گفتاردرمانی  و روان شناسی بالینی علی کشمیری

گفتاردرمانی و روان شناسی بالینی علی کشمیری

کاشمر - امام 5 ؛ تلفن : 320 47 552 - 42 666 552
گفتاردرمانی  و روان شناسی بالینی علی کشمیری

گفتاردرمانی و روان شناسی بالینی علی کشمیری

کاشمر - امام 5 ؛ تلفن : 320 47 552 - 42 666 552

اختلالات شخصیت

در متون تخصصی روان شناسی واژه شخصیت معمولا به عنوان یک برچسب تشخیصی کلی برای رفتار قابل مشاهده فرد و تجارب درونی و ذهنی او مورد استفاده قرار گرفته است. در اصطلاح عامیانه برای کسی که دارای رفتارهای نابهنجار باشد گاهی اصطلاح « بی شخصیت» به کاربرده می شود در حالیکه این واژه درست نبوده و باید گفت هر کسی دارای شخصیتی است، هر چند که این شخصیت دارای نارسایی هایی باشد. اختلال شخصیت زمانی مطرح است که صفات شخصیتی انعطاف ناپذیر و غیرانطباقی بوده و اختلال کارکردی و ناراحتی ذهنی برای فرد ایجاد نمایند. یعنی این صفات باعث شوند که در روابط بین فردی وی با دیگران اختلال جدی ایجاد شود.

میزان شیوع اختلالات شخصیت در جوامع مختلف بین 6 تا 9 درصد و در مواردی تا 15 درصد گزارش شده است و میزان شیوع در کل در زن و مرد یکسان می باشد.

شروع نشانه های اختلالات شخصیت در نوجوانی و اوان جوانی می باشد.علایم این اختلالات در طول زمان ثابت مانده و منجر به بروز اختلال در عملکرد اجتماعی فرد می شود.

بیماران مبتلا به اختلالات شخصیت نسبت به مبتلایان به اختلال اضطراب، افسردگی، و وسواسی – جبری احتمال بیشتری دارد که درمان های روانپزشکی یا روانشناختی راقبول نداشته باشند همچنین در مورد رفتار غیر انطباقی خود احساس اضطراب نمی کنند. نیز بر خلاف اختلالات یاد شده از آنچه جامعه به عنوان علایم بیماری وی می شمارد معمولا اظهار ناراحتی نمی کنند و در نتیجه جهت اصلاح رفتارهای خویش که برای دیگران آزاردهنده است هیچگونه اقدامی انجام نمی دهند چرا که علت رفتارهای خود را به شرایط محیطی و سایرین نسبت داده و خود را از هرگونه تقصیری مبرا می دانند.

چهارمین نسخه راهنمای تشخیصی انجمن روانپزشکی امریکا (DSM- IV ) انواع اختلالات شخصیت را در سه گروه عمده قرار داده که هر اختلال در یکی از این سه طیف جای می گیرد.

گروه A شامل اختلال شخصیت اسکیزویید، اختلال شخصیت پارانویید واختلال شخصیت اسکیزوتایپال هستند. ویژگی اصلی این گروه این است که این افراد دارای احساسات، رفتارها و افکار عجیب و غریب هستند طوری که افراد سالم کمتر ممکن است این چنین حالاتی را تجربه کنند.

گروه B شامل اختلال شخصیت نمایشی،اختلال شخصیت خودشیفته، اختلال شخصیت ضد اجتماعی و اختلال شخصیت مرزی می باشند . ویژگی اصلی افرادی که در این گروه قرار دارند این است که هیجانی و بازیگر بوده ، اطرافیان را به راحتی تحت تاثیر خود قرار داده و در احساسات، افکار و رفتارشان ثبات چندانی ندارند.

گروه C شامل اختلال شخصیت دوری گزین ، اختلال شخصیت وابسته، اختلال شخصیت وسواسی – جبری و اختلال شخصیت منفعل – مهاجم می باشد. ویژگی عمده افرادی که در این گروه جای دارند این است که اغلب مضطرب و بیمناک به نظر می رسند.

همانطور که ذکر شد فردی که دارای اختلال شخصیت باشد اولا رفتارهای نامطلوب خود در روابط بین فردی را مشکل به حساب نمی آورد ثانیا آن را به گردن دیگران می اندازد و ثالثا تمایلی به تغییر ندارد؛ از این رو زندگی کردن با چنین فردی واقعا دشوار می باشد(نویسنده).

وجود اختلالات شخصیت در بین همسران گاهی آنچنان زندگی را به کام آنان تلخ نموده که جهت کاستن از رنج های طاقت فرسای ایجاد شده به سمت انواع و اقسام آرام بخش ها و گاهی مواد افیونی و یا الکل و یا رفتارهای ناشایست دیگر روی آورده اند(نویسنده).

تجارب کلینیکی بیانگر این واقعیت است که در زوجین متقاضی طلاق یا زوجینی که با اختلافات مزمن زناشویی مراجعه می کنند همواره رد پایی از علایم اختلالات شخصیتی در یک زوج یا در هر دو نفر به چشم می خورد. شیوع اختلالات شخصیت در بین افراد مجرم و زندانی نیز خیلی بیشتر از جمعیت عادی می باشد از این رو وجود اختلالات شخصیت عامل مهمی در جهت حرکت افراد به سمت سایر ناهنجاری های فردی و اجتماعی محسوب می شود(همان).

