گفتاردرمانی  و روان شناسی بالینی علی کشمیری

گفتاردرمانی و روان شناسی بالینی علی کشمیری

کاشمر - امام 5 ؛ تلفن : 320 47 552 - 42 666 552
گفتاردرمانی  و روان شناسی بالینی علی کشمیری

گفتاردرمانی و روان شناسی بالینی علی کشمیری

کاشمر - امام 5 ؛ تلفن : 320 47 552 - 42 666 552

اضطراب اجتماعی

افراد مبتلا به اختلال اضطراب اجتماعی می ترسند که در موقعیت های اجتماعی، مانند بودن در جمع، سخنرانی در حضور دیگران و دیدار با افراد جدید، دچار شرمساری و خجالت زدگی شوند. آن ها ممکن است ترس های ویژه ای در زمینه فعالیت هایی مانند نوشتن، غذاخوردن، و سخن گفتن در حضور دیگران داشته باشند، یا ممکن است گونه ای ترس مبهم و غیر اختصاصی در زمینه شرمسارشدن داشته باشند.( سادوک و سادوک، 2007).    

فرد مبتلا به اضطراب اجتماعی می کوشد از موقعیت هایی که در آنها ممکن است مورد ارزیابی دیگران قرار گیرد و نشانه های اضطراب در او ظاهر شود و یا به روشی رفتار کند که خجالت زده شود، پرهیز کند( دیویسون، نیل، و کرینگ، 2004). ترس های مربوط به عرق کردن شدید و سرخ شدن چهره نیز از جمله علایمی هستند که در این افراد زیاد دیده می شود. به بیان دیگر هر کاری که در حضور دیگران انجام دهند، می تواند اضطراب شدید و یا حتی یک حمله کامل وحشت زدگی در آنان پدید آورد( دیویسون و همکاران، 2004).

سازه ترس از ارزیابی منفی شامل احساس های ترس مربوط به ارزیابی دیگران، پریشانی خاطر ناشی از این ارزیابی های منفی و انتظار این که دیگران او را منفی ارزیابی خواهند کرد، می شود( واتسون و فرند، 1996).

ترس از ارزیابی منفی توسط دیگران یکی از مولفه های اصلی اختلال اضطراب اجتماعی است و گفته می شود که اختلال اضطراب اجتماعی تا اندازه ای گونه ای پاسخ به ارزیابی منفی توسط دیگران است که فرد مبتلا آن را درک می کند( رپی و هیمبرگ، 1997). ترس از ارزیابی منفی ، دربرگیرنده بخش هایی از جمله افکار، چشم داشت ها، داوری های اجتماعی منفی و رفتارهای شرم آور است و بنابراین کاهش آن در روند درمان می تواند یکی از نشانگرهای خوب برای میزان بهبود فرد مبتلا به اختلال اضطراب اجتماعی باشد( کلینز، وسترا، دوزویس و استوارت، 2005؛ ویکس و همکاران، 2005).

اختلال اضطراب اجتماعی بسیار شایع است ( کسلر و همکاران، 1994؛ کسلر، مک گونا گل ژ آ و، 2005) و اغلب در سال های نخست دوران جوانی آغاز می شود، به طور چشمگیری در شکل گیری طبیعی مهارت های سازگاری تاثیر می نماید و کاهش اختلال در سازو کارهای مقابله ای را در پی دارد ( بالنگر، دیویدسون و لکروبیر، 1998). اگر مداخله های درمانی انجام نشود، این اختلال ، دوره طولانی ناتوانی را در پی دارد و فرد مبتلا با مشکلات زیادی در حوزه کارکرد شخصی و اجتماعی رو به رو می شود( ریچ و هافمن، 2004؛ مونتگمری، 1999).

در درمان اختلال اضطراب اجتماعی، هم از درمان های دارویی و هم از درمان های روانشناختی بهره گرفته می شود. درمان های شناختی – رفتاری برای اختلال اضطراب اجتماعی مبتنی بر الگوهای گوناگون شناختی در سبب شناسی این اختلال هستند و دو روش مواجهه و بازسازی شناختی بیش از سایر روش ها از سوی کارشناسان مورد تاکید قرار گرفته اند( لیهی و هالند، 2000؛ تورک و همکاران، 2001؛ کروزییر و آلدن، 2005؛ رووا و آنتونی، 2005).

