گفتاردرمانی  و روان شناسی بالینی علی کشمیری

گفتاردرمانی و روان شناسی بالینی علی کشمیری

کاشمر - امام 5 ؛ تلفن : 320 47 552 - 42 666 552
گفتاردرمانی  و روان شناسی بالینی علی کشمیری

گفتاردرمانی و روان شناسی بالینی علی کشمیری

کاشمر - امام 5 ؛ تلفن : 320 47 552 - 42 666 552

اختلالات شخصیت

در متون تخصصی روان شناسی واژه شخصیت معمولا به عنوان یک برچسب تشخیصی کلی برای رفتار قابل مشاهده فرد و تجارب درونی و ذهنی او مورد استفاده قرار گرفته است. در اصطلاح عامیانه برای کسی که دارای رفتارهای نابهنجار باشد گاهی اصطلاح « بی شخصیت» به کاربرده می شود در حالیکه این واژه درست نبوده و باید گفت هر کسی دارای شخصیتی است، هر چند که این شخصیت دارای نارسایی هایی باشد. اختلال شخصیت زمانی مطرح است که صفات شخصیتی انعطاف ناپذیر و غیرانطباقی بوده و اختلال کارکردی و ناراحتی ذهنی برای فرد ایجاد نمایند. یعنی این صفات باعث شوند که در روابط بین فردی وی با دیگران اختلال جدی ایجاد شود.

میزان شیوع اختلالات شخصیت در جوامع مختلف بین 6 تا 9 درصد و در مواردی تا 15 درصد گزارش شده است و میزان شیوع در کل در زن و مرد یکسان می باشد.

شروع نشانه های اختلالات شخصیت در نوجوانی و اوان جوانی می باشد.علایم این اختلالات در طول زمان ثابت مانده و منجر به بروز اختلال در عملکرد اجتماعی فرد می شود.

بیماران مبتلا به اختلالات شخصیت نسبت به مبتلایان به اختلال اضطراب، افسردگی، و وسواسی – جبری احتمال بیشتری دارد که درمان های روانپزشکی یا روانشناختی راقبول نداشته باشند همچنین در مورد رفتار غیر انطباقی خود احساس اضطراب نمی کنند. نیز بر خلاف اختلالات یاد شده از آنچه جامعه به عنوان علایم بیماری وی می شمارد معمولا اظهار ناراحتی نمی کنند و در نتیجه جهت اصلاح رفتارهای خویش که برای دیگران آزاردهنده است هیچگونه اقدامی انجام نمی دهند چرا که علت رفتارهای خود را به شرایط محیطی و سایرین نسبت داده و خود را از هرگونه تقصیری مبرا می دانند.

چهارمین نسخه راهنمای تشخیصی انجمن روانپزشکی امریکا (DSM- IV ) انواع اختلالات شخصیت را در سه گروه عمده قرار داده که هر اختلال در یکی از این سه طیف جای می گیرد.

گروه A شامل اختلال شخصیت اسکیزویید، اختلال شخصیت پارانویید واختلال شخصیت اسکیزوتایپال هستند. ویژگی اصلی این گروه این است که این افراد دارای احساسات، رفتارها و افکار عجیب و غریب هستند طوری که افراد سالم کمتر ممکن است این چنین حالاتی را تجربه کنند.

گروه B شامل اختلال شخصیت نمایشی،اختلال شخصیت خودشیفته، اختلال شخصیت ضد اجتماعی و اختلال شخصیت مرزی می باشند . ویژگی اصلی افرادی که در این گروه قرار دارند این است که هیجانی و بازیگر بوده ، اطرافیان را به راحتی تحت تاثیر خود قرار داده و در احساسات، افکار و رفتارشان ثبات چندانی ندارند.

گروه C شامل اختلال شخصیت دوری گزین ، اختلال شخصیت وابسته، اختلال شخصیت وسواسی – جبری و اختلال شخصیت منفعل – مهاجم می باشد. ویژگی عمده افرادی که در این گروه جای دارند این است که اغلب مضطرب و بیمناک به نظر می رسند.