نکته کلیدی در ارتباط با شناخت اختلالات شخصیت، جنبه پیشگیرانه آن به ویژه در بحث مربوط به انتخاب همسراست. همان طور که بیان شد شروع نشانه های اختلالات شخصیت از دوره نوجوانی بوده از این رو جوانانی که در صدد ازدواج هستند می توانند با شناخت دقیق این نشانه ها و با تحقیقات در باره گذشته فردی که قرار است وی را به عنوان همسر خود برگزینند می توانند به یک انتخاب مناسبتر برسند. مورد دیگری را که می توان با شناخت اختلالات شخصیت از آن سود ببریم، تنظیم صحیح روابط بین فردی با افرادی است که به نوعی دچار این اختلالات بوده و ما مجبوریم در یک مقطع زمانی کوتاه یا طولانی به جهت اشتراک در محیط کاری یا محیط زندگی با آن ها مراوده داشته باشیم(همان).

منابع :
۱) خلاصه روانپزشکی،تالیف: کاپلان - سادوک؛ ترجمه: دکتر نصرت ا... پورافکاری
۲) چکیده روانپزشکی بالینی، تالیف: کاپلان - سادوک؛ ترجمه: دکتر نصرت ا... پورافکاری


شخصیت مرزی

اختلال شخصیت مرزی یکی از انواع اختلالات شخصیتی است که علایم اصلی آن ناپایداری دایم و شدید در عواطف، خودانگاره، روابط بین فردی و تکانشگری است. بیماران مبتلا به اختلال شخصیت مرزی، در مرز سایکوز و نوروز قرار دارند و ممکن است با علایم سایکوز ( توهم، اختلال در تصویر ذهنی از بدن خود و هذیان انتساب) همراه شوند که این علایم در پاسخ به استرس، ناتوانی جسمی، خودکشی یا رفتارهای آسیب به خود رخ می دهد(1).

از میان 10 اختلال شخصیت تعریف شده در چهارمین ویرایش کتابچه تشخیصی و آماری اختلالات روان ( DSM-IV-TR) اختلال شخصیت مرزی مهم ترین آن هاست (3).

شیوع

اختلال شخصیت مرزی 2-1 درصد جامعه را گرفتار می سازد و در نوجوانان شیوع بالاتری نسبت به بزرگسالان دارد(2).

اختلال شخصیت مرزی شایع ترین اختلال شخصیت در زمینه بالینی است و به طور کلی 15 درصد از بیماران روانپزشکی تشخیص اختلال شخصیت مرزی دریافت می کنند.

شیوع این اختلال با سطوح تحصیلی پایین تر ، بیکاری و مجرد بودن همبستگی دارد. زندگی کردن با این اختلال هم برای بیمار و هم برای نزدیکانش بسیار دردناک است.

با این حال علی رغم شیوع بالای آن ، این اختلال ناشناخته ترین و دیرتشخیص ترین بیماری روانی است. برخی اختلال شخصیت مرزی را یکی از مختل کننده ترین بیماری هایی می دانند که تاکنون در حرفه توانبخشی شناخته شده است (3).

ملاک های تشخیص

1) خودزنی

یکی از معیارهای تشخیصی اختلال شخصیت مرزی، خودزنی ( self – mutilation) است که به صورت تکرار شونده با استفاده از اجسام برنده مثل تیغ، در نواحی قابل دسترس بیمار مانند ساعد و بازو رخ می دهد.

اطلاعات اخیر نشان می دهد 80% بیماران بستری با تشخیص اختلال شخصیت مرزی سابقه خودزنی دارند.

مشخص شده است بیمارانی که رفتارهای آسیب به خود بیشتری نشان می دهند در زمینه اجتماعی و روابط بین فردی مشکلات بیشتری دارند و وقتی سوء ظن، گوش به زنگی( startle response) و عصبانی بودن در بیماران با اختلال شخصیت مرزی همراه باشد، رفتارهای آسیب به خود بیشتر است.

این افراد جوانترند، پرعلامت تر هستند و افکار و اقدام به خودکشی در آن ها جدی تر و تهدید به خودکشی بیشتر است و دوره های دپرسونالیزاسیون و هذیان و دوره های افسردگی بیشتری را تجربه می کنند.

در افراد مبتلا به اختلال شخصیت مرزی همراه با رفتار خودزنی، پرخوری یا بی اشتهایی عصبی و اختلال افسردگی عمده بیشتر دیده می شود(1).

2) بی ثباتی عاطفی

 اصلی ترین معیار تشخیصی اختلال شخصیت مرزی بی ثباتی عاطفی است که منجر به خشم نامناسب، احساسات مزمن پوچی و سرعت بالای نوسانات خلقی  می شود.

مطالعات موجود نشان می دهند که بیماران مبتلا به اختلال شخصیت مرزی تغییرپذیری عاطفی بالا و شدت عاطفه بالاتری نسبت به مبتلایان به سایر اختلالات شخصیت دارند.