این دو روش درمانی یعنی مواجهه و بازسازی شناختی هر کدام به تنهایی نیز در درمان اختلال اضطراب اجتماعی به کار می روند، اما از آنجا که ترس از ارزیابی منفی و سوگیری تعبیر از اجزای شناختی مهم در این اختلال به شمار می روند، از سوی دیگر چون بازسازی شناختی یکی از اثرات مهم درمان شناختی – رفتاری است( تیلور، 1996؛ تورک و همکاران، 2001)، پیش بینی می شود که درمان شناختی – رفتاری در مقایسه با مواجهه درمانی، کاهش بیشتر این دو بخش شناختی را در این اختلال در پی داشته باشد.

نتایج پژوهش داداش زاده و همکاران ( 1391) در ایران و پژوهش های کلارک و ولز(1997)، امیر، فوآ و کولز (1998) و هیرش و کلارک ( 2004)، ویلسون و رپی (2005) و فرانکلین و همکاران (2005) در خارج از کشور نشان دادند که درمان شناختی – رفتاری از میزان سوگیری تعبیر منفی در بیماران اختلال اضطراب اجتماعی می کاهد.

نتایج پژوهش رضائی دوگاهه و همکاران ( 1390) نیز که به منظور مقایسه اثر بخشی درمان شناختی رفتاری انفرادی (ICBT) و گروه درمانی شناختی رفتاری ( CBGT) در درمان مبتلایان به اختلال اضطراب اجتماعی انجام شد نشان داد که گروه درمانی شناختی رفتاری در درمان اضطراب اجتماعی به مراتب تاثیرات بیشتری داشته و این نتیجه با نتایج پژوهش های هیمبرگ و همکاران(1990)، هوفمن و بوگلز(2006)، رودنباخ، هولاوی، و هیمبرگ (2004)، پونیا و هولون (2007)، و ملیانی و همکاران( 1388) همخوانی دارد.

نتایج پژوهش داداش زاده و همکاران( 1391) نشان داد که هر دو روش مواجهه درمانی و درمان گروهی شناختی رفتاری در درمان اختلال اضطراب اجتماعی موثر می باشند ولی از آنجائی که درمان گروهی شناختی رفتاری استاندارد( هیمبرگ) نسبت به مواجهه درمانی به مراتب تاثیر بیشتری در کاهش ترس از سوگیری منفی « به عنوان مهم ترین شاخص اختلال اضطراب اجتماعی» دارد می توان از این روش به عنوان یک پروتکل درمانی در درمان اختلال یاد شده استفاده کرد( داداش زاده و همکاران، 1391).

 منابع :

1) پژوهش های روان شناختی، دوره 14، شماره 2، 1390، ص17
2) مجله روانپزشکی و روان شناسی بالینی ایران، سال هجدهم، شماره 1، بهار 1391، ص 50 -41

 

علایم و نشانه های اختلالات اضطرابی

نشانه های فیزیکی :

1) لرزش، پیچش های عضلانی، احساس لرز

2) سردرد، کمر درد

3) تنش عضلانی

4) احساس تنگی نفس

5) خستگی پذیری

6) رفلکس از جا پریدن

7) بیش فعالی اتونومیک

8) گل انداختن یا رنگ پریدگی

9) طپش قلب، تاکیکاردی

10) تعریق

11) سردی دست ها

12) اسهال

13) خشکی دهان

14) تکرر ادرار

15) بی حسی اندام ها

16) اشکال در بلع


علائم روان شناختی :

1) احساس ترس

2) اشکال در تمرکز

3) گوش به زنگ بودن مفرط

4) بیخوابی

5) کاهش میل جنسی

6) احساس توده در گلو

7) احساس پروانه در شکم


منبع : چکیده روانپزشکی بالینی، سادوک و سادوک، 2001؛ مترجم : دکتر نصرت ا... پور افکاری، 1383، ص135

 

خیانت زناشویی

خیانت زناشویی بر اساس یک تعریف کلی نقض تعهد رابطه دونفره است که منجر به شکل گیری درجاتی از صمیمیت عاطفی و فیزیکی با فردی خارج از این رابطه می شود( آویرام، هامبورگر، 2005 ؛ هاشمی محمد آباد و همکاران، 1393). علی رغم این که خیانت زناشویی یک مفهوم رایج در ازدواج است اما به صورت ناچیزی شناخته شده است و با توجه به تابو بودن مساله، پیشینه و بررسی روشنی در ارتباط با این موضوع وجود ندارد (شاکلفورد و همکاران، 2008؛ همان).


