گفتاردرمانی  و روان شناسی بالینی علی کشمیری

گفتاردرمانی و روان شناسی بالینی علی کشمیری

کاشمر - امام 5 ؛ تلفن : 320 47 552 - 42 666 552
گفتاردرمانی  و روان شناسی بالینی علی کشمیری

گفتاردرمانی و روان شناسی بالینی علی کشمیری

کاشمر - امام 5 ؛ تلفن : 320 47 552 - 42 666 552

شوخ طبعی باعث تقویت سیستم ایمنی بدن می شود

این روزها شیوع ویروس کرونا ذهن هر فردی را به خود مشغول کرده است. ترس از ابتلا به بیماری کرونا  تاثیر بسیار چشمگیری بر روند عادی زندگی انسان ها در کشورهای درگیر آن گذاشته است.  میزان مرگ و میر و یا بهبودی  در افراد دچار این بیماری به طور قطع و یقین با  عملکرد   سیستم ایمنی بدن در ارتباط خواهد بو د به این معنی که افرادی که از سیستم ایمنی قوی تری برخوردار باشند در مقابل عوامل بیماری زا و از جمله ویروس کرونا نسبت به سایرین بهتر عمل کرده و کمتر دچار مرگ و میر خواهند شد. سیستم ایمنی بدن با عوامل مختلف  از جمله عوامل روانشناختی در ارتباط است؛ از جمله این عوامل می توان به میزان شوخ طبعی افراد اشاره کرد ( نویسنده).

 شوخ طبعی یکی از عوامل روانشناختی است که  با مفهوم سلامت مرتبط است. شوخی درمانی توسط نورمن کاسینس در سال 1964 شکل گرفت و در حال حاضر به عنوان ابزار مداخله و توان بخشی برای بیماران درگیر با استرس به کار برده می شود( سوارد2012؛ خلعتبری و همکاران، 1397) استپتو و چی دا (2011؛ همان) دریافتند که عواملی مانند خلق مثبت، خوش بینی و شوخ طبعی با کاهش مرگ و میر در افراد سالم ارتباط دارد .  از طرفی اشویل و درسکی (2001؛ همان) معتقدند شوخ طبعی موجب تقویت سیستم ایمنی شده، انعطاف پذیری را بیشتر کرده و باعث افزایش انرژی روانی در انسان می شود. همچنین مطالعه پسندیده و زارع ( 1395؛ همان) با موضوع تاب آوری و شوخ طبعی در بیماران کرونر قلب نشان داده است که شوخ طبعی می تواند نقش تاثیرگذاری در فعالیت عروق کرونر افراد داشته باشد.

نتیجه تحقیق خلعتبری و همکاران ( 1397) نیز نشان داد افرادی که دارای ویژگی شوخ طبعی بالایی هستند، از علائم هشداردهنده نقص سیستم ایمنی کمتری برخوردار هستند. مطالعه استیگر و همکاران ( 2011؛ خلعتبری و همکاران، 1397) نشان داده است که شوخ طبعی با بهزیستی روانی بالا همراه است و بالا بودن بهزیستی روانی با عملکرد سیستم ایمنی بدن همراه خواهد بود. همچنین خشوعی و همکاران (2009؛ همان) نیز شوخ طبعی را عامل تقویت سیستم ایمنی بدن می داند. همپنین جو شو آ و همکاران ( 2005؛ همان) معتقدند که شوخ طبعی یک عامل مهم برای مقابله با تجربیات و هیجانات منفی در افراد دچار نقایص سیستم ایمنی بدن است و می تواند یک عامل مهم برای مقابله با خلق افسرده در بیماران سرطانی باشد. مارتین( 2006؛ همان) نیز معتقد است شوخ طبعی با تجربیات منفی کمتر در زندگی روزمره و برخورد سازگارانه تر با شرایط استرس آور ارتباط دارد.


نویسنده : علی کشمیری، گفتاردرمانگر و روان شناس بالینی

منبع : فصلنامه علمی پژوهشی روانشناسی سلامت، سال هفتم، شماره اول( پیاپی 25)، بهار 1395،  خلعتبری و همکاران 

صفحه شخصی ما در اینستاگرام

جهت دنبال کردن ما در اینستاگرام لطفا اینجا را کلیک فرمایید.

ناگویی خلقی

نا گویی خلقی( آلکسی تایمیا) 

افرادی که توانایی شناخت احساسات خود را دارند و حالت های هیجانی خود را به گونه ای موثرابراز می کنند بهتر می توانند با مشکلات زندگی رو به رو شوند و در سازگاری با محیط و دیگران موفق ترند و در نتیجه این افراد از سلامت روانی بیشتری برخوردار خواهند بود(1).

