گفتاردرمانی  و روان شناسی بالینی علی کشمیری

گفتاردرمانی و روان شناسی بالینی علی کشمیری

کاشمر - امام 5 ؛ تلفن : 320 47 552 - 42 666 552
گفتاردرمانی  و روان شناسی بالینی علی کشمیری

گفتاردرمانی و روان شناسی بالینی علی کشمیری

کاشمر - امام 5 ؛ تلفن : 320 47 552 - 42 666 552

مشاوره قبل از ازدواج، ضرورت فراموش شده جامعه ما!!

در دهه اخیر به دلایل گوناگون آمارهای طلاق به ویژه در کشورهای در حال توسعه از جمله ایران در حال افزایش بوده و هزینه های مادی و معنوی بسیار زیادی را بر افراد، خانواده ها، جامعه و دولت ها تحمیل نموده است. 

تجارب نویسنده و سایرهمکاران دست اندر کار مداخله در پرونده های طلاق توافقی بیانگر این واقعیت است که بسیاری از متقاضیان طلاق یا ازابتدا بدون آمادگی لازم وارد زندگی مشترک شده و یا این که در انتخاب شریک زندگی خود مرتکب اشتباه شده اند. لازم به ذکراست که آمادگی هر یک ازطرفین برای ازدواج، همچنین تناسب آن ها برای یکدیگر، دو شرط لازم و اساسی یک ازدواج مناسب است. 

هر یک از زوجین بایستی به لحاظ جسمی، جنسی، روانی، فکری، عاطفی ، اجتماعی و اقتصادی از پختگی و آمادگی لازم برخوردار باشند. همچنین لازم است طرفین از جنبه های مختلف یاد شده با یکدیگر تناسب داشته باشند . 

در مشاوره پیش از ازدواج روان شناس آمادگی هر یک از طرفین همچنین میزان تناسب ویژگی های شخصیتی آن ها را از روش های مصاحبه و آزمون های روان شناختی لازم مورد سنجش و ارزیابی قرار داده و از این رو زوجین نسبت به خود و طرف مقابل به یک شناخت منطقی و اصولی دست یافته و قادر خواهند شد دست به انتخاب آگاهانه بزنند.


تاثیر نوع سبک فرزندپروری والدین بر نوع رفتار فرزندان

درصد قابل  توجهی از افرادی که به مراکز مشاوره و کلینیک های روان شناسی بالینی مراجعه می کنند، والدینی هستند که در ارتباط با فرزندان خود، به نوعی دچار مساله هستند. تحقیقات نشان می دهند  روشی را که این والدین در برخورد با فرزند خود بکار می برند در ایجاد مسایل بین آن ها تاثیر گذار می باشد.

از اینرو در این مبحث سعی داریم  والدین عزیز را با انواع روش های فرزند پروری و تاثیرات مختلف آن ها بر فرزندان آشنا کنیم و بر آن باوریم که والدین فهیم و دلسوز می توانند با بکار بردن شیوه صحیح فرزندپروری ، فرزندانی شایسته، کارآمد و توانمند به جامعه تحویل دهند که هم برای خود و هم برای دیگران مفید واقع شوند(نویسنده).


از جمله عوامل خانوادگی که طرز رفتار فردی و اجتماعی و سایر خصوصیات رفتاری و شخصیتی هر فرد را تعیین می کند سبک های فرزند پروری والدین می باشد؛ سبک های فرزندپروری روش هایی هستند که والدین در برخورد با فرزندان خود اعمال می کنند و در شکل گیری و رشد آنان در دوران کودکی و خصائص شخصیتی و رفتاری آن ها تاثیر فراوان و عمیقی دارد(1).


به طور کلی می توان به سه سبک سهل گیرانه، سبک مستبد انه و سبک قاطع و اطمینان بخش اشاره کرد که هریک از این سبک ها مشخصات و تبعات مخصوص به خود را دارد که در ادامه به هریک می پردازیم.


در سبک سهل گیرانه والدین نظارت و کنترل کافی بر فرزندان خود نداشته و فرزندان مختارند هر کاری را که دلشان بخواهد انجام دهند. در این گونه خانواده ها که آشفتگی و هرج و مرج ویژگی اصلی آن است، اعضای خانواده برای یکدیگر ارزش چندانی قایل نبوده و مرتب بر سر مسایل کوچک و بزرگ، با یکدیگر در حال تعارض و جنگ و دعوا هستند و هر کسی حرف خودش را می زند. از آن جایی که در این سبک والدین نسبت به فرزند خود بی اعتنا بوده و به حد افراطی مساوات طلب بوده و اجازه می دهند که فرزندشان هر کاری را که تمایل دارند انجام دهند بنابراین اکثر این فرزندان اختلالات رفتاری بیرونی نظیر رفتارهای پرخاشگرانه و ضد اجتماعی را از خود نشان می دهند. هم چنین فرزندان این خانواده ها بیشتر احتمال دارد که دچار سوء مصرف الکل و مواد مخدر شوند. به عبارتی چون والدین هیچ گونه کنترل بیرونی برآن ها ندارند آن ها در محیط اجتماعی خود را رها و آزاد از هر قید و بندی می بینند و از این رو به رفتارهای ضد قانون روی می آورند.