تعدادی از پژوهش ها از این ایده که علت شرکت افراد در روابط خارج زناشویی به دلیل غلط بودن پاره ای از مسایل در روابط اولیه آن ها می باشد حمایت می کنند، برای مثال نارضایتی و رضایت کم در روابط آغازین تمایل به شرکت در روابط خارج زناشویی را افزایش می دهد. همچنین همبستگی منفی میان رضایت زناشویی و خیانت یافت شده است که در تمام جوانب خیانت های زناشویی ( خیانت عاطفی، خیانت جنسی و خیانت عاطفی – جنسی) صادق بود.


هرچند یافته ها نشان داد که میزان رضایت از روابط به ویژه با خیانت های عاطفی رابطه دارد. با این حال زنان و مردانی که در خیانت های عاطفی – جنسی به صورت هم زمان درگیرند نسبت به افرادی که صرفا در خیانت عاطفی یا جنسی درگیرند، رضایت کمتری از ازدواج دارند (شاکلفورد و همکاران، 2008،ایمرس – سامر و همکاران، 2010؛ همان).


براوو و لپکین (2010) در مدلی که جهت تبیین خیانت های زناشویی اریه می دهند، یکی از مهم ترین عوامل موثر در رخداد این پدیده را نیازهای برآورده نشده و نقایص موجود در پاسخ های هم دلانه و خستگی عنوان می کنند که همگی عواملی هستند که اثرگذاری مستقیم بر کاهش رضایت زناشویی دارند(براوو ، لپکین،2010 ؛ همان).


در پژوهش شای (2010) همبستگی منفی معناداری میان رضایت از روابط و خیانت عاطفی و جنسی به دست آمد. وی رضایت پایین از روابط را به عنوان پیش بین برای خیانت معرفی کرد (شای، 2010؛ همان).


هم چنین ثابت شد که بی ثباتی در رابطه مهم ترین پیش بین در خیانت زناشویی است و همبستگی منفی با رضایت زناشویی دارد و یک رابطه دوسویه منفی میان روابط بد و خیانت زناشویی وجود دارد. روابط بد موجب افزایش احتمال خیانت زناشویی می شود و خیانت زناشویی موجب تخریب ازدواج و رابطه زناشویی می شود(پلوسو،2007 ؛ همان).


در تحقیقی هم که توسط هاشمی محمد آباد و همکاران ( 1393) انجام شد ؛ مقایسه نمرات مقیاس کیفیت عشق در گروه های متقاضی طلاق نشانگر آن است که از لحاظ صمیمیت، تعهد و تصمیم، شور و اشتیاق و نمره کلی کیفیت عشق میان متقاضیان طلاق با سابقه خیانت زناشویی و متقاضیان طلاق بدون سابقه خیانت زناشویی تفاوت معناداری وجود دارد و افراد دارای سابقه خیانت زناشویی از نظر میزان صمیمیت، تعهد و تصمیم، شور و اشتیاق و هم چنین سطح کلی کیفیت عشق نسبت به متقاضیان طلاقی که سابقه روابط فرا زناشویی ندارند در سطح پایین تری قرار دارند. این نتایج با دلایل ارایه شده به وسیله دانکمب و همکاران مبنی بر شرکت افراد در روابط فرازناشویی در جهت به دست آوردن مجدد گرمی عاطفی همخوان است (دانکمب و همکاران، 2004؛ همان) و نشان می دهد افراد به دلیل تخریب روابط عاطفی اولیه خود به دنبال بازیابی عشق، صمیمیت، شور و اشتیاق هستند که با نتایج پژوهش های صورت گرفته به وسیله اتکینز و همکاران همخوان است.