ابهام خلق ( ناگویی خلقی یا الکسی تایمیا) عبارت است از ناتوانی در پردازش شناختی اطلاعات هیجانی و تنظیم هیجانات و دشواری در شناسایی احساسات، دشواری در توصیف احساسات و جهت گیری فکری بیرونی (2) .

مبتلایان به آلکسی تایمیا احساسات نامتمایز دارند و این احساسات با یک برانگیختگی فیزیولوژیک همراه است. اما به علت مشکل در تمایز، توصیف و تنظیم احساسات، برانگیختگی فعال باقی می ماند و از بین نمی رود، این امر باعث تشدید این علائم می گردد.

از آن جا که این افراد نمی توانند احساسات منفی خود را به درستی شناسایی کنند، در تخلیه و خنثی کردن این عواطف نیز دچار مشکل شده و به دلیل ناتوانی در مدیریت و تنظیم احساسات منفی، عواطف منفی ناتوان کننده و مشکل ساز، تشدید می شوند(1) .

عقیده بر این است که الکسی تایمیا عامل خطرساز برای بسیاری از بیماری ها است، زیرا افراد مبتلا به این عارضه بسیار سخت هیجانات خود را به کلام درمی آورند. این نارسایی مانع تنظیم هیجانات شده و سازگاری موفقیت آمیز را مشکل می سازد(همان).

آسیب در ظرفیت های پردازش هیجانی و تنظیم هیجانی مبتنی بر ابهام خلق ممکن است یک عامل خطر احتمالی برای انواع بیماری های پزشکی و روان شناختی از جمله اختلالات روان پریشی ( سایکوتیک) باشد(2).

 وقتی بیمار نتواند احساسات منفی خود را تشخیص داده و شناسایی نماید، این عواطف ناتوان ساز زمینه را برای بروز علائمی چون افسردگی فراهم می سازد(1).

ابراز احساسات و در مشارکت گذاشتن آن ها یکی از مهارت های زندگی است و این ناتوانی به صورت علائم اضطراب یا افسردگی بروز می نماید(1).

یکی از روش های کنترل تنش، تخلیه و بیان هیجان ناشی از تنش است؛ در واقع افرادی که می توانند به موقع هیجان های خود را بروز دهند، از زیر فشارهای روانی رها می شوند. در صورتی که این هیجان ها تخلیه نگردد و فرد نتواند احساسات منفی خود را به صورت کلامی بیان کند، مشکلاتی از قبیل افسردگی و اضطراب افزایش می یابد(1: با اندکی تغییر).

در تحقیقی که توسط رضایی و همکاران(1396) بر روی 100 نفر از افراد دچار آسم مراجعه کننده به مراکز درمانی شهر خرم آباد انجام شد این نتیجه به دست آمد که دشواری در شناسایی و توصیف هیجانات به عنوان دو مولفه الکسی تایمیا پیش بینی کننده افسردگی و اضطراب در آنان است(همان).

همچنین تحقیق saarijarvi و همکاران(2006) نشان داد که فقدان مهارت شناسایی و توصیف هیجانات در افراد افسرده منجر به کاهش برون ریزی و دریافت حمایت های اجتماعی از سوی افراد و نیز نوعی انزوای اجتماعی می گردد(1) .

پژوهش های اخیر نشان می دهد که ابهام خلق با بسیاری از اختلالات روانی و روانپزشکی مانند افسردگی اساسی، اختلال استرس پس از سانحه، سوء مصرف مواد و الکل، اختلال جسمانی کردن، اختلال های خوردن ، اختلال وحشت و هراس  و وابستگی به کوکایین مرتبط است(2).

در یک پژوهش در فنلاند مشاهده شده است که ویژگی های الکسی تایمیا با طولانی شدن مرحله نهفتگی خواب، بیدار شدن شبانه مکرر و بی خوابی عادتی رابطه دارد و در یک مطالعه روی کارگران مرد ژاپنی مشخص شده است که آزمودنی های دارای نمره الکسی تایمیا بالا، خواب غیر ترمیمی و خواب آلودگی روزانه بیشتری دارند. همچنین در یک مطالعه بر روی 2045 نفر نمونه غیر بالینی مشخص شد که افراد دارای نمره بالا در مقیاس آلکسی تایمیا نسبت به افراد دارای نمره پایین در این مقیاس دارای بی خوابی، خواب آلودگی شدید، خواب گردی و کابوس بیشتری هستند(3).