در سبک مستبدانه ، والدین تحریک پذیر، انعطاف ناپذیر، زورگو وخشن و نسبت به نیازهای فرزند خود بی توجه هستند، آن ها لزومی نمی بینند که برای دستوراتی که می دهند دلیل بیاورند و به نظر آن ها اطاعت بی چون و چرای فرزندان از والدین یک فضیلت محسوب می شود. این گروه از والدین کمتر با فرزند خود با گرمی و محبت رفتار می کنند و بر کنترل کامل وی تاکید دارند؛ بعبارتی یک نفر حاکم بر اعمال و رفتار دیگران است و وظیفه سایرین را مشخص می کند. فرزندانی که والدین مستبد دارند کمتر به خود متکی هستند و نمی توانند به تنهایی کاری انجام دهند و یا از خود عقیده ای داشته باشند، آن ها بر محیط پیرامون خود کنترل چندانی نداشته، پاداش های ناچیزی از محیط دریافت می کنند و به دلیل اینکه خط و مشی های زندگی آن ها همواره توسط والدین تعیین شده و خودشان هیچ نقشی در تصمیم گیری ها و اعمالشان نداشته اند، افرادی متکی و وابسته به دیگران بار آمده که در سرنوشت خویش خود را دخیل ندانسته و در حل بحران های زندگی احساس ناتوانی کرده و فقط چشم به کمک  دیگران می دوزند.   


در سبک قاطع و اطمینان بخش، والدین هم برای خودمختاری و هم برای نظم و انضباط  فرزند خود ارزش قایلند. یعنی هم به اندازه لازم به فرزندان خود استقلال عمل و اختیارات داده و هم از ایشان به طور مشخص  می خواهند که نظم و انضباط حاکم بر قوانین خانواده را رعایت کنند. این والدین برقراری و حفظ روابط کلامی را تشویق کرده و هنگامی که از اقتدار خود به عنوان والدین استفاده می کنند و فرزند خود را از چیزی یا کاری منع می کنند و یا از وی انتظاری دارند، به طور شفاف و قابل فهم برایش دلیل می آورند. در این گونه خانواده ها فرزند به تدریج به نوعی بلوغ شناختی، عاطفی و اجتماعی نزدیک می شود و چیزی نمی گذرد که برای زندگی خود قبول مسؤلیت می کند(2).


فرزندان این خانواده ها علاوه بر این که خود را افرادی شایسته و قابل احترام می دانند برای افراد دیگرخانواده و جامعه  نیز ارزش و احترام قایل  بوده و اغلب نسبت به خود و دیگران احساس خوبی دارند، و مسؤلیت اعمال خود را بر عهده می گیرند(نویسنده).


 منابع :

1)      مجله مطالعات اجتماعی، دوره 4، شماره2، تابستان 1387

2)      فصلنامه خانواده پژوهی، سال سوم، شماره 12، زمستان1386

 

خیانت زناشویی

خیانت زناشویی بر اساس یک تعریف کلی نقض تعهد رابطه دونفره است که منجر به شکل گیری درجاتی از صمیمیت عاطفی و فیزیکی با فردی خارج از این رابطه می شود( آویرام، هامبورگر، 2005 ؛ هاشمی محمد آباد و همکاران، 1393). علی رغم این که خیانت زناشویی یک مفهوم رایج در ازدواج است اما به صورت ناچیزی شناخته شده است و با توجه به تابو بودن مساله، پیشینه و بررسی روشنی در ارتباط با این موضوع وجود ندارد (شاکلفورد و همکاران، 2008؛ همان).


تعدادی از پژوهش ها از این ایده که علت شرکت افراد در روابط خارج زناشویی به دلیل غلط بودن پاره ای از مسایل در روابط اولیه آن ها می باشد حمایت می کنند، برای مثال نارضایتی و رضایت کم در روابط آغازین تمایل به شرکت در روابط خارج زناشویی را افزایش می دهد. همچنین همبستگی منفی میان رضایت زناشویی و خیانت یافت شده است که در تمام جوانب خیانت های زناشویی ( خیانت عاطفی، خیانت جنسی و خیانت عاطفی – جنسی) صادق بود.