همانطور که ذکر شد فردی که دارای اختلال شخصیت باشد اولا رفتارهای نامطلوب خود در روابط بین فردی را مشکل به حساب نمی آورد ثانیا آن را به گردن دیگران می اندازد و ثالثا تمایلی به تغییر ندارد؛ از این رو زندگی کردن با چنین فردی واقعا دشوار می باشد(نویسنده).

وجود اختلالات شخصیت در بین همسران گاهی آنچنان زندگی را به کام آنان تلخ نموده که جهت کاستن از رنج های طاقت فرسای ایجاد شده به سمت انواع و اقسام آرام بخش ها و گاهی مواد افیونی و یا الکل و یا رفتارهای ناشایست دیگر روی آورده اند(نویسنده).

تجارب کلینیکی بیانگر این واقعیت است که در زوجین متقاضی طلاق یا زوجینی که با اختلافات مزمن زناشویی مراجعه می کنند همواره رد پایی از علایم اختلالات شخصیتی در یک زوج یا در هر دو نفر به چشم می خورد. شیوع اختلالات شخصیت در بین افراد مجرم و زندانی نیز خیلی بیشتر از جمعیت عادی می باشد از این رو وجود اختلالات شخصیت عامل مهمی در جهت حرکت افراد به سمت سایر ناهنجاری های فردی و اجتماعی محسوب می شود(همان).

نکته کلیدی در ارتباط با شناخت اختلالات شخصیت، جنبه پیشگیرانه آن به ویژه در بحث مربوط به انتخاب همسراست. همان طور که بیان شد شروع نشانه های اختلالات شخصیت از دوره نوجوانی بوده از این رو جوانانی که در صدد ازدواج هستند می توانند با شناخت دقیق این نشانه ها و با تحقیقات در باره گذشته فردی که قرار است وی را به عنوان همسر خود برگزینند می توانند به یک انتخاب مناسبتر برسند. مورد دیگری را که می توان با شناخت اختلالات شخصیت از آن سود ببریم، تنظیم صحیح روابط بین فردی با افرادی است که به نوعی دچار این اختلالات بوده و ما مجبوریم در یک مقطع زمانی کوتاه یا طولانی به جهت اشتراک در محیط کاری یا محیط زندگی با آن ها مراوده داشته باشیم(همان).

منابع :
۱) خلاصه روانپزشکی،تالیف: کاپلان - سادوک؛ ترجمه: دکتر نصرت ا... پورافکاری
۲) چکیده روانپزشکی بالینی، تالیف: کاپلان - سادوک؛ ترجمه: دکتر نصرت ا... پورافکاری


شخصیت مرزی

اختلال شخصیت مرزی یکی از انواع اختلالات شخصیتی است که علایم اصلی آن ناپایداری دایم و شدید در عواطف، خودانگاره، روابط بین فردی و تکانشگری است. بیماران مبتلا به اختلال شخصیت مرزی، در مرز سایکوز و نوروز قرار دارند و ممکن است با علایم سایکوز ( توهم، اختلال در تصویر ذهنی از بدن خود و هذیان انتساب) همراه شوند که این علایم در پاسخ به استرس، ناتوانی جسمی، خودکشی یا رفتارهای آسیب به خود رخ می دهد(1).

از میان 10 اختلال شخصیت تعریف شده در چهارمین ویرایش کتابچه تشخیصی و آماری اختلالات روان ( DSM-IV-TR) اختلال شخصیت مرزی مهم ترین آن هاست (3).

شیوع

اختلال شخصیت مرزی 2-1 درصد جامعه را گرفتار می سازد و در نوجوانان شیوع بالاتری نسبت به بزرگسالان دارد(2).

اختلال شخصیت مرزی شایع ترین اختلال شخصیت در زمینه بالینی است و به طور کلی 15 درصد از بیماران روانپزشکی تشخیص اختلال شخصیت مرزی دریافت می کنند.

شیوع این اختلال با سطوح تحصیلی پایین تر ، بیکاری و مجرد بودن همبستگی دارد. زندگی کردن با این اختلال هم برای بیمار و هم برای نزدیکانش بسیار دردناک است.