منابع

1)     دو ماهنامه فیض، خرداد و تیر 96، دوره 21، شماره 2، ص 185-184.

2)    مجله اندیشه و رفتار، دوره دوازدهم، شماره 46، 1396،  ص 20-19

3)   مجله پزشکی ارومیه، دوره بیست و ششم، شماره چهارم، ص 351- 344، تیرماه 1394.

 

مشاوره قبل از ازدواج، ضرورت فراموش شده جامعه ما!!

در دهه اخیر به دلایل گوناگون آمارهای طلاق به ویژه در کشورهای در حال توسعه از جمله ایران در حال افزایش بوده و هزینه های مادی و معنوی بسیار زیادی را بر افراد، خانواده ها، جامعه و دولت ها تحمیل نموده است. 

تجارب نویسنده و سایرهمکاران دست اندر کار مداخله در پرونده های طلاق توافقی بیانگر این واقعیت است که بسیاری از متقاضیان طلاق یا ازابتدا بدون آمادگی لازم وارد زندگی مشترک شده و یا این که در انتخاب شریک زندگی خود مرتکب اشتباه شده اند. لازم به ذکراست که آمادگی هر یک ازطرفین برای ازدواج، همچنین تناسب آن ها برای یکدیگر، دو شرط لازم و اساسی یک ازدواج مناسب است. 

هر یک از زوجین بایستی به لحاظ جسمی، جنسی، روانی، فکری، عاطفی ، اجتماعی و اقتصادی از پختگی و آمادگی لازم برخوردار باشند. همچنین لازم است طرفین از جنبه های مختلف یاد شده با یکدیگر تناسب داشته باشند . 

در مشاوره پیش از ازدواج روان شناس آمادگی هر یک از طرفین همچنین میزان تناسب ویژگی های شخصیتی آن ها را از روش های مصاحبه و آزمون های روان شناختی لازم مورد سنجش و ارزیابی قرار داده و از این رو زوجین نسبت به خود و طرف مقابل به یک شناخت منطقی و اصولی دست یافته و قادر خواهند شد دست به انتخاب آگاهانه بزنند.


تاثیر قصه درمانی در درمان افسردگی کودکان

از جمله درمان های روان شناختی افسردگی، روان درمانی روان پویشی است که طی آن درمانگر با استفاده از روش های مختلف به کودک افسرده کمک می کند تا افکار، احساسات و تخیلات خود را ابراز کند و رابطه بین احساسات و هیجان های ناخودآگاه و عملکردهایش را دریابد. یکی از این روش ها گوش کردن به قصه یک کودک است.


ترغیب کودک افسرده به شرح دادن قصه خودش به هر طریق که می تواند، بسیار درمان کننده است و می تواند در تسکین بخشیدن به نشانه های افسردگی موثر واقع شود( فاسلر و دومس، ترجمه پارسا، 1384). این فن در متون پژوهشی قصه درمانی نامیده می شود.


در واقع قصه درمانی در سال های اخیر به صورت یکی از روش های بازی درمانی کودکان مطرح شده است(آراد، 2004). البته استفاده از قصه درمانی به مثابه یک فن درمانی ابعاد گسترده ای دارد و تنها به درمان مشکلات روان  شناختی کودکان ختم نمی شود. در قصه درمانی فرض بر این است که تغییر در زبان و ادبیات قصه های زندگی خود به تغییر در معانی زندگی فرد منجر می شود و تغییر در قصه زندگی فرصت های جدیدی برای رفتار و روابط با دیگران ایجاد می کند( دسایشو، 2005).


قصه درمانی با مفروضه های پست مدرنیسم یا فرانوگرایی همخوانی دارد. پست مدرنیسم از این عقیده حمایت می کند که هیچ حقیقت مطلقی وجود ندارد، بلکه به نظر و دیدگاه ما بستگی دارد( دون، 1998). در دنیای پست مدرن قصه و داستان فضای آزادی برای عمل کردن به حساب می آیند؛ به همان سادگی که داستان فرصتی برای ابتکار عمل دوباره فراهم می آورد، قصه گو نکاتی را در می یابد که در تجربه های شخصی او، در پیوند داستانش با داستان های دیگران و نیز در پیوند داستانش با داستان های بزرگتری از فرهنگ و انسانیت ریشه دارد، درک این که همه ما شخصیت هایی در داستان یکدیگر هستیم و این داستان ها ما را در عمل پیش می برند(پری، 1991). 