هرچند یافته ها نشان داد که میزان رضایت از روابط به ویژه با خیانت های عاطفی رابطه دارد. با این حال زنان و مردانی که در خیانت های عاطفی – جنسی به صورت هم زمان درگیرند نسبت به افرادی که صرفا در خیانت عاطفی یا جنسی درگیرند، رضایت کمتری از ازدواج دارند (شاکلفورد و همکاران، 2008،ایمرس – سامر و همکاران، 2010؛ همان).


براوو و لپکین (2010) در مدلی که جهت تبیین خیانت های زناشویی اریه می دهند، یکی از مهم ترین عوامل موثر در رخداد این پدیده را نیازهای برآورده نشده و نقایص موجود در پاسخ های هم دلانه و خستگی عنوان می کنند که همگی عواملی هستند که اثرگذاری مستقیم بر کاهش رضایت زناشویی دارند(براوو ، لپکین،2010 ؛ همان).


در پژوهش شای (2010) همبستگی منفی معناداری میان رضایت از روابط و خیانت عاطفی و جنسی به دست آمد. وی رضایت پایین از روابط را به عنوان پیش بین برای خیانت معرفی کرد (شای، 2010؛ همان).


هم چنین ثابت شد که بی ثباتی در رابطه مهم ترین پیش بین در خیانت زناشویی است و همبستگی منفی با رضایت زناشویی دارد و یک رابطه دوسویه منفی میان روابط بد و خیانت زناشویی وجود دارد. روابط بد موجب افزایش احتمال خیانت زناشویی می شود و خیانت زناشویی موجب تخریب ازدواج و رابطه زناشویی می شود(پلوسو،2007 ؛ همان).


در تحقیقی هم که توسط هاشمی محمد آباد و همکاران ( 1393) انجام شد ؛ مقایسه نمرات مقیاس کیفیت عشق در گروه های متقاضی طلاق نشانگر آن است که از لحاظ صمیمیت، تعهد و تصمیم، شور و اشتیاق و نمره کلی کیفیت عشق میان متقاضیان طلاق با سابقه خیانت زناشویی و متقاضیان طلاق بدون سابقه خیانت زناشویی تفاوت معناداری وجود دارد و افراد دارای سابقه خیانت زناشویی از نظر میزان صمیمیت، تعهد و تصمیم، شور و اشتیاق و هم چنین سطح کلی کیفیت عشق نسبت به متقاضیان طلاقی که سابقه روابط فرا زناشویی ندارند در سطح پایین تری قرار دارند. این نتایج با دلایل ارایه شده به وسیله دانکمب و همکاران مبنی بر شرکت افراد در روابط فرازناشویی در جهت به دست آوردن مجدد گرمی عاطفی همخوان است (دانکمب و همکاران، 2004؛ همان) و نشان می دهد افراد به دلیل تخریب روابط عاطفی اولیه خود به دنبال بازیابی عشق، صمیمیت، شور و اشتیاق هستند که با نتایج پژوهش های صورت گرفته به وسیله اتکینز و همکاران همخوان است.


نتایج به دست آمده در پژوهش اخیر بر اهمیت روابط صمیمانه و عمق بخشی به این روابط در زوجین هم در بعد عاطفی و هم در بعد جنسی تاکید دارد؛ بنابراین لزوم آموزش ها و مشاوره های پیش از ازدواج هر چه بیشتر احساس می شود. از سوی دیگر لزوم آشنایی هرچه بیشتر درمانگران با موضوع خیانت زناشویی و علل و پیامدهای آن و مد نظر قرار دادن کیفیت عشق در روابط زناشویی به عنوان یک عامل درمانی  قوی  توصیه می شود (هاشمی محمد آباد و همکاران، 1393).


منبع : مجله علمی – پژوهشی دانشگاه علوم پزشکی یاسوج ( ارمغان دانش)، دوره 19، شماره 1، فروردین 1393( شماره پیاپی 84، صص 88 –83

 

همسرآزاری، معضل بهداشت عمومی در سراسر جهان

همسرآزاری به عنوان یک معضل بهداشت عمومی و روانی در سطح جهان مطرح است و انواع گوناگونی از آزارهای جسمی، عاطفی و جنسی نسبت به همسر را دربر می گیرد(1). قربانیان اصلی خشونت در محیط خانواده در مرحله نخست زنان و پس از آن کودکان و سالمندان می باشند. اگرچه زن آزاری سابقه ای طولانی دارد، ولی از سال 1970 در آمریکا به آن دسته از زنانی که با شکایت همسرآزاری مراجعه کردند توجه خاصی شد و اهمیت آن به اطلاع عموم رسانده شد(2)