نتایج به دست آمده در پژوهش اخیر بر اهمیت روابط صمیمانه و عمق بخشی به این روابط در زوجین هم در بعد عاطفی و هم در بعد جنسی تاکید دارد؛ بنابراین لزوم آموزش ها و مشاوره های پیش از ازدواج هر چه بیشتر احساس می شود. از سوی دیگر لزوم آشنایی هرچه بیشتر درمانگران با موضوع خیانت زناشویی و علل و پیامدهای آن و مد نظر قرار دادن کیفیت عشق در روابط زناشویی به عنوان یک عامل درمانی  قوی  توصیه می شود (هاشمی محمد آباد و همکاران، 1393).


منبع : مجله علمی – پژوهشی دانشگاه علوم پزشکی یاسوج ( ارمغان دانش)، دوره 19، شماره 1، فروردین 1393( شماره پیاپی 84، صص 88 –83

 

ارتباط بین بیماری های روانی با اقدام به خودکشی

تقریبا 95 درصد همه کسانی که خودکشی یا اقدام به خودکشی می کنند مبتلا به یکی از اختلالات روانی بوده اند.


اختلالات افسردگی 80 درصد، اسکیزوفرنی 10 درصد و دمانس یا دلیریوم 5 درصد این موارد را تشکیل می دهند.


25 درصد از کل افراد مبتلا به اختلالات روانی دچار وابستگی به الکل نیز هستند و تشخیص دوگانه ای نیز دریافت می کنند.


افراد مبتلا به افسردگی هذیانی بالاترین خطر خودکشی را دارند. همه کسانی که سابقه رفتار تکانشی یا اعمال خشونت آمیز دارند نیز در معرض خطر بالای خودکشی هستند.


سابقه بستری شدن در بیمارستان روانی به هر دلیلی که باشد خطر خودکشی را افزایش می دهد. در بین قربانیان بزرگسال خودکشی، تفاوت های قابل توجهی میان افراد پیر و جوان، هم از نظر تشخیص های روانپزشکی و هم عوامل استرس زای زمینه ای وجود دارد.


در موارد خودکشی زیر 30 سال، تشخیص سوء مصرف مواد و اختلال شخصیت ضد اجتماعی شایعتر است و در خودکشی افراد بالای 30 سال اختلالات خلقی و شناختی شیوع بیشتری دارد.


در افراد زیر 30 سال عوامل استرس زای مرتبط با خودکشی عبارتند از جدایی، طردشدگی، بیکاری و مسایل قانونی و در قربانیان بالای 30 سال عوامل استرس زای بیماری نقش مهمتری داشته است.

منبع :

خلاصه روانپزشکی : علوم رفتاری/ روانپزشکی بالینی  /  بنجامین جیمز سادوک، ویرجینیا آلکوت سادوک؛ ترجمه فرزین رضاعی، تهران : ارجمند، 1387، ص86

 

همسرآزاری، معضل بهداشت عمومی در سراسر جهان

همسرآزاری به عنوان یک معضل بهداشت عمومی و روانی در سطح جهان مطرح است و انواع گوناگونی از آزارهای جسمی، عاطفی و جنسی نسبت به همسر را دربر می گیرد(1). قربانیان اصلی خشونت در محیط خانواده در مرحله نخست زنان و پس از آن کودکان و سالمندان می باشند. اگرچه زن آزاری سابقه ای طولانی دارد، ولی از سال 1970 در آمریکا به آن دسته از زنانی که با شکایت همسرآزاری مراجعه کردند توجه خاصی شد و اهمیت آن به اطلاع عموم رسانده شد(2)

 

شیوع همسرآزاری

بدلیل خصوصی بودن حریم خانه در جوامع گوناگون متاسفانه آمار دقیق و معتبری از فراوانی و درصد این نوع خشونت در جهان و نیز در کشور ما وجود ندارد(3).با این حال خشونت و بدرفتاری نسبت به همسر پدیده ای شایع در بسیاری از ممالک جهان می باشد و شیوع آن در کشورهای اروپایی و امریکایی نسبتا بالا گزارش شده است، به طوری که در انگلستان شیوع بدرفتاری نسبت به همسر 39 تا 60 درصد برآورد شده است(1). در امریکا Houry و همکاران شیوع خشونت را 36% و شیوع نوع جسمی، جنسی و عاطفی را به ترتیب 22%، 9% و 32% تخمین زدند(3). در ژاپن Weingourt و همکاران شیوع خشونت را 67% و شیوع انواع عاطفی، جنسی و جسمی را به ترتیب 60%، 23% و 32% عنوان نمودند(3).