به همین دلیل است که رویکردهای داستانی به روان درمانی بر این نکته تاکید دارند که قصه ها در چگونگی رفتار و واقعیت های ما نقش موثری ایفا می کنند( استرند، 1997). قصه ها به ما راه حل هایی ارایه می کنند که غیر منتظره و شگفت انگیزند و در عین حال شدنی و مثبت هستند. قصه ها به ما امکان می دهند تا از قفس تعارض هایمان رهایی پیدا کنیم( پزشکیان، 1996).


براین اساس رویکردهای داستانی به روان درمانی با این ایده همگرایی دارد که درمان اساسا نوع ویژه ای از گفت و گوی خلاق توانمندی مراجع را آشکار می سازد و به جرأت و شهامت تغییر کردن می دهد( فارلانگر، 1999).


قصه درمانگران به جای نظریه های شخصیت و آسیب شناسی روانی ما را ترغیب می کنند که به قصه ها متکی باشیم. قصه درمانگران مانند منتقدان ادبی می توانند به ما کمک کنند در باره این که کی هستیم، کی بوده ایم و چه می توانیم باشیم، معانی جدیدتر و تعبیرهای جدید ابداع کنیم( پوچاسکا و نورکراس، ترجمه سید محمدی، 1381). از این نظر آسیب شناسی روانی نمونه ای از قصه های زندگی است که از مسیر اصلی خارج شده است و روان درمانی تمرینی برای ترمیم و بازسازی قصه زندگی تلقی می شود( هاو ارود، 1991). این نکته نیز قابل توجه است که ظرفیت ها و قابلیت های افراد در معنادهی و بازدهی قصه زندگی در فرایند درمانی متفاوت است( استرند، 1997).


شواهد پژوهشی نشان می دهند که قصه درمانی هم در موقعیت های فردی و هم در موقعیت های گروهی قابل اجراست( برای نمونه شیجماتسو، 2000؛ زیمرمن و دیکرسن، 1994). از نظر گروه سنی مناسب برای قصه درمانی، پژوهش نشان می دهد که هم بزرگسالان و هم کودکان می توانند از روش های قصه درمانی بهره مند شوند( برای نمونه اشنایدر و داب، 2005؛ دراکر، 1998). با این وجود، شاید بتوان گفت که به دلیل شرایط خاص دوره کودکی، از نظر توانایی های شناختی، کودکان می توانند از روش قصه درمانی استفاده بیشتری می کنند. 


در واقع مجاورت و نزدیکی کودکان به رویدادهای مهم بین فردی در زندگی روزمره و غوطه ور بودن آن ها در جنبه های حسی و عینی تجربه ها موجب می شود که این رویدادها نفوذ قوی تری در قصه های زندگی آن ها داشته باشند( ترد، 1992).


استفاده از قصه درمانی در روان درمانی کودکان با کار ریچارد گاردنر در 1971 شروع شد. وی از فن قصه گویی متقابل استفاده کرد. در این فن از کودک خواسته می شود قصه ای دارای آغاز، میانه و پایان بگوید. سپس درمانگر موضوعات روان تحلیل گرانه مرتبط با مسایل کودک را انتخاب می کند و در قصه ای مشابه قصه کودک به کار می برد و آن را برای کودک بیان می کند. در این قصه، درمانگر راه حل های سالم تر و کاملتری را برای رویارویی با مشکلات ارایه می کند( گاردنر، 1993؛ به نقل از آراد، 2004).


پژوهشگران مختلف بر اثربخشی قصه درمانی برای بیماران دارای اختلال های روانی و افزایش خودآگاهی تاکید داشته اند( شاپیرو و راس، 2002؛ کستنباوم، 2003). از جمله این پژوهش ها می توان به استفاده از رویکردهای قصه درمانی در درمان الکلیسم( کامینسکی، زابینو، تیز و کاسما، 1996)، خانواده درمانی( می، 2005)، درمان لکنت( دیلالو و همکاران، 2002)، درمان زنانی که مورد آزار جنسی قرار گرفته اند( دراکر، 1998)، کمک به هویت یابی نوجوان(مورفی، شیجماتسو، 2000) و حتی استفاده از قصه درمانی در برنامه های شغلی و سازمانی( بارت و همکاران، 1999، دنینگ، 2004) اشاره کرد.