 

شیوع همسرآزاری

بدلیل خصوصی بودن حریم خانه در جوامع گوناگون متاسفانه آمار دقیق و معتبری از فراوانی و درصد این نوع خشونت در جهان و نیز در کشور ما وجود ندارد(3).با این حال خشونت و بدرفتاری نسبت به همسر پدیده ای شایع در بسیاری از ممالک جهان می باشد و شیوع آن در کشورهای اروپایی و امریکایی نسبتا بالا گزارش شده است، به طوری که در انگلستان شیوع بدرفتاری نسبت به همسر 39 تا 60 درصد برآورد شده است(1). در امریکا Houry و همکاران شیوع خشونت را 36% و شیوع نوع جسمی، جنسی و عاطفی را به ترتیب 22%، 9% و 32% تخمین زدند(3). در ژاپن Weingourt و همکاران شیوع خشونت را 67% و شیوع انواع عاطفی، جنسی و جسمی را به ترتیب 60%، 23% و 32% عنوان نمودند(3).


در ایران نیز در بررسی گسترده ای که در 28 استان کشور انجام شد نشان داد در 66% خانواده های مورد بررسی، زنان دست کم یکبار از ابتدای زندگی مشترک، خشونت را تجربه کرده اند؛ 7/52% خشونت روانی و کلامی، 8/37% خشونت فیزیکی و 2/10% خشونت جنسی و ناموسی بوده است. در 30% خانواده ها خشونت فیزیکی ، جدی و حاد و در 10% خانواده ها خشونت های منجر به صدمات موقت یا دایم، گزارش شده است(همان).

همسرآزاری در تمام طبقات اجتماعی و در همه جوامع رخ می دهد. شیوع همسرآزاری بسته به جمعیت مورد مطالعه و تعریف همسرآزاری متفاوت است و هنوز آمار روشنی در زمینه شیوع عوامل موثر در بروز آن در دسترس نمی باشد(1).


عوامل همسرآزاری

براساس مطالعات انجام شده در ایران و سایر کشورها مصرف مواد مخدر و الکل توسط همسر، عامل بروز همسرآزاری به شمار می رود(2). همچنین فقر اقتصادی خانواده مرد، میزان همسرآزاری را افزایش می دهد. این نتایج همچنین نشان داد مشکلات روحی روانی مرد نیز میزان همسرآزاری را افزایش می دهد(همان).


خشونت نسبت به همسر در زوج های جوان با درآمد پایین و در زوج های با تحصیلات پایین بیشتر است. و نیز سوء مصرف الکل و مواد، بدرفتاری نسبت به همسر را افزایش می دهد. به علاوه زنان در زمان بارداری بیشتر مورد بدرفتاری قرار می گیرند، شیوع بدرفتاری نسبت به همسر در دوران بارداری 1/20 – 9/0 درصد گزارش شده است(1).


بر اساس یافته های پژوهش شعبانی و همکاران(1384) می توان گفت که سن پایین زن، اعتیاد مرد و رفاه اقتصادی پایین خانواده مرد از جمله مهم ترین عوامل موثر در بروز همسرآزاری بشمار می روند(2).


در تحقیقی که توسط شعبانی و همکاران( 1384) انجام شد مشخص شد که همسرآزاری در زنان جوان تر بیشتر دیده می شود به طوری که بیشترین میزان خشونت علیه زنان در سنین 25 – 15 سال و بعد از آن 35 – 25 سال بود که با نتایج بیشتر مطالعات هم خوانی دارد. بروز بیشتر این پدیده اجتماعی در زنان جوان می تواند ناشی از نداشتن تجربه، آشنایی نداشتن به مهارت های زندگی و چگونگی رویارویی با مشکلات خانواده در این گروه باشد. در واقع سهم قابل توجهی از قربانیان همسرآزاری را زنانی تشکیل می دهند که در فعال ترین و مفیدترین سال های عمر خود به سر می برند که این مساله از لحاظ اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی بیشترین آسیب را در جامعه به همراه دارد. همچنین در این تحقیق مشخص شد که نداشتن علاقه، عدم تفاهم اخلاقی و تعدد زوجین در بروز همسرآزاری موثر می باشد. همچنین معلوم شد که پایبندی به مسایل مذهبی و دینی در مردان سبب کاهش بروز خشونت علیه زنان می شود(1).