در ایران نیز در بررسی گسترده ای که در 28 استان کشور انجام شد نشان داد در 66% خانواده های مورد بررسی، زنان دست کم یکبار از ابتدای زندگی مشترک، خشونت را تجربه کرده اند؛ 7/52% خشونت روانی و کلامی، 8/37% خشونت فیزیکی و 2/10% خشونت جنسی و ناموسی بوده است. در 30% خانواده ها خشونت فیزیکی ، جدی و حاد و در 10% خانواده ها خشونت های منجر به صدمات موقت یا دایم، گزارش شده است(همان).

همسرآزاری در تمام طبقات اجتماعی و در همه جوامع رخ می دهد. شیوع همسرآزاری بسته به جمعیت مورد مطالعه و تعریف همسرآزاری متفاوت است و هنوز آمار روشنی در زمینه شیوع عوامل موثر در بروز آن در دسترس نمی باشد(1).


عوامل همسرآزاری

براساس مطالعات انجام شده در ایران و سایر کشورها مصرف مواد مخدر و الکل توسط همسر، عامل بروز همسرآزاری به شمار می رود(2). همچنین فقر اقتصادی خانواده مرد، میزان همسرآزاری را افزایش می دهد. این نتایج همچنین نشان داد مشکلات روحی روانی مرد نیز میزان همسرآزاری را افزایش می دهد(همان).


خشونت نسبت به همسر در زوج های جوان با درآمد پایین و در زوج های با تحصیلات پایین بیشتر است. و نیز سوء مصرف الکل و مواد، بدرفتاری نسبت به همسر را افزایش می دهد. به علاوه زنان در زمان بارداری بیشتر مورد بدرفتاری قرار می گیرند، شیوع بدرفتاری نسبت به همسر در دوران بارداری 1/20 – 9/0 درصد گزارش شده است(1).


بر اساس یافته های پژوهش شعبانی و همکاران(1384) می توان گفت که سن پایین زن، اعتیاد مرد و رفاه اقتصادی پایین خانواده مرد از جمله مهم ترین عوامل موثر در بروز همسرآزاری بشمار می روند(2).


در تحقیقی که توسط شعبانی و همکاران( 1384) انجام شد مشخص شد که همسرآزاری در زنان جوان تر بیشتر دیده می شود به طوری که بیشترین میزان خشونت علیه زنان در سنین 25 – 15 سال و بعد از آن 35 – 25 سال بود که با نتایج بیشتر مطالعات هم خوانی دارد. بروز بیشتر این پدیده اجتماعی در زنان جوان می تواند ناشی از نداشتن تجربه، آشنایی نداشتن به مهارت های زندگی و چگونگی رویارویی با مشکلات خانواده در این گروه باشد. در واقع سهم قابل توجهی از قربانیان همسرآزاری را زنانی تشکیل می دهند که در فعال ترین و مفیدترین سال های عمر خود به سر می برند که این مساله از لحاظ اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی بیشترین آسیب را در جامعه به همراه دارد. همچنین در این تحقیق مشخص شد که نداشتن علاقه، عدم تفاهم اخلاقی و تعدد زوجین در بروز همسرآزاری موثر می باشد. همچنین معلوم شد که پایبندی به مسایل مذهبی و دینی در مردان سبب کاهش بروز خشونت علیه زنان می شود(1).


افراد با مشخصات فردی، خانوادگی، اجتماعی و اقتصادی خاص ممکن است در معرض خطر برای ایجاد این مشکل بوده یا سبب تشدید آن شوند. همچنین نگرش اجتماعی و قانونی جامعه صرف نظر از وضعیت اجتماعی اقتصادی افراد، عامل اصلی در همسرآزاری محسوب می گردد(همان).