برخی نظریه ها نیز بر حساسیت افراطی بیماران شخصیت مرزی نسبت به محرکهای هیجانی تاکید دارند. لوین و همکاران دریافتند که بیماران مبتلا به شخصیت مرزی از نظر ظرفیت های پردازش هیجان با افراد گروه کنترل تفاوت دارند، به این صورت که آن ها در مقایسه با گروه های کنترل دشواری های بیشتری در بازشناسی، تمایز و یکپارچه ساختن هیجان ها دارند و با شدت بالاتری نسبت به محرکهای هیجانی پاسخ می دهند.

شواهد زیادی نشان می دهند که تنظیم و پردازش مناسب هیجان با موفقیت یا عدم موفقیت در حوزه های مختلف زندگی مرتبط است(2).

3) رفتارهای خطرناک

افراد مبتلا اغلب درگیر رفتارهای خطرناک، از جمله خودجرحی عمدی و ژست های خودکشی، سوء مصرف الکل و مواد مخدر، رفتارهای جنسی ناایمن، سوء مصرف داروهای تجویز شده می شوند (3).

4) تکانشگری

تکانشگری به عنوان هسته اصلی و بعد زیربنایی این اختلال و نیز جنبه اساسی در فهم آسیب شناسی آن در نظر گرفته      می شود.

ولخرجی های زیاد، برقراری روابط جنسی ناایمن، سوء مصرف مواد و دارو، نمونه ای از رفتارهای تکانه ای آنان است. 22٪ آنان دچار الکلیسم هستند.

از میان افرادی که به دلیل سوء مصرف مواد بستری شده اند، 58٪ تا 60٪ آن ها اختلال شخصیت مرزی دارند.

23٪ زندانیان مرد و 20٪ زندانیان زن نیز به اختلال شخصیت مرزی دچارند. خودکشی و رفتارهای خود آسیب رسان در میان این بیماران امری رایج و معمول است.

80٪ آن ها در طی زندگی خود تاریخچه ای از اقدام به خودکشی دارند و 30٪ افرادی که به دلیل خودکشی می میرند، جزء بیماران مرزی هستند (4).

علل

تلاش های اولیه در راستای توضیح علل پیدایش اختلال شخصیت مرزی، توسط نظریه های روان کاوانه کرنبرگ، مسترسون ، رینسلی، آدلر و بویی ( به نقل از هلگلاند و تورگرسن) انجام پذیرفته است.

این افراد خشم مفرط، چه مادرزادی و چه ایجاد شده در اثر محرومیت، ممانعت والدین از تلاش های کودک برای استقلال و جدایی و کمبود همدلی والدین را به عنوان عوامل اساسی سهیم در ایجاد اختلال شخصیت مرزی مطرح نموده اند.

طیف گسترده ای از مطالعات تجربی انجام پذیرفته تصویر مشابهی از عوامل زمینه ساز پیدایش اختلال شخصیت مرزی از جمله تجارب تروماتیک مانند سوء استفاده جنسی و جسمی و سابقه جدایی های طولانی مدت در سنین کم یا فقدان والدین در اثر بیماری و طلاق را ارایه نموده اند(4).

نکته تربیتی

شواهد پژوهشی نشان می دهد که 75٪ از این بیماران زن بوده اند و به طور معمول نشانه های این اختلال در دوران جوانی شروع می شود.

با توجه به این که این سن، سن ازدواج و مادر شدن است، مادرانی که از اختلال شخصیت مرزی رنج می برند، در تربیت فرزندان خود با مشکل جدی روبه رو هستند.

مهارت های والدینی افرادی که بی ثباتی خلقی، تحریک پذیری و تکانشگری دارند، به گونه ای جدی صدمه می خورد. بنابراین، کودکان این افراد در خطر ابتلا به اشکال مختلف اختلالات روانی قرار دارند (4).

درمان

اقدامات درمانی متعددی با توجه به سبب شناسی این اختلال مورد استفاده قرار گرفته و از بین این درمان ها، رفتاردرمانی دیالکتیکی است که توسط مارشا لینهان در سال 1993 مطرح شده است و جزو درمان های شناختی – رفتاری بوده و بی ثباتی عاطفی و تکانشگری را هدف قرار داده و بهبودی زیادی را باعث شده است(5).

منابع

1) مجله علمی پزشکی قانونی/ دوره 12، شماره 1، بهار 1385، ص 26 و 25
2) مجله دانشگاه علوم پزشکی بابل، دوره شانزدهم، شماره 7، تیر 1393، ص 55
3) مجله پزشکی ارومیه، دوره بیست و پنجم، شماره چهارم، تیر 1393، ص 339 – 338
4) مجله علوم رفتاری/ دوره 11/ شماره 3/ 1392/ ص 158 – 157
5) فصلنامه روان شناسی بالینی، شماره یازدهم، سال سوم، تابستان 1392،ص 124

 

تاثیر نوع سبک فرزندپروری والدین بر نوع رفتار فرزندان

درصد قابل  توجهی از افرادی که به مراکز مشاوره و کلینیک های روان شناسی بالینی مراجعه می کنند، والدینی هستند که در ارتباط با فرزندان خود، به نوعی دچار مساله هستند. تحقیقات نشان می دهند  روشی را که این والدین در برخورد با فرزند خود بکار می برند در ایجاد مسایل بین آن ها تاثیر گذار می باشد.