افراد با مشخصات فردی، خانوادگی، اجتماعی و اقتصادی خاص ممکن است در معرض خطر برای ایجاد این مشکل بوده یا سبب تشدید آن شوند. همچنین نگرش اجتماعی و قانونی جامعه صرف نظر از وضعیت اجتماعی اقتصادی افراد، عامل اصلی در همسرآزاری محسوب می گردد(همان).


اثرات همسرآزاری

خشونت دارای عواقب جسمانی غیرکشنده از بریدگی تا شکستگی و آسیب ارگان های داخلی، حاملگی ناخواسته، بیماری مقاربتی، سقط جنین غیر عمدی، بیماری های التهابی لگن، دردهای مزمن لگن، سردرد، نشانگان روده تحریک پذیر، استعمال دخانیات، اعتیاد، الکلیسم، مشکلات تغذیه ای و اختلالات جنسی، عواقب مرگباری مانند خودکشی و دیگرکشی و عواقب روانی مثل افسردگی، ترس، اضطراب و وسواس است(3).


همسرآزاری خود زمینه سازمشکلات بهداشتی دیگری است، بطوری که زنان مورد ضرب و شتم 5 – 4 برابر بیشتر از زنان دیگر به درمان های روحی نیاز پیدا می کنند. علاوه بر اثرات سوء جسمانی و روانی، همسرآزاری سبب کاهش عملکرد اجتماعی، افزایش نیاز به مراقبت های بهداشتی، مراجعه به مراکز درمانی اورژانش و بستری زنان در بیمارستان می گردد(2).


خشونت علیه زنان در دوران حاملگی سبب افزایش عوارض حاملگی از قبیل تولد شیرخواران با وزن کم، حاملگی زودرس و سقط جنین می گردد(همان).

شیوع مشکلات روانی مانند افسردگی و اضطراب در زوج هایی که مورد بدرفتاری قرار می گیرند بالاتر است(1).


مطالعات متعدد حاکی از میزان بالای اختلالات روانی در قربانیان خشونت نسبت به همسر می باشد. همچنین بررسی فایریسیوس و همکاران(1998) نشان داده که بدرفتاری نسبت به همسر میزان بدرفتاری نسبت به کودکان را در خانواده افزایش می دهد و در چنین خانواده هایی بدرفتاری نسبت به کودکان شایع تر است(همان).


پیشنهادات نویسنده

1) با توجه به این که عواملی از قبیل اعتیاد، بیکاری و فقر، اختلالات شخصیتی و سایر اختلالات روانی باعث بروز همسرآزاری می شود لازم است پیش از ازدواج و زمان انتخاب همسر در این خصوص تحقیقات و ارزیابی های لازم با کمک مشاور یا روان شناس انجام شود و در صورت مشاهده هر یک از مشکلات ذکر شده در صورتی که اصرار بر ازدواج وجود دارد قبل از ازدواج نسبت به حل هر یک اقدام اساسی و سازنده صورت گیرد؛

2) لازم است همسران جوان با مهارت های زندگی اجتماعی از قبیل مهارت های ارتباطی، حل اختلاف و تعارض، حل مساله، کنترل خشم و جرات مند بودن آشنا شده تا بتوانند به شکل درستی با مسایل زندگی روبرو شده و بدون توسل به پرخاشگری و سایر مصادیق آزار، زندگی خوب و نسبتا آرامی را دنبال کنند؛


3) در صورتی که همسران دارای مسایل بغرنجی شده اند که نمی توانند خودشان به تنهایی آن مسایل را حل نموده و از اینرو خواسته یا ناخواسته موجبات آزار و اذیت یکدیگر را فراهم کرده اند؛ لازم است با توافق یکدیگر از مشورت یک روان شناس صاحب صلاحیت حرفه ای که مورد قبول هر دو نفر نیز باشد بهره مند شوند.


منابع

1) قهاری و همکاران، بررسی میزان همسرآزاری در دانشجویان دانشگاه آزاد تنکابن، مجله دانشگاه علوم پزشکی مازندران، دوره پانزدهم، شماره 50، بهمن و اسفند 1384، ص 83، 84 و 85

2) شعبانی و همکاران، بررسی عوامل موثر در همسرآزاری در زنان ارجاع شده به مرکز پزشکی قانونی کرج در سال 1384، مجله علوم پزشکی دانشگاه آزاد اسلامی ، دوره 18، شماره 4، زمستان 1387، ص 269، 270 و 272

3) وثوق، فروزش، بررسی دموگرافیک قربانیان همسرآزاری مراجعه کننده به پزشکی قانونی استان زنجان در سال 89، مجله علمی پزشکی قانونی/ دوره 19، شماره 4 و 1، زمستان 91 و بهار 92، ص 193 و  194

 

عمده ترین دلایل اجتماعی خودکشی در افراد متاهل

خودکشی را می توان به عنوان اقدامی آگاهانه در آزار خود، که به مرگ منتهی می شود تعریف نمود. سال هاست که خودکشی به عنوان یک فوریت مهم روان پزشکی مورد توجه محققان قرار گرفته است. پدیده خودکشی در جهان به عنوان یک مشکل روزافزون اهمیت خاصی را به خود اختصاص داده است(1).