اثرات همسرآزاری

خشونت دارای عواقب جسمانی غیرکشنده از بریدگی تا شکستگی و آسیب ارگان های داخلی، حاملگی ناخواسته، بیماری مقاربتی، سقط جنین غیر عمدی، بیماری های التهابی لگن، دردهای مزمن لگن، سردرد، نشانگان روده تحریک پذیر، استعمال دخانیات، اعتیاد، الکلیسم، مشکلات تغذیه ای و اختلالات جنسی، عواقب مرگباری مانند خودکشی و دیگرکشی و عواقب روانی مثل افسردگی، ترس، اضطراب و وسواس است(3).


همسرآزاری خود زمینه سازمشکلات بهداشتی دیگری است، بطوری که زنان مورد ضرب و شتم 5 – 4 برابر بیشتر از زنان دیگر به درمان های روحی نیاز پیدا می کنند. علاوه بر اثرات سوء جسمانی و روانی، همسرآزاری سبب کاهش عملکرد اجتماعی، افزایش نیاز به مراقبت های بهداشتی، مراجعه به مراکز درمانی اورژانش و بستری زنان در بیمارستان می گردد(2).


خشونت علیه زنان در دوران حاملگی سبب افزایش عوارض حاملگی از قبیل تولد شیرخواران با وزن کم، حاملگی زودرس و سقط جنین می گردد(همان).

شیوع مشکلات روانی مانند افسردگی و اضطراب در زوج هایی که مورد بدرفتاری قرار می گیرند بالاتر است(1).


مطالعات متعدد حاکی از میزان بالای اختلالات روانی در قربانیان خشونت نسبت به همسر می باشد. همچنین بررسی فایریسیوس و همکاران(1998) نشان داده که بدرفتاری نسبت به همسر میزان بدرفتاری نسبت به کودکان را در خانواده افزایش می دهد و در چنین خانواده هایی بدرفتاری نسبت به کودکان شایع تر است(همان).


پیشنهادات نویسنده

1) با توجه به این که عواملی از قبیل اعتیاد، بیکاری و فقر، اختلالات شخصیتی و سایر اختلالات روانی باعث بروز همسرآزاری می شود لازم است پیش از ازدواج و زمان انتخاب همسر در این خصوص تحقیقات و ارزیابی های لازم با کمک مشاور یا روان شناس انجام شود و در صورت مشاهده هر یک از مشکلات ذکر شده در صورتی که اصرار بر ازدواج وجود دارد قبل از ازدواج نسبت به حل هر یک اقدام اساسی و سازنده صورت گیرد؛

2) لازم است همسران جوان با مهارت های زندگی اجتماعی از قبیل مهارت های ارتباطی، حل اختلاف و تعارض، حل مساله، کنترل خشم و جرات مند بودن آشنا شده تا بتوانند به شکل درستی با مسایل زندگی روبرو شده و بدون توسل به پرخاشگری و سایر مصادیق آزار، زندگی خوب و نسبتا آرامی را دنبال کنند؛


3) در صورتی که همسران دارای مسایل بغرنجی شده اند که نمی توانند خودشان به تنهایی آن مسایل را حل نموده و از اینرو خواسته یا ناخواسته موجبات آزار و اذیت یکدیگر را فراهم کرده اند؛ لازم است با توافق یکدیگر از مشورت یک روان شناس صاحب صلاحیت حرفه ای که مورد قبول هر دو نفر نیز باشد بهره مند شوند.


منابع

1) قهاری و همکاران، بررسی میزان همسرآزاری در دانشجویان دانشگاه آزاد تنکابن، مجله دانشگاه علوم پزشکی مازندران، دوره پانزدهم، شماره 50، بهمن و اسفند 1384، ص 83، 84 و 85

2) شعبانی و همکاران، بررسی عوامل موثر در همسرآزاری در زنان ارجاع شده به مرکز پزشکی قانونی کرج در سال 1384، مجله علوم پزشکی دانشگاه آزاد اسلامی ، دوره 18، شماره 4، زمستان 1387، ص 269، 270 و 272

3) وثوق، فروزش، بررسی دموگرافیک قربانیان همسرآزاری مراجعه کننده به پزشکی قانونی استان زنجان در سال 89، مجله علمی پزشکی قانونی/ دوره 19، شماره 4 و 1، زمستان 91 و بهار 92، ص 193 و  194