با این حال علی رغم شیوع بالای آن ، این اختلال ناشناخته ترین و دیرتشخیص ترین بیماری روانی است. برخی اختلال شخصیت مرزی را یکی از مختل کننده ترین بیماری هایی می دانند که تاکنون در حرفه توانبخشی شناخته شده است (3).

ملاک های تشخیص

1) خودزنی

یکی از معیارهای تشخیصی اختلال شخصیت مرزی، خودزنی ( self – mutilation) است که به صورت تکرار شونده با استفاده از اجسام برنده مثل تیغ، در نواحی قابل دسترس بیمار مانند ساعد و بازو رخ می دهد.

اطلاعات اخیر نشان می دهد 80% بیماران بستری با تشخیص اختلال شخصیت مرزی سابقه خودزنی دارند.

مشخص شده است بیمارانی که رفتارهای آسیب به خود بیشتری نشان می دهند در زمینه اجتماعی و روابط بین فردی مشکلات بیشتری دارند و وقتی سوء ظن، گوش به زنگی( startle response) و عصبانی بودن در بیماران با اختلال شخصیت مرزی همراه باشد، رفتارهای آسیب به خود بیشتر است.

این افراد جوانترند، پرعلامت تر هستند و افکار و اقدام به خودکشی در آن ها جدی تر و تهدید به خودکشی بیشتر است و دوره های دپرسونالیزاسیون و هذیان و دوره های افسردگی بیشتری را تجربه می کنند.

در افراد مبتلا به اختلال شخصیت مرزی همراه با رفتار خودزنی، پرخوری یا بی اشتهایی عصبی و اختلال افسردگی عمده بیشتر دیده می شود(1).

2) بی ثباتی عاطفی

 اصلی ترین معیار تشخیصی اختلال شخصیت مرزی بی ثباتی عاطفی است که منجر به خشم نامناسب، احساسات مزمن پوچی و سرعت بالای نوسانات خلقی  می شود.

مطالعات موجود نشان می دهند که بیماران مبتلا به اختلال شخصیت مرزی تغییرپذیری عاطفی بالا و شدت عاطفه بالاتری نسبت به مبتلایان به سایر اختلالات شخصیت دارند.

برخی نظریه ها نیز بر حساسیت افراطی بیماران شخصیت مرزی نسبت به محرکهای هیجانی تاکید دارند. لوین و همکاران دریافتند که بیماران مبتلا به شخصیت مرزی از نظر ظرفیت های پردازش هیجان با افراد گروه کنترل تفاوت دارند، به این صورت که آن ها در مقایسه با گروه های کنترل دشواری های بیشتری در بازشناسی، تمایز و یکپارچه ساختن هیجان ها دارند و با شدت بالاتری نسبت به محرکهای هیجانی پاسخ می دهند.

شواهد زیادی نشان می دهند که تنظیم و پردازش مناسب هیجان با موفقیت یا عدم موفقیت در حوزه های مختلف زندگی مرتبط است(2).

3) رفتارهای خطرناک

افراد مبتلا اغلب درگیر رفتارهای خطرناک، از جمله خودجرحی عمدی و ژست های خودکشی، سوء مصرف الکل و مواد مخدر، رفتارهای جنسی ناایمن، سوء مصرف داروهای تجویز شده می شوند (3).

4) تکانشگری

تکانشگری به عنوان هسته اصلی و بعد زیربنایی این اختلال و نیز جنبه اساسی در فهم آسیب شناسی آن در نظر گرفته      می شود.

ولخرجی های زیاد، برقراری روابط جنسی ناایمن، سوء مصرف مواد و دارو، نمونه ای از رفتارهای تکانه ای آنان است. 22٪ آنان دچار الکلیسم هستند.

از میان افرادی که به دلیل سوء مصرف مواد بستری شده اند، 58٪ تا 60٪ آن ها اختلال شخصیت مرزی دارند.