 تعریف خودکشی

خودکشی را می توان به عنوان اقدامی آگاهانه در آزار خود، که به مرگ منتهی می شود تعریف نمود. سال هاست که خودکشی به عنوان یک فوریت مهم روان پزشکی مورد توجه محققان قرار گرفته است. پدیده خودکشی در جهان به عنوان یک مشکل روزافزون اهمیت خاصی را به خود اختصاص داده است(1). خودکشی عملی اتفاقی و بی معنا نیست بلکه راهی برای رها شدن از یک مشکل و یا بحران است که شخص را به طور شدید رنج می دهد(6). اکثر کسانی که گرایش به خودکشی دارند، در اصل نمی خواهند بمیرند، آن ها صرفا می خواهند به درد و رنج شان( واقعی یا خیالی) پایان دهند و به عبارتی، نیازمند کمک هستند(3).


شیوع خودکشی

 بر اساس تخمین های سازمان بهداشت جهانی(WHO) نزدیک به 850 هزار مرگ ناشی از خودکشی در سال 2000 میلادی در سرتاسر جهان رخ داده است. این در حالی است که تخمین زده می شود که در سال 2020 میلادی به طور متوسط در هر بیست ثانیه یک مرگ ناشی از خودکشی اتفاق می افتد(1). در ایالات متحده امریکا، خودکشی هشتمین علت مرگ و میر و سومین علت مرگ در فاصله سنی 14 تا 25 سال می باشد(2).

 بر اساس داده های 53 کشور در سال 1996 میزان شیوع استاندارد شده خودکشی با توجه به سن، 15/1 مورد در هر صد هزار نفر بوده، این میزان در مردان 24 نفر در هر صدهزار نفر و در زنان 6/8 در هر صد هزار نفر گزارش شده است(1).


کشورهای اسکاندیناوی، آلمان، اروپای شرقی، استرالیا و ژاپن( موسوم به کمربند خودکشی) با 25 در صدهزار نفر در سال بیشترین و کشورهای اسپانیا، ایتالیا، هلند و مصر با 10 در  صد هزار نفر در سال رتبه های پایین خودکشی را به خود اختصاص داده اند(2).


خودکشی در اغلب کشورهای مسلمان پایین می باشد، برای مثال در کویت میزان خودکشی نزدیک به 0/1 در صد هزار نفر و در ترکیه و پاکستان نیز کمتر از 5 در صد هزار نفر گزارش شده است(2).


اگرچه میزان خودکشی در ایران ، در مقایسه با سایر کشورهای پیشرفته صنعتی بسیار کم است ولی بررسی های انجام شده در دو دهه اخیر نشان داده که این معضل و اقدام به آن به خصوص در استان های همدان، لرستان، ایلام و کرمانشاه رو به افزایش است(1). در ایران خودکشی از بیشتر کشورهای دنیا به ویژه جوامع غربی پایین تر، ولی بالاتر از سایر کشورهای منطقه خاورمیانه است. ایران از نظر رتبه جهانی خودکشی در رتبه 58 ام قرار دارد (2).


خودکشی در بین همه طبقات جمعیتی رخ می دهد، ولی زنان بیشتر از مردان اقدام به خودکشی می نمایند؛ در صورتی که خودکشی منجر به مرگ در مردان بیشتر از زنان است(2). در مطالعه ای که شمس علیزاده و همکاران در استان کردستان انجام دادند، نتایج نشان داد 71/1 درصد اقدام کنندگان به خودکشی را زنان و 28/9 درصد را مردان تشکیل می دادند(1). خودکشی یک نوع خشونت مخرب است که بیشترین قربانیان آن را زنان تشکیل می دهند(6). میزان اقدام به خودکشی در زنان 3 برابر مردان است ولی میزان موفقیت در مردان 4 برابر زنان می باشد. میزان اقدام به خودکشی در زنان 3/4 نفر به ازای هر 100000 زن می باشد که 0/5 % کل مرگ و میر زنان را شامل می گردد. خودکشی در زنان بیوه، مطلقه و دارای وضعیت اقتصادی نامناسب، بیشتر است(6).