از اینرو در این مبحث سعی داریم  والدین عزیز را با انواع روش های فرزند پروری و تاثیرات مختلف آن ها بر فرزندان آشنا کنیم و بر آن باوریم که والدین فهیم و دلسوز می توانند با بکار بردن شیوه صحیح فرزندپروری ، فرزندانی شایسته، کارآمد و توانمند به جامعه تحویل دهند که هم برای خود و هم برای دیگران مفید واقع شوند(نویسنده).


از جمله عوامل خانوادگی که طرز رفتار فردی و اجتماعی و سایر خصوصیات رفتاری و شخصیتی هر فرد را تعیین می کند سبک های فرزند پروری والدین می باشد؛ سبک های فرزندپروری روش هایی هستند که والدین در برخورد با فرزندان خود اعمال می کنند و در شکل گیری و رشد آنان در دوران کودکی و خصائص شخصیتی و رفتاری آن ها تاثیر فراوان و عمیقی دارد(1).


به طور کلی می توان به سه سبک سهل گیرانه، سبک مستبد انه و سبک قاطع و اطمینان بخش اشاره کرد که هریک از این سبک ها مشخصات و تبعات مخصوص به خود را دارد که در ادامه به هریک می پردازیم.


در سبک سهل گیرانه والدین نظارت و کنترل کافی بر فرزندان خود نداشته و فرزندان مختارند هر کاری را که دلشان بخواهد انجام دهند. در این گونه خانواده ها که آشفتگی و هرج و مرج ویژگی اصلی آن است، اعضای خانواده برای یکدیگر ارزش چندانی قایل نبوده و مرتب بر سر مسایل کوچک و بزرگ، با یکدیگر در حال تعارض و جنگ و دعوا هستند و هر کسی حرف خودش را می زند. از آن جایی که در این سبک والدین نسبت به فرزند خود بی اعتنا بوده و به حد افراطی مساوات طلب بوده و اجازه می دهند که فرزندشان هر کاری را که تمایل دارند انجام دهند بنابراین اکثر این فرزندان اختلالات رفتاری بیرونی نظیر رفتارهای پرخاشگرانه و ضد اجتماعی را از خود نشان می دهند. هم چنین فرزندان این خانواده ها بیشتر احتمال دارد که دچار سوء مصرف الکل و مواد مخدر شوند. به عبارتی چون والدین هیچ گونه کنترل بیرونی برآن ها ندارند آن ها در محیط اجتماعی خود را رها و آزاد از هر قید و بندی می بینند و از این رو به رفتارهای ضد قانون روی می آورند.


در سبک مستبدانه ، والدین تحریک پذیر، انعطاف ناپذیر، زورگو وخشن و نسبت به نیازهای فرزند خود بی توجه هستند، آن ها لزومی نمی بینند که برای دستوراتی که می دهند دلیل بیاورند و به نظر آن ها اطاعت بی چون و چرای فرزندان از والدین یک فضیلت محسوب می شود. این گروه از والدین کمتر با فرزند خود با گرمی و محبت رفتار می کنند و بر کنترل کامل وی تاکید دارند؛ بعبارتی یک نفر حاکم بر اعمال و رفتار دیگران است و وظیفه سایرین را مشخص می کند. فرزندانی که والدین مستبد دارند کمتر به خود متکی هستند و نمی توانند به تنهایی کاری انجام دهند و یا از خود عقیده ای داشته باشند، آن ها بر محیط پیرامون خود کنترل چندانی نداشته، پاداش های ناچیزی از محیط دریافت می کنند و به دلیل اینکه خط و مشی های زندگی آن ها همواره توسط والدین تعیین شده و خودشان هیچ نقشی در تصمیم گیری ها و اعمالشان نداشته اند، افرادی متکی و وابسته به دیگران بار آمده که در سرنوشت خویش خود را دخیل ندانسته و در حل بحران های زندگی احساس ناتوانی کرده و فقط چشم به کمک  دیگران می دوزند.   


در سبک قاطع و اطمینان بخش، والدین هم برای خودمختاری و هم برای نظم و انضباط  فرزند خود ارزش قایلند. یعنی هم به اندازه لازم به فرزندان خود استقلال عمل و اختیارات داده و هم از ایشان به طور مشخص  می خواهند که نظم و انضباط حاکم بر قوانین خانواده را رعایت کنند. این والدین برقراری و حفظ روابط کلامی را تشویق کرده و هنگامی که از اقتدار خود به عنوان والدین استفاده می کنند و فرزند خود را از چیزی یا کاری منع می کنند و یا از وی انتظاری دارند، به طور شفاف و قابل فهم برایش دلیل می آورند. در این گونه خانواده ها فرزند به تدریج به نوعی بلوغ شناختی، عاطفی و اجتماعی نزدیک می شود و چیزی نمی گذرد که برای زندگی خود قبول مسؤلیت می کند(2).


