ازدواج امری دلپذیر و شیرین است و می تواند همان طور که در ادیان مختلف و به ویژه دین مقدس اسلام به آن تاکید شده پناه انسان ها از آشفتگی ها و رسیدن به ساحل آرامش باشد چرا که زن و مرد در کنار یکدیگر می توانند به کمال مطلوب برسند. آن چه که در این بین اخلال ایجاد می کند آیا خود ازدواج است یا نوع ازدواج کردن ؟ مسلما ذهن هیچ انسان آگاه و بیدار ازدواج کردن را نفی نمی کند بلکه آن را یک موهبت الهی می داند؛ چرا که بسیاری از نیازهای فطری انسان اعم از جسمی و روانی را ارضاء می نماید؛ تحقیقات مختلف نیز بیانگر این واقعیت است که شیوع بسیاری از بیماری های جسمی و روانی در بین افراد متاهل کمتر از مجردهاست. تجربیات نویسنده و سایر همکاران نشان می دهد که یکی از شایع ترین دلایل طلاق ، ازدواج در سنین پایین (قبل از 20 سالگی) است و یکی از مسایلی که در این سنین منجر به فروپاشی ازدواج می شود عدم رشد و بلوغ عاطفی، روانی و اجتماعی یکی از همسران و یا هر دو نفر آن هاست .
آنچه که عامه مردم از مفهوم بلوغ در ذهن خود دارند ممکن است فقط بلوغ جنسی باشد که در دختران از حدود 11 سالگی و در پسران از حدود 13 سالگی یعنی شروع نوجوانی آغاز می گردد. هر چند که بلوغ جنسی برای یک ازدواج موفق لازم ولی کافی نیست . مهم شروع زندگی مشترک نیست بلکه تداوم آن است و برای تداوم یک رابطه به ویژه رابطه کاملی مثل ازدواج، سایر جنبه های بلوغ از جمله بلوغ عاطفی، روانی و اجتماعی را نیز باید به طور جدی مد نظر قرار داد.
بلوغ دارای چهار مرحله است : بلوغ جنسی، بلوغ عاطفی، بلوغ روانی (فکری) و بلوغ اجتماعی. برای یک ازدواج موفق و پایدار رسیدن به بلوغ اجتماعی امری بدیهی است ؛ چرا که در غیر این صورت فرد نخواهد توانست خود را با اجتماع و گروهی که با آن ها در ارتباط است سازگار نماید. سازگاری با دیگران به درک و پذیرش شرایط متقابل و پذرش نقش و مسولیت اجتماعی مربوط می شود .
بسیاری از ازواج ها که به طلاق منجر می شود ازدواج های مربوط به سن نوجوانی است یعنی زمانی که فرد فقط بلوغ جنسی را تجربه کرده و از سایر جنبه های بلوغ بی بهره است . فردی که مرحله نوجوانی را طی می کند و هنوز نسبت به خود و دیگران احساسات و عواطف مختلفی را دارد و به ثبات عاطفی لازم نرسیده است، نمی تواند در علاقه داشتن به فرد خاصی ثابت قدم بوده ، از اینرو ممکن است هر لحظه علاقه اش به افراد تغییر کند لذا نمی تواند همسر مناسبی باشد. همچنین این فرد به لحاظ عاطفی نخواهد توانست مستقل از خانواده اصلی خود رفتار نماید. مثلا نمی تواند بین علاقه به همسر و علاقه به مادرش فرق بگذارد. همچنین نخواهد توانست در شرایط حساس و بحرانی هیجانات خود را کنترل و مدیریت نماید و این به نوبه خود باعث پاره ای اختلافات خواهد شد. به همین دلیل اکثر روان شناسان سنین قبل از 20 سالگی را برای ازدواج مناسب نمی دانند و بر این باورند که هر چه انسان در زمان ازدواج به مراحل بالاتری از بلوغ رسیده باشد ( رسیدن به بلوغ اجتماعی؛ حدود 23 سالگی برای دختران و 27 سالگی برای پسران) احتمال ثبات وی در ازدواج به دلیل پختگی و ثبات در حالات روان شناختی از جمله استقلال عاطفی ، استقلال فکری و برخورداری از سازگاری اجتماعی بالاتر بیشتر خواهد شد.