علل خودکشی

در تحقیقات، عوامل متعددی از جمله سن، جنس، نژاد، مذهب، تاهل، شغل، بیماری های روانپزشکی، بیماری های جسمی، سوء مصرف مواد و اختلالات شخصیتی به عنوان ریسک فاکتورهای اقدام به خودکشی مورد توجه قرار گرفته اند. خودکشی بانیازهای برآورده نشده، احساس یاس و درماندگی، تعارض های دوگانه در زندگی و فشار روانی غیر قابل تحمل رابطه مستقیم دارد(6).


 در منابع مختلف، متداول ترین عوامل خطرانگیز برای خودکشی عبارتند از اختلالات روانی و اقدام به خودکشی قبلی، اختلال های افسردگی 80% از 95% اختلال های روانی قابل تشخیص در مرتکب شوندگان یا اقدام کنندگان خودکشی را شامل می شوند(3).


اختلالات روانی، اختلافات خانوادگی، تاریخچه ای از آزار و اذیت، دسترسی به سلاح گرم و سابقه اقدام به خودکشی در گذشته مهم ترین عوامل خطر در اقدام به خودکشی در بین جامعه آمریکایی است(2).


در نوجوانان چینی ارتباط خانوادگی ضعیف و در نیکاراگویه مشکل ارتباطی و دعوای والدین از جمله عوامل افکار و اقدام به خودکشی هستند. در مطالعه لینهان و همکاران آمده است که در 39 تا 90 درصد افراد گروه نمونه مورد بررسی، سابقه اقدام قبلی به خودکشی وجود دارد. در یافته های پژوهش شاکری و همکاران، افراد اقدام کننده به خودکشی بیش از افراد گروه گواه دارای ویژگی های شخصیتی درون گرایی ، روان آزرده گرایی و روان گسسته گرایی هستند(3).


حیدری پهلوان در بررسی متغیرهای روانی – اجتماعی مرتبط با اقدام کنندگان به خودکشی گزارش کرد که 7/82 درصد از اقدام کنندگان به خودکشی مبتلا به درجاتی از افسردگی خفیف تا شدید بودند و مهم ترین دلایل اقدام به خودکشی مسایل و درگیری های خانوادگی، ناراحتی روانی، بیکاری و مشکلات اقتصادی بوده است. مطالعه مولوی و همکاران نیز نشان داد که اختلاف با همسر(33/9  درصد) و اختلاف با والدین(17/4  درصد) از شایع ترین علل اقدام به خودکشی می باشد(2).


اثرسوء مصرف مواد بر خودکشی

مطالعات انجام شده بر روی افرادی که اقدام به خودکشی داشته اند نشان داده که بین 19 تا 63 درصد آن ها مبتلا به یکی از انواع اختلال های مرتبط با مواد می باشند. همچنین آمارهای مربوط به خودکشی در ایران نیز نشان می دهد سوء مصرف مواد با نسبت 54% به عنوان دومین اختلال شایع در افراد با سابقه اقدام به خودکشی یا خودکشی کامل به حساب می آید. مصرف مواد احتمال اقدام به خودکشی را بیشتر می کند و همچنین سوء مصرف و وابستگی به مواد یکی از عوامل مهم خطر اقدام به خودکشی می باشند(4).


اثر اختلالات شخصیت بر خودکشی

براساس پژوهش ها ، اختلال شخصیت دسته یک و دو و اختلال شخصیت وابسته از دسته سه با اقدام به خودکشی، ارتباط معنادار دارند و خطر خودکشی و اقدام به خودکشی در بیماران دچار این اختلالات بیشتر است. بر اساس بررسی های دیگر، یک سوم قربانیان خودکشی دارای معیارهای اختلالات شخصیت از جمله مرزی، خودشیفته و افسرده هستند  و نمرات بالایی در اختلال شخصیت نمایشی، اجتنابی و وابسته کسب می کنند. همچنین در برخی پژوهش ها رابطه اختلال شخصیت مرزی و ضد اجتماعی  با اقدام به خودکشی به اثبات رسیده است. در ایران نیز نشان داده شده که دانشجویان اقدام کننده به خودکشی در علایم اختلال شخصیت اجتنابی، ضد اجتماعی، مرزی، اسکیزوتایپی، پارانویید، خودشیفته، منفی گرا، و آزارطلب، نمره بیشتری کسب نموده اند(5).