فرزندان این خانواده ها علاوه بر این که خود را افرادی شایسته و قابل احترام می دانند برای افراد دیگرخانواده و جامعه  نیز ارزش و احترام قایل  بوده و اغلب نسبت به خود و دیگران احساس خوبی دارند، و مسؤلیت اعمال خود را بر عهده می گیرند(نویسنده).


 منابع :

1)      مجله مطالعات اجتماعی، دوره 4، شماره2، تابستان 1387

2)      فصلنامه خانواده پژوهی، سال سوم، شماره 12، زمستان1386

 

سازگاری اجتماعی

سازگاری اجتماعی عبارت است از توانایی ایجاد ارتباط متقابل با دیگران در زمینه خاص اجتماعی به طریق خاص که در عرف جامعه قابل قبول و ارزشمند باشد و فرایندی است که افراد را قادر می سازد تا رفتار دیگران را درک و پیش بینی کنند، رفتار خود را کنترل و تعاملات اجتماعی خود را تنظیم کنند.


سازگاری اجتماعی به مثابه مهم ترین نشانه سلامت روان، از مباحثی است که در دهه های اخیر، توجه بسیاری را جلب کرده است. ابعاد سازگاری شامل سازگاری اجتماعی، عاطفی، جسمانی و اخلاقی است که در راس همه، سازگاری اجتماعی قرار دارد؛ به طوری که این سازگاری پیش درآمد رسیدن به سازگاری عاطفی و اخلاقی تلقی می شود.


سازگاری با محیط اطراف برای هر فردی لازم و ضروری است و بدون داشتن سازگاری، علاوه بر این که بسیاری از نیازهای انسانی تامین نمی شود، فرد از سوی جامعه به شدت طرد شده و تعاملات اجتماعی او به پایین ترین سطح خود می رسد.


 سازگاری اجتماعی جریانی است که به وسیله آن روابط میان افراد، گروه ها و عناصر فرهنگی در وضع رضایت بخش برقرار باشد.

اساس سازگاری اجتماعی بوجود آوردن تعادل بین خواسته های خود و انتظارات اجتماع است که می تواند بر تمام ابعاد زندگی فرد تاثیر گذارد.

در شکل گیری سازگاری اجتماعی عواملی زیادی دخالت دارند که به مهم ترین آن ها اشاره می کنیم:

1) عوامل فردی

در بین عوامل فردی تاثیر گذار بر میزان سازگاری اجتماعی افراد می توان به مواردی از جمله: هوش هیجانی، نوع خودگویی، خود پنداره و هویت، نوع افکار و برداشت نسبت به دیگران و سبک مقابله آن ها با استرس  اشاره کرد.


مطالعات مختلف داخلی و خارجی نشان داده است که افرادی که از هوش هیجانی بالاتری برخوردارند در سازگاری با دیگران موفق تر عمل می کنند، برعکس افرادی که در کنار آمدن با قانون مشکل دارند نسبت به افراد عادی هوش هیجانی پایین تری برخوردارند.


همچنین یافته های مطالعه ای نشان داد که رابطه مثبت و معناداری بین مثبت انگاری خود با میزان مقبولیت اجتماعی و نیز سازگاری اجتماعی دانش آموزان در مدرسه وجود دارد. هاماچاک ( 1988) یکی از ویژگی های مهم کسانی که خودپنداره مثبت دارند را سازگاری اجتماعی و توانایی برقراری روابط اجتماعی مطلوب می داند.


ارضاء نیازهای اساسی از جمله بقاء، عشق، قدرت، آزادی و تفریح  نیز به طور معناداری با افزایش سازگاری اجتماعی در ارتباط است. 


 از طرفی نتیجه یک پژوهش داخلی در سال 1388نشان داد  که آموزش خودآموزی کلامی، موجب بهبود سازگاری اجتماعی کودکان مبتلا به اختلال سلوک ( نوعی اختلال رفتاری در کودکان) گردیده است. در پاره ای دیگر از تحقیقات داخلی و خارجی همین نتیجه بدست آمد.


افکار انسان نیز تاثیر مستقیمی روی سازگاری وی دارند. الیس و نظریه پردازان حوزه عقلانی- عاطفی معتقدند باورهای غیر منطقی موجب بد فهمی و تحریف واقعیت های بیرونی، محرک های محیطی و رفتارهای دیگران     می شود که در نتیجه سازگاری اجتماعی فرد را مختل کرده یا اجازه سازگار شدن به وی را نمی دهند. به عبارتی هر قدر فرد افکار و باورهای غیر منطقی بیشتری در رابطه با دیگران داشته باشد احتمالا سازگاری اجتماعی پایین تری خواهد داشت.


همچنین یافته های پژوهش های مختلف نشان دادند که داشتن یک سبک مقابله ای نابسنده مانند سبک اجتنابی( اجتناب از رویارویی با مسایل که باعث می شود مسایل روزمره فرد لاینحل باقی بماند)، وقتی با افکار و باورهای غیر منطقی همراه می شود، نقش مهمی در بروز ناسازگاری اجتماعی دارد.