23٪ زندانیان مرد و 20٪ زندانیان زن نیز به اختلال شخصیت مرزی دچارند. خودکشی و رفتارهای خود آسیب رسان در میان این بیماران امری رایج و معمول است.

80٪ آن ها در طی زندگی خود تاریخچه ای از اقدام به خودکشی دارند و 30٪ افرادی که به دلیل خودکشی می میرند، جزء بیماران مرزی هستند (4).

علل

تلاش های اولیه در راستای توضیح علل پیدایش اختلال شخصیت مرزی، توسط نظریه های روان کاوانه کرنبرگ، مسترسون ، رینسلی، آدلر و بویی ( به نقل از هلگلاند و تورگرسن) انجام پذیرفته است.

این افراد خشم مفرط، چه مادرزادی و چه ایجاد شده در اثر محرومیت، ممانعت والدین از تلاش های کودک برای استقلال و جدایی و کمبود همدلی والدین را به عنوان عوامل اساسی سهیم در ایجاد اختلال شخصیت مرزی مطرح نموده اند.

طیف گسترده ای از مطالعات تجربی انجام پذیرفته تصویر مشابهی از عوامل زمینه ساز پیدایش اختلال شخصیت مرزی از جمله تجارب تروماتیک مانند سوء استفاده جنسی و جسمی و سابقه جدایی های طولانی مدت در سنین کم یا فقدان والدین در اثر بیماری و طلاق را ارایه نموده اند(4).

نکته تربیتی

شواهد پژوهشی نشان می دهد که 75٪ از این بیماران زن بوده اند و به طور معمول نشانه های این اختلال در دوران جوانی شروع می شود.

با توجه به این که این سن، سن ازدواج و مادر شدن است، مادرانی که از اختلال شخصیت مرزی رنج می برند، در تربیت فرزندان خود با مشکل جدی روبه رو هستند.

مهارت های والدینی افرادی که بی ثباتی خلقی، تحریک پذیری و تکانشگری دارند، به گونه ای جدی صدمه می خورد. بنابراین، کودکان این افراد در خطر ابتلا به اشکال مختلف اختلالات روانی قرار دارند (4).

درمان

اقدامات درمانی متعددی با توجه به سبب شناسی این اختلال مورد استفاده قرار گرفته و از بین این درمان ها، رفتاردرمانی دیالکتیکی است که توسط مارشا لینهان در سال 1993 مطرح شده است و جزو درمان های شناختی – رفتاری بوده و بی ثباتی عاطفی و تکانشگری را هدف قرار داده و بهبودی زیادی را باعث شده است(5).

منابع

1) مجله علمی پزشکی قانونی/ دوره 12، شماره 1، بهار 1385، ص 26 و 25
2) مجله دانشگاه علوم پزشکی بابل، دوره شانزدهم، شماره 7، تیر 1393، ص 55
3) مجله پزشکی ارومیه، دوره بیست و پنجم، شماره چهارم، تیر 1393، ص 339 – 338
4) مجله علوم رفتاری/ دوره 11/ شماره 3/ 1392/ ص 158 – 157
5) فصلنامه روان شناسی بالینی، شماره یازدهم، سال سوم، تابستان 1392،ص 124

 

شخصیت خودشیفته

در متون روان شناسی به دو نوع خودشیفتگی اشاره شده است که یک نوع آن اصطلاحا انطباقی و سازگارانه و نوع دوم غیر انطباقی یا ناسازگارانه نام دارد (نویسنده). خودشیفتگی انطباقی یعنی ویژگی های رهبری و شایستگی شخصی، به طور مثبت با اعتماد به خود و قاطعیت ارتباط دارد، که به لحاظ اجتماعی مطلوب هستند. در حالی که خودشیفتگی غیر انطباقی یعنی ویژگی های محق بودن، بهره کشی و خودنمایی با عدم سازگاری اجتماعی و رفتاری در ارتباط است (2). خودشیفتگی سازگارانه با بهزیستی روان شناختی و عزت نفس بالا رابطه بسیار قوی دارد (3).