مطالعات بالینی اخیر که به زوج درمانی شناختی – رفتاری علاقه مند بودند، بر مولفه های شناختی مشکلات ارتباطی تمرکز کرده اند. همچنین مطالعات بسیاری بر اهمیت نقش عقاید و باورهای غیر منطقی و نادرست در نابسامانی های زناشویی تاکید دارند. الیس، علت تعامل زناشویی مختل را انتظارات غیر منطقی می داند که زوجین نه تنها در باره خودشان و دیگران بلکه راجع به خود رابطه زناشویی نیز دارند. ازدواج زمانی به هم ریخته و آشفته می شود که یک یا هر دو زوج دارای عقاید غیر عقلانی از جمله تفکرات اغراق آمیز، خشک، غیر منطقی و جبرگرایانه هستند. انتظارات غیر منطقی و طاقت فرسا قطعا ایجاد ناکامی و شکستی می کند که اغلب با تعاملات منفی در ارتباط است.
الیس معتقد است که نگرش ها و تصورات غیر منطقی افراد می تواند در ایجاد رابطه عاطفی ناکارآمد نقش به سزایی ایفا نماید.
به طور کلی از
دیدگاه روان شناسان شناختی، شخصیت طرفین در ازدواج، سبک های دلبستگی زن و
مرد، هماهنگی و همسانی نیازهای بنیادین زوجین، باورهای ارتباطی ، انتظارات
غیر منطقی از یکدیگر و پختگی و بلوغ عاطفی بر ساختار کانون ازدواج اثر
مستقیم و مهم دارند.از طرفی ، پژوهش های اخیر توسط شناخت گرایان و زوج
درمانگران شناختی تاکید می کنند که از میان تمام عوامل، متغیرهای شناختی
در رضایت مندی و سازگاری زناشویی نقش مهمتری را ایفا می کنند. همچنین از
میان متغیرهای شناختی ، « انتظارات غیر منطقی زوجین از یکدیگر» و از میان
عوامل غیر شناختی« بلوغ عاطفی» نقش مهم تری را در پدیدآیی ، ساخت و تحول
رابطه زناشویی دارند.
ازدواج موفق نه تنها مستلزم بلوغ جسمانی است،
بلکه بلوغ عاطفی با آمادگی های احساسی – هیجانی نیز از شرایط لازم در تحقق
مطلوب آن است. البته برای بلوغ عاطفی، احراز شناخت های ویژه از روابط
درست زوجین کافی نیست، بلکه آگاهی از ویژگی های روانی خویشتن و همسر و
امکان مدیریت صحیح هیجان ها در زوجین نیز ضروری است.
باید جوانان
از احساس مشترک یا توان « خود را به جای دیگری گذاشتن» برخوردار شوند. به
عبارت دیگر، بیاموزند که آن چه بر خود نمی پسندند، بر همسر خویش نیز روا
ندارند. گذشته از این، بلوغ عاطفی با آمادگی احساسی – هیجانی مستلزم شناخت
واقعیت های اجتماعی و مخصوصا جهات مثبت و منفی آنها است.
زوجین باید فراگیرند که هیچ پدیده اجتماعی( از جمله ازدواج و زندگی زناشویی) فاقد جنبه های منفی و مخاطره آمیز نیست.
به
طور خلاصه هنگامی که انتظارات زوجین از یکدیگر منطقی و متعارف است، آنها
در وضعیت بهتری برای برقراری یک رابطه خوب قرار دارند و بهتر می توانند
انتظارات خود و همسرشان را برآورده نمایند. همچنین هنگامی که شخصیت یکی از
زوجین( یا هر دوی آنها) نابالغ باشد ، بسیار سخت است که یکدیگر را درک
کنند. در این وضعیت هرکدام از آن ها با خودخواهی و خودمحوری تمایلی به درک
نیازهای طرف مقابل نخواهند داشت و تنها به نیازهای خود توجه می نماید.
مسلم است که در چنین شرایطی میزان رضایت مندی زوجین از یکدیگر، بسیار کم
خواهد بود.
تحقیقات مختلف نشان داده است که آموزش های شناختی –
رفتاری در مقایسه با عدم درمان و حتی تلاش زیاد درمانگر برای کاهش آشفتگی
افراد، ارجحیت دارد.
همچنین نتایج تحقیقات دیگری حاکی از آن است که
آموزش های شناختی – رفتاری ضمن آن که مهارت های ارتباطی زوجین را بهبود می
بخشد، تعارض های مخرب را کاهش داده و مثبت اندیشی در روابط روزمره را
افزایش می دهد. مثبت اندیشی نیز به شناخت های درست از همسر و برقراری
رابطه صحیح می انجامد و رضایت مندی از روابط بین آن ها را افزایش می دهد.
از اینرو به نظر می رسد با آموزش های شناختی – رفتاری می توان به بهبود
وضع خانواده و بالا بردن سطح رضایت مندی زناشویی کمک کرد.