کارکرد قصه درمانی به ویژه برای کودکان بسیار برجسته تر می شود زیرا آن ها نمی توانند به سادگی افکار و احساساتشان را شناسایی  و ابراز کنند. به همین دلیل قصه درمانی به صورت یکی از روش های عالی مشاوره و روان درمانی کودکان مطرح شده است( تامپسون و رودولف، ترجمه طهوریان، 1384).

 زمانی که کودکان به قصه گوش فرا می دهند یا قصه نیمه تمام را تکمیل می کنند خود را در نقش قهرمان قصه قرار می دهند و در واقع به سمت تعارض های خودشان می روند. آن ها ممکن است مهارت ها و راه حل هایی را که شخصیت های قصه به کار می برند، به طور ناهشیار برای رویارویی با مشکلات خود امانت گیرند. این امر موجب می شود آن ها بتوانند بر گذشته و ناکامی های پیشین خود فایق آیند و آینده خود را پرمعناتر بیابند( کداسن و شفر، ترجمه صابری و وکیلی، 1382، کیزرلینک ترجمه ناصری، 1381).


در خصوص کارآیی و اثربخشی قصه درمانی در مشکلات روان شناختی کودکان پژوهش های متعددی انجام شده است که از آن جمله می توان به استفاده از قصه درمانی برای کاهش اضطراب و افزایش احساس مسلط بودن و شایستگی و امیدواری در کودکان( هنی و کوزلوفسکا، 2002)، برای کمک به کودکان دارای والدین مبتلا به اختلال عاطفی (فوچ و بردسلی، 1996)، در درمان اختلال سلوک( آراد، 2004) و در کار با کودکان ناشنوا یا نیمه شنوا( فارلانگر، 1999) اشاره کرد.


نتایج پژوهش یوسفی لویه و همکاران(1385) نشان داد که استفاده از فنون مختلف قصه درمانی می تواند به درمان افسردگی کودکان منجر شود. برخی از این فنون عبارتند از : کمک به کودکان افسرده برای افزایش خودآگاهی هیجانی از طریق شناسایی احساسات و هیجان های قهرمان قصه ها و ساختن قصه هایی با کلمات احساسی و ابراز احساساتشان در خلال قصه ها، گوش فرا دادن کودکان افسرده به قصه ها و با مضامین قدرت، نیرومندی، انرژی و تحرک، گفتگو با کودکان افسرده در باره پیام های درمانی، قصه هایی که می گویند و یا می شنوند و نیز گوش فرا دادن کودکان افسرده به قصه هایی که بیانگی مشکلات مشابه مشکلات آنان است و در عین حال به راه حل های موثر و نتایج مثبت و خوشایند خاتمه می یابند. 


در پژوهش یاد شده به کارگیری فنون مذکور نه تنها موجب درمان افسرده خویی کودکان مورد مطالعه شد بلکه به درمان اختلال های همبود از جمله اختلال های اظطرابی( شامل اضطراب فراگیر، اضطراب جدایی و هراس اجتماعی) و لجبازی و نافرمانی منجر شده است.


اهمیت و جذابیت قصه گویی برای کودکان در متون مختلف و از منظر صاحبنظران گوشزد شده است( والی، 1386). صاحبنظران بر این عقیده اند که قصه گویی باعث خلق موقعیت های یادگیری می شود. قصه گویی این امکان را فراهم می کند که فرد به بیش از تجارب شخصی خود بیندیشد و برای حل مسایل خود راه حل های خلاقانه ای ایجاد کند( باتچر، 2006). قصه گویی تصورات و عواطف کودکان را جلب می کند و کمک می کند که یادگیری معنادارتر شود. به همین دلیل حتی برای تدریس مفاهیم دشوار ریاضی نیز از قصه گویی استفاده شده است( گورال و گنادنجر، 2006).


در خصوص تاثیر روان شناختی قصه گویی، پژوهش ها نشان می دهند که قصه گویی روش موثری در کاهش نشانه های اختلال اضطرابی بوده است( یوسفی لویه و همکاران، 1387؛ والی، 1386). یافته های پژوهش نیک منش و کاظمی، 1388 نشان می دهد که آموزش خوش بینی به روش قصه گویی بر کاهش علایم افسردگی کودکان موثر بوده و با گذشت زمان نیز این اثر به طور نسبی ماندگار است.


منابع :

1)      مجله پژوهش در حیطه کودکان استثنایی/ سال 6/ شماره 4/ 1385/ ص 899- 891.

2)      مجله روان شناسی معاصر، شماره 5( پیاپی 1)، 1389، ص 20 - 12