 ۲) عوامل خانوادگی

 در پژوهش های گوناگون نشان داده شده است که بین عوامل خانوادگی و سازگاری اجتماعی فرزندان در مدرسه رابطه معنی داری وجود دارد؛ یعنی چگونگی روابط والدین در سازگاری اجتماعی فرزندان آنان در مدرسه موثر است. دانش آموزانی که در مدرسه از سازگاری اجتماعی مطلوبی برخوردارند، دارای والدینی با روابط مبتنی بر تفاهم هستند، در حالی که دانش آموزان ناسازگار دارای والدینی هستند که از روابط صحیح و بر اساس تفاهم بهره مند نیستند.


3) عوامل اجتماعی

در بین عوامل اجتماعی تاثیرگذار بر سازگاری می توان به حمایت اجتماعی، آموزش مهارت های زندگی و فعالیت های گروهی به ویژه ورزش های دسته جمعی اشاره کرد؛

مطالعات زیادی نشان داده اند که بین سازگاری و حمایت اجتماعی رابطه مستقیم و مثبت معناداری وجود دارد. یعنی هر چه حمایت اجتماعی بیشتر باشد افراد آن اجتماع از سازگاری بالاتری برخوردار خواهند بود. حمایت اجتماعی به مراقبت، محبت، عزت، تسلی و کمکی اطلاق می شود که سایر افراد یا گروه ها به فرد عرضه می کنند.


تاثیر آموزش مهارتهای زندگی نیز در ارتقای میزان عزت نفس، سازگاری اجتماعی، ارتباط بین فردی، افزایش مهارت حل مساله و راهبردهای مقابله ای و افزایش میزان سلامت روان به تایید رسیده است. تحقیقات نشان می دهد که  آموزش مهارتهای اجتماعی موجب افزایش سازگاری اجتماعی و پیشرفت تحصیلی  در دانشجویان شده است.


در تحقیقی که در ایران بر روی دانش آموزان دچار اختلال سلوک « نوعی اختلال رفتاری است» انجام شد مشخص شد که انجام ورزش های گروهی می تواند به نحو چشمگیری ناسازگاری این کودکان را کاهش دهد.


 و بالاخره قابل ذکر است که در بین مهارت های اجتماعی، تکنیک های حل مساله اجتماعی، آموزش کنترل خشم و آموزش جرات ورزی به شکل قابل قبولی باعث افزایش سازگاری افراد شده است.


نکته پایانی اینکه جهت بالا بردن میزان سازگاری اجتماعی افراد هر جامعه، والدین و مسؤلین می توانند با در نظر داشتن عوامل تاثیرگذار ذکر شده، ، برنامه ریزی شایسته ای داشته باشند.


منابع

1)      فصلنامه نوآوری های آموزشی، شماره 23، سال ششم، زمستان 86، ص 54 – 29؛

2)      فصلنامه روان شناسی کاربردی، سال 4، شماره 1(13)، بهار 89، ص94 – 82؛

3)      مجله تعلیم و تر بیت استثنایی، شماره های 80 و 81، مرداد و شهریور 87؛

4)      مجله پژوهش در حیطه استثنایی، سال 9، شماره 3، 1388،ص 202 – 193؛

5)      مجله مطالعات روان شناختی، دوره 5، شماره 3، پاییز 88؛

6)      مجله علوم اجتماعی و انسانی دانشگاه شیراز، دوره 26، شماره 3، پاییز 88(ویژه نامه علوم تربیتی)؛

7)      فصلنامه علمی – پژوهشی پژوهش در سلامت روان شناختی، دوره 3، شماره 4، زمستان 88؛

۸)      مجله جامعه شناسی کاربردی، سال 22، شماره پیاپی 41، شماره اول، بهار 90،ص 199 - 183

تاب آوری

تعریف تاب آوری

گارمزی و ماستن (1991) تاب آوری را « یک فرایند، توانایی یا پیامد سازگاری موفقیت آمیز با شرایط تهدیدکننده»، تعریف نموده اند. به بیان دیگر تاب آوری، سازگاری مثبت در واکنش به شرایط ناگوار است (والر، 2001).


البته تاب آوری تنها پایداری در برابر آسیب ها یا شرایط تهدید کننده نیست و حالتی انفعالی در رویارویی با شرایط خطرناک نمی باشد، بلکه شرکت فعال و سازنده در محیط پیرامونی خود است.


می توان گفت تاب آوری، توانمندی فرد در برابر تعادل زیستی – روانی، در شرایط خطرناک است ( کانر و دیویدسون، 2003)، افزون بر این پژوهشگران بر این باورند که تاب آوری نوعی ترمیم خود با پیامدهای مثبت هیجانی، عاطفی و شناختی است (گارمزی، 1991).

ماستن، (2001) باور داشت که تاب آوری، بازگشت به تعادل اولیه یا رسیدن به تعادل سطح بالاتر ( در شرایط تهدیدکننده) است و از این رو سازگاری موفق در زندگی را فراهم می کند ( 1).


برخی فواید تاب آور بودن

در تحقیقی که توسط شاکری نیا و محمدپور (1389) انجام شد، مشخص شد پرستارانی که از تاب آوری بالاتری برخوردارند کمتر دچار استرس های شغلی می شوند.