سایر ویژگی های خطرآفرین

تعدادی از تحقیقات نشان می دهد افرادی که دست به خودکشی می زنند دارای 5 مشخصه عمده می باشند: مشکلات عمده با همسر، وجود یک فرد جدید در زندگی( همسر دوم)، وجود بیماری در یکی از اعضای خانواده، وجود یک بیماری شدید جسمی در فرد و شکست عاطفی. همچنین افرادی که اقدام به خودکشی می کنند دارای سابقه مشکلات مزمن در ارتباط با ازدواج، فرزندان، شغل، مسایل مالی، مسایل بهداشتی و اعتیاد هستند. به طور کلی مشکلات مزمن اجتماعی همچون اختلافات زناشویی، طلاق، بیکاری، خانواده های پرجمعیت، بدهی و سابقه زندان در میان افرادی که دست به خودکشی می زنند شایع است(6).


ضرغامی و خلیلیان در تحقیقات خود در مازندران به این نتیجه رسیدند که علل اصلی اقدام به خودکشی در 92% موارد مشکلات زناشویی، 11/9 % مشکلات خانوادگی، 9/4 % شکست های عاطفی بود(همان).


در مطالعه مقصودی و همکاران در تبریز، ضرغامی و خلیلیان در مازندران، گرهی و همکاران در کردستان، سادات در لرستان مشکلات زناشویی همچون خشونت و اعتیاد شوهر، چند همسری، تفاوت سنی زوجین، عدم تفاهم با شوهر و حساسیت شدید در مقابل طلاق، مهم ترین علت خودکشی زنان عنوان شدند(همان).


رفتار خودکشی را می توان در نتیجه تعامل پیچیده عوامل پزشکی – اجتماعی و خانوادگی یافت. از جمله تغییرات اجتماعی که ممکن است با خودکشی در ارتباط باشند را می توان عدم ثبات خانواده، اختلافات زناشویی و طلاق، فقر و بیکاری دانست(7).


بررسی ها نشان داده اند که علل اقدام به خودکشی متفاوت بوده و می توان آن را در سه حیطه بیماری های روانی، مسایل اجتماعی و جسمی جای داد. در هر حیطه دلایل مختلفی را می توان ذکر کرد. در حیطه اجتماعی، مسایلی چون مشکلات خانوادگی و اقتصادی، شکست تحصیلی، مشکلات زناشویی بین همسران و مسایل عاطفی نسبت به جنس مخالف در جوان ترها جلب توجه می کند. لازم است تاکید کنیم، احتمالا کلیه دلایل اجتماعی منجر به خودکشی با یکدیگر اثر متقابل قابل توجهی دارند و از سوی دیگر، روی هم افتادگی زیادی بین این نوع متغیرها وجود دارد. به عنوان مثال مشکلات اقتصادی می توانند دلیلی برای درگیری های خانوادگی و مسایل عاطفی بین دو جنس باشد یا تمامی این مسایل باعث افزایش بیماری های روانی در ابتدای زندگی یا در جوانی شود که نهایتا به اقدام به خودکشی منجر شود(همان).


با توجه به یافته های پژوهش نظر زاده و همکاران( 1391)  می توان نتیجه گرفت که شایع ترین علت اجتماعی خودکشی در طی دو دهه اخیر در کشور، درگیری های خانوادگی و سپس مشکلات زناشویی در افراد متاهل می باشد. از این رو با انجام مداخله و تهیه برنامه های آموزشی و مشاوره مناسب با فرهنگ مردم هر منطقه می توان میزان بروز خودکشی در جامعه را کاهش داد و با توجه به شیوع بالای مشکلات روانی همچون افسردگی در کشور، و رابطه شناخته شده خودکشی و اختلالات روانی همچون افسردگی ، توصیه به غربالگری افراد در معرض خطر برای پیشگیری از این مشکل بهداشت عمومی داریم (همان).


منابع

1) فصلنامه دانشکده پرستاری مامایی و پیراپزشکی رفسنجان، سال پنجم، شماره اول و دوم، پاییز و زمستان 1389، ص 39
2) مجله تحقیقات علوم رفتاری، دوره 10، شماره 1، 1391، ص 51
3) مجله طب نظامی، دوره 14، شماره 2،تابستان 1391، ص 100
4) مجله علمی پزشکی قانونی/ دوره 19، شماره 4 و 1، زمستان 91 و بهار 92، ص 205
5) دوماهنامه علمی پژوهشی دانشگاه علوم پزشکی کرمانشاه، سال شانزدهم، شماره چهارم، مهر و آبان 1391، ص 330
6) مجله دانشکده پرستاری دانشگاه علوم پزشکی تهران(حیات)، دوره 12، شماره 1، بهار 1385، ص47، 48 و 51
7) مجله پژوهشی حکیم، دوره پانزدهم، شماره چهارم، زمستان 1391، ص53 و  60