ازدواج، مهم ترین و عالی ترین رسم اجتماعی برای دستیابی به نیازهای عاطفی و امنیتی است. ایجاد و حفظ روابط صمیمانه در ازدواج، مهارت و هنری است که افزون بر سلامت روانی و تجارب سالم اولیه، نیازمند کسب مهارت ها و انجام وظایف ویژه ای است. مطالعات و تجارب بالینی نشان می دهد که در جامعه امروز، زوج ها مشکلات فراگیری را در برقراری و حفظ روابط صمیمانه با یکدیگر تجربه می کنند. در کشور ایران، کانون خانواده و ازدواج به دلایل فرهنگی و ارزشی در مقایسه با کشورهای غربی اهمیت بیشتری دارد. از این رو، تلاش برای استحکام و تداوم خانواده و ارضای نیازهای عاطفی و روانی اعضا به ویژه همسران از اهمیت بیشتری برخوردار است .
امروزه، همسران بیش از گذشته نیازمند ارضای عاطفی – روانی به ویژه صمیمیت اند.
مطالعات و تجارب بالینی نشان می دهد که ریشه بسیاری از مشکلات زناشویی، کمبود صمیمیت و وجود مشکلات ارتباطی بین همسران است. نارضایتی از صمیمیت ممکن است موجب افزایش برخوردها، کاهش رضایت زناشویی و بروز مشکلات عاطفی و روانی گردد ( Bagarozzi، DennisA، 2001؛ به نقل از اعتمادی و همکاران، 1393). صمیمیت عبارت است از نزدیکی، تشابه و رابطه شخصی دوست داشتنی با دیگری که مستلزم آگاهی، درک عمیق، پذیرش و بیان افکار و احساسات است(همان). به نظر هات فیلد(1988) صمیمیت فرایندی است که افراد در آن تلاش می کنند به یکدیگر نزدیک شوند و شباهت ها و تفاوت هایشان را در احساسات، افکار و رفتار کشف کنند. به نظر استرنبرگ (1987) صمیمیت، احساسی است که نزدیکی، تعلق و تماس را ایجاد می کند. اسکنارچ (1991) صمیمیت را فرایند در تماس بودن، درک خود و افشای خود در حضور همسر می داند ( Heller patric.E.wood،Beatric، 1992؛ به نقل از همان).
ابعاد صمیمیت
1) صمیمیت عاطفی
صمیمیت عاطفی نیاز به انتقال و در میان گذاشتن همه احساسات مثبت مثل شادی، خوشحالی، رضایت و احساسات منفی مثل خشم، ترس، شرم، بی حوصلگی و خستگی با همسر است.
2) صمیمیت روان شناختی
صمیمیت روان شناختی نیاز به انتقال، در میان گذاشتن و گفتگوی صریح در باره مسایل شخصی، اطلاعات و احساسات مربوط به خود و همسر است. این صمیمیت همچنین شامل نیاز به گفتن امیدها، آرزوها و نقشه های آینده و همچنین ترس ها، خواسته ها و رازها با همسر است.
3) صمیمیت عقلانی
صمیمیت عقلانی نیاز به انتقال و بازگفتن افکار و باورهای مهم با همسر است. برای ایجاد صمیمیت عقلانی، احترام به دیدگاه طرف مقابل، توانایی نقش پذیری، درک و همدلی ضروری است.
4) صمیمیت جنسی
صمیمیت جنسی نیاز به انتقال و بیان افکار، احساسات و آرزوهایی است که ماهیت جنسی دارد. صمیمیت جنسی شامل گفتن تجارب عاشقانه با یکدیگر، نیاز به تماس بدنی، آمیزش جنسی و روابطی می شود که برای برانگیختن، تحریک و رضایت جنسی طرح ریزی می شود.
5) صمیمیت فیزیکی
صمیمیت جسمانی، نیاز به تماس بدنی با همسر است. نزدیکی بدنی شامل گرفتن دست ها، درآغوش گرفتن، لمس غیرجنسی و ... می شود.
6) صمیمیت معنوی – مذهبی
صمیمیت معنوی – مذهبی عبارت از نیاز به بیان آن دسته از افکار، احساسات، باورها و تجارب خود با همسر که با مذهب، مسایل مافوق طبیعی، ارزش های اخلاقی، معنای وجود، زندگی پس از مرگ و ارتباط با خدا مربوط است. این صمیمیت همچنین شامل مشارکت با همسر در فعالیت ها، مراسم، جشن ها و تجارب مذهبی است.
7) صمیمیت اجتماعی و تفریحی
نیاز به انجام فعالیت هایی مانند شوخی، گفتن داستان های فکاهی، بیان تجارب و حوادث روزانه، خوردن و آشامیدن با همسر، ورزش و بازی با او، سهیم کردن همسر در مسولیت ها، گذراندن تعطیلات و اوقات فراغت با یکدیگر را صمیمیت اجتماعی و تفریحی می نامند ( Bagarozzi، Dennis A، 2001؛ به نقل از اعتمادی و همکاران، 1393).