در تحقیق گیلسپاری نیز این نتیجه حاصل شد که امید، خودشایستگی، سازگاری، کنترل و ظرفیت با تاب آوری رابطه مثبت آماری دارد (2).


تاب آوری می تواند از طریق تقویت حرمت خود به عنوان مکانیسم واسطه ای به انطباق پذیری مثبت منتهی شود، و علاوه بر این، بسیاری دیگر از تبیین ها، یادآوری می کنند که در صورت ضعف سازه تاب آوری، حرمت خود تضعیف، و فرایند مقابله با تجربه های منفی، ناکارآمد می شوند ( 4).


نتیجه تحقیق سامانی و همکاران (1386)، نشان داد که تاب آوری با تاثیر بر نوع احساس ها و هیجان های فرد، نگرش مثبت و در نتیجه رضایت از زندگی را در پی دارد. پاره ای از تحقیقات خارجی از جمله آنتونوسکی (1987) و لازاروس (2004) نیز همین نتیجه را نشان داده اند. به بیان دیگر نخستین اثر ارتقاء توانمندی های فرد در زمینه تاب آوری، کاهش مشکلات روانی و هیجانی، افزایش میزان سلامت روانی و در نتیجه افزایش میزان رضایتمندی فرد از زندگی خواهد بود (1).


در عین حال کامپفر به این نکته نیز اشاره می نماید که سازگاری مثبت با زندگی، هم می تواند پیامد تاب آوری به شمار رود و هم به عنوان پیش آیند، سطح بالاتری از تاب آوری را سبب شود. وی این مساله را ناشی از پیچیدگی تعریف و نگاه فرآیندی به تاب آوری می داند (1).


برخی عوامل مرتبط با تاب آوری

با توجه به این که تاب آوری می تواند سلامت روان و رضایتمندی از زندگی را به ارمغان بیاورد شناخت عوامل مرتبط با آن و سعی در جهت ارتقاء این عوامل می تواند به افزایش میزان تاب آوری افراد در مقابله با حوادث زندگی منجر شده از این رو می تواند به ارتقاء سطح سلامت افراد کمک کند. در زیر به پاره ای از این عوامل که در پژوهش های مختلف به اثبات رسیده اشاره می شود:


1) روابط دوستی

به طور کلی، کیفیت حمایت های دوستانه  می تواند باعث انعطاف پذیری و تاب آوری در موقعیت های استرس زا باشد. از طرفی توانایی ایجاد و حفظ دوستی های با دوام و توام با محبت نیز از عوامل مهم در ایجاد سلامتی و افزایش تاب آوری است.


قوی ترین پیش بینی کننده برای متغییر تاب آوری مولفه های صمیمیت و افشای خود، تقابل دوستی، وفاداری، اعتماد و مجاورت می باشد؛ هرچه دوستی عمیق تر باشد، میزان خودفاش سازی نیز بیشترمی شود و به این ترتیب فرد توان بیشتری در مقابله با موقعیت های تنش زا بدست می آورد.

هر چه فرد بیشتر در یک دوستی تقابلی و با کیفیت صمیمیت بالا درگیر شود بیشتر از حمایت روانی – اجتماعی برخوردار شده و به همان نسبت از تاب آوری بالاتری برخوردار خواهد شد (5).


2) نوع رابطه و تعاملات اعضای خانواده

تحقیق کشتکاران (1388) نشان داد در خانواده هایی که اعضاء آن به طور آزاد و مکرر با دیگر اعضای خانواده بدون هیچ محدودیتی ارتباط دارند و افراد احساساتشان را راحت با دیگر اعضای خانواده بیان می کنند و همچنین خانواده پذیرای چنین آزادی در بیان احساسات و عواطف بوده و در تصمیم گیری با یکدیگر مشورت کرده و در انتخاب عقاید و تصمیمات آزاد باشند و به عبارت دیگر، میزان ارتباطات و تعاملات در اوج خود قرار داشته باشد، میزان بالاتری از تاب آوری و مقابله موثر و انعطاف پذیری در برابر حوادث و آسیب ها را دارا خواهد بود. در پاره ای از تحقیقات خارجی از جمله فیتزپاتریک و کویرنر (2004) وهالی (2000) نیز همین نتیجه بدست آمد.



به طور کلی می توان گفت آزادی بیان و پذیرش بی قید و شرط از طرف اعضای خانواده به عنوان پیش بینی کننده قوی و مثبت در تاب آوری افراد در مواجهه با حوادث و مشکلات زندگی است.


از طرف دیگر تحقیق یاد شده نشان داد که در خانواده هایی که به اطاعت از والدین، سلسله مراتب، عدم ارتباط باز و تعامل بسته تاکید می شود، دارای فرزندانی هستند که در بزرگسالی تاب آوری کمتری در مقابل خطرات و مشکلات دارند و احتمالا به دلیل رشد رفتارها و افکاری مثل خصومت و دشمنی و کناره گرفتن از مشکلات و عدم شایستگی اجتماعی و حمایت اجتماعی، تاب تحمل کمتری را در مقابل حوادث و خطرات دارند ( 3).


3) نوع مهارت های مقابله ای افراد

در پژوهش های مختلف مشخص شده که مهارت های مقابله ای« یعنی مجموعه اقداماتی که افراد در رویارویی با شرایط استرس آمیز زندگی از خود نشان می دهند»، نقش موثری در افزایش تاب آوری دارد؛


پاسخ های مقابله ای«این که هیجان مدار یا مساله مدار باشد»، متاثر از نحوه ارزیابی موقعیت ها از سوی افراد می باشد. برای مثال، زمانی که افراد استرسورها را قابل کنترل و تغییر پذیر بدانند، غالبا از سبک مقابله ای مساله مدارانه استفاده  می کنند. در مقابل زمانی که استرسورها غیر قابل کنترل ارزیابی شوند، راهبردهای هیجان مدارانه بکار گرفته می شوند.


بنابراین، به نظر می رسد که رشد تاب آوری متاثر از نحوه استفاده افراد از گروه مهارت های مقابله ای، نحوه ارزیابی موقعیت ها و رویکرد مقابله ای خاص باشد.


میلر معتقد است درمانگران جهت رشد تاب آوری مراجعان به جای بررسی ضعف ها و موانع، بایستی به نیروهای شخصی و افزایش مهارت های مقابله ای و نحوه رسیدن به این توانمندی ها تاکید کنند ( 6).


4) هوش هیجانی

از جمله مسایلی که در حوزه عوامل موثر بر تاب آوری مطرح است نقش هوش هیجانی در تاب آوری است. 


 هوش هیجانی در مقایسه با هوش عمومی پیش بینی کننده قوی تری برای تاب آوری است. ورنر(1993) معتقد است افراد تاب آور لزوما افراد باهوشی نیستند، بلکه می توانند به طور موثر از توانایی های موجود استفاده کنند ( 7). 


را هکارهای عملی برای افزایش تاب آوری

با توجه به تاکید متخصصان بر آموختنی بودن مهارت های گوناگون تاب آوری (ونیا،2003؛ استرنبرگ،1994) می توان با آموزش این مهرت ها به افراد، سطح سلامت روانی و هیجانی آنان را افزایش داد و از این رو احساس رضایتمندی از زندگی را در آن ها بالا برد؛


  توجه به نکات زیر جهت افزایش تاب آوری کمک کننده است:


         1 -    به باور استرنبرگ و بری (1994) با آموزش مهارت هایی همانند مهارت های ارتباطی، مهارت های مقابله ای، جرات آموزی و ابراز خود می توان تاب آوری و به دنبال آن سطح سلامت افراد را افزایش داد (1).


         2 -  هرچه محیط خانواده بیشتر شرایط گفت و گو ی راحت را در باره طیف وسیعی از موضوعات برای افراد خود فراهم آورد و برای در میان گذاشتن افکار و احساسات اعضای خانواده وقت بگذارد و اعضا را به هم فکری تشویق کند، احتمال این که فرزندان آن ها در بزرگسالی در مواجهه با عوامل استرس زا« مثل مرگ والدین، وسوسه در برابر مصرف مواد مخدر، حوادث تروما، تغییر محل و ...»، مقاومت کنند و درگیر رفتارهای آسیب زا نشوند بیشتر است و چون تاب آوری همچنان که گفته شد از شاخصه های سلامت روان است، باید بر این ارتباط آزاد و تعامل باز سرمایه گذاری کرد تا کودکانی با بهزیستی روانی بالا را تربیت کرد ( 3).       


         3 - با بهبود کیفیت دوستی، میزان تاب آوری افراد بالا می رود.ارتباط میان کیفیت دوستی و تاب آوری بر این نکته تاکید دارد که خانواده ها و مسولین باید به نقش حمایتی دوستی در دوره نوجوانی توجه بیشتری داشته باشند. ایجاد فرصت های مناسب برای توسعه دوستی می تواند میزان تاب آوری و در نتیجه سازگاری نوجوانان را افزایش دهد ( 5).


  و بالاخره، با توجه به تاثیر قابل توجهی که هوش هیجانی افراد، بر میزان تاب آوری آن ها دارد و با توجه به اینکه هوش هیجانی قابل یادگیری است، با آموزش شناخت و نحوه ارتقاء مولفه های هوش هیجانی به افراد،    می توان میزان تاب آوری آن ها را، در مقابل شرایط خطرآمیز و دشوار، بالا برد (نویسنده).


    منابع

1)      مجله روانپزشکی و روان شناسی بالینی ایران، سال سیزدهم، شماره 3، پاییز 86، ص 295 – 290

2)      فصلنامه علمی پژوهشی دانشگاه علوم پزشکی کرمانشاه«بهبود»، سال چهاردهم، شماره دوم، تابستان 89 

3)      مجله دانش و پژوهش در روان شناسی کاربردی، سال یازدهم، شماره سی و نه، بهار 88، ص 53 – 43 4)      فصلنامه سلامت کارایران، دوره 5، شماره 3 و 4، پاییز و زمستان 87

5)      مجله علوم رفتاری، دوره 4، شماره 4، زمستان 89، ص 325 – 319

6)      مجله روان شناسی بالینی، سال اول، شماره 3، پاییز 88، ص87 – 77    

7)  مجله روان شناسی معاصر، دوره 2، شماره 4، زمستان  86