8) صمیمیت ارتباطی
ایجاد رابطه همراه با احترام، تعهد و عواطف مثبت را صمیمیت ارتباطی می نامند، به گونه ای که همسران در این ارتباط، احساس با ارزش بودن و مورد توجه و احترام بودن کنند ( اولیا، 1385).
برای افزایش صمیمیت زوجین رویکردهای متعددی ارایه شده است. رویکرد ارتباط درمانی از جمله رویکردهایی است که برای افزایش صمیمیت زوجین به کار رفته است.
(( رویکرد ارتباط درمانی هندریکس))، درمانی کوتاه مدت است که بینش و مهارت های عملی را با یکدیگر ترکیب می کند. این دیدگاه بر تاثیر تعامل اشخاص با یکدیگر تاکید دارد و بر الگوی دیدگاه فردی و سیستمی خدشه وارد کرده و الگوی رابطه را تایید می کند. این رویکرد اداره درمان را به همسران واگذار می کند و قدرت رابطه را منبع التیام دانسته و از آن استفاده می کند.
هدف این دیدگاه، تلاش برای حفظ تماس، و هدف درمان، فرایند تسهیل و حفظ دوباره تماس است. بنیان این دیدگاه، بر کمک به همسران برای ایجاد تماس سالم با یکدیگر، همدلی بیشتر برای درک هم با گفتگوی آگاهانه و ایجاد محیطی امن برای ارضای نیازها و التیام زخم های دوران کودکی استوار است ( 1991، Tone، Reiohold، Rich، Brown؛ به نقل از اعتمادی و همکاران، 1393). به باور طرفداران این دیدگاه، مراحل رشد در دوران کودکی به ویژه روابط اولیه کودک با والدین بر روابط زناشویی تاثیر می گذارد. تمام مراحل فرایند انتخاب همسر و روابط زناشویی آگاهانه نیست، بلکه بخش مهمی از آن ناخودآگاه و حاصل نیاز به کامل کردن مراحل نا تمام کودکی و التیام زخم های عاطفی آن دوره است. در این روش، همسران با درک فرایندهای ناخودآگاه در خود و همسرشان، روش هایی را برای التیام زخم های کودکی و ایجاد رفتارهای سالم می آموزند. همسران با تبدیل ازدواج و رابطه ناخودآگاه به ازدواج آگاهانه می توانند عشق و صمیمیت مورد نیاز را به دست آورند ( 1990، Helen، Hunt، Harvile، Hendrikx، 19898، Down، Lipthrott؛ به نقل از همان).
فنون و روش های رویکرد ارتباط درمانی عبارتند از : ارزیابی و تعیین اهداف مشترک و برنامه ریزی برای آینده، افزایش خودآگاهی با کشف و بازگویی خاطرات، بررسی نیازها و ناکامی های کودکی و واکنش فعلی به آن ها، شناخت تفاوت ها، نیازها و آسیب های همسر، بازسازی تصویر ذهنی مناسب، آموزش و تمرین گفتگوی آگاهانه برای طرح مشکلات و نیازها، افزایش اطمینان و تعهد مشترک با بستن راه های خروجی، ایجاد منطقه امن و لذت بخش در رابطه با تجدید خاطرات خوب و یادگیری رفتارهای جدید، آشنایی با نیازهای عمیق یکدیگر و تغییر رفتار برای برآوردن این نیازها.
زیر بنای روش ارتباط درمانی بر روش مکالمه آگاهانه مبتنی است. مکالمه آگاهانه شامل بازتاب، درک، همدلی، استفاده از پیام های من و بیان احساسات و خواسته ها است (همان). همچنین بر اساس روش ارتباط درمانی، همسران به واقعیت عینی خود و همسر نزدیک شده، او را می شناسند و می پذیرند(1999، Helen، Hunt، Harvile، Hendrikx، 2005، Patrick، Rachon؛ 1998، Down، Liphthrott؛ به نقل از همان).
در این رویکرد، همسران تشویق به ابراز خشم و احساسات منفی نسبت به یکدیگر می شوند.
نتایج تحقیق اعتمادی (1384) نشان داد که زوج درمانی مبتنی بر ارتباط درمانی، میزان صمیمیت زناشویی زوجین را افزایش می دهد (به نقل ازهمان).
منبع : مجله پژوهش نامه اسلامی زنان و خانواده/ سال سوم/ شماره دوم/ بهار و تابستان 1393/ ص 17 – 14 و 28.