اغلب انسان ها نسبت به خود احساس خوشایندی دارند؛ که این چیز خوبی است. تحقیقات گویای این است که همه انسان ها به طور کاملا خصوصی نزد خودشان تصور می کنند که بهتر از سایرین و قابل اطمینان تر، باهوش تر، مهربان تر و سخت کوش تر هستند (1).


در متون روان شناسی به دو نوع خودشیفتگی اشاره شده است که یک نوع آن اصطلاحا انطباقی و سازگارانه و نوع دوم غیر انطباقی یا ناسازگارانه نام دارد (نویسنده). خودشیفتگی انطباقی یعنی ویژگی های رهبری و شایستگی شخصی، به طور مثبت با اعتماد به خود و قاطعیت ارتباط دارد، که به لحاظ اجتماعی مطلوب هستند. در حالی که خودشیفتگی غیر انطباقی یعنی ویژگی های محق بودن، بهره کشی و خودنمایی با عدم سازگاری اجتماعی و رفتاری در ارتباط است (2). خودشیفتگی سازگارانه با بهزیستی روان شناختی و عزت نفس بالا رابطه بسیار قوی دارد (3).


افرادی که خودشیفتگی آن ها در حد بالینی نیست افراد بسیار خوشحالی هستند، کمتر از سایرین دچار افسردگی ، ناراحتی و اضطراب می شوند، در کل زندگی خوب و خوشی را دنبال می کنند، به ندرت واکنش های عصبی از خود نشان می دهند و اگر هم چنین حسی در آن ها ایجاد شود، به سرعت از بین خواهد رفت. همچنین به نظر می رسد خودشیفتگی خفیف، در بهبودی از تصادف، و سوانح دردزای دیگر به افراد کمک می کند، احساس به خصوصی در این قبیل افراد وجود دارد که نوعی حالت آسیب ناپذیری به آن ها دست می دهد و تصور می کنند توانایی هایشان آن قدر بالاست که قدرت کنترل و مهار هر اتفاقی را دارند ( 1).


نوع ناسازگارانه خودشیفتگی، که جزء اختلالات شخصیت دسته بندی می شود، حالتی است که روابط بین فردی شخص خودشیفته با دیگر افراد را «به دلیل رفتارهایی که این افراد با دیگران دارند» به درجات مختلف، مختل می نماید (نویسنده)


شیوع
طبق آمارچهارمین نسخه انجمن روانپزشکی آمریکا DSM-IV ؛ (مرجع جهانی تشخیص اختلالات روانپزشکی) حدود 1٪ از جمعیت دنیا را افراد با اختلال شخصیت نارسیستیک « خودشیفته» تشکیل می دهند. این اختلال در مردان به ویژه مردان جوان شایعتر است و از اوایل بزرگسالی شروع می شود (4).


ویژگی ها
نارسیسیزم یا خود دوستداری ناسالم، یک ساختار شخصیتی با مولفه هایی همچون حسادت، تکبر، بهره کشی، احساس محق بودن، ناتوانی در همدلی با دیگران و ... است (5). خودشیفتگی غالبا به عنوان صفت شخصیتی مهم و پیچیده ای شناخته می شود که شامل حس خودبزرگ بینی و در عین حال خود ترد و شکننده، محق بودن، اشتغال ذهنی به موفقیت و تمایل شدید به دریافت احترام از سوی دیگران است (2 ). افراد خودشیفته کسانی هستند که رویاهایی راجع به مهم بودن خود، موفقیت بی نهایت، قدرت، زیرکی، زیبایی و احساس بزرگ منشی دارند. به نظر می رسد جزء بزرگ منشی خودشیفتگی در نوجوانان به پرخاشگری منجر می شود (3). احساس خود بزرگ بینی و مهم بودن، خیالپردازی در زمینه قدرت، موفقیت، استعداد، زیبایی و عشق، پندار استثنایی بودن و این که فقط افراد خاصی می توانند او را بفهمند و با او ارتباط برقرار کنند، نیاز به تحسین افراطی، احساس محق بودن، انتظار این که دیگران باید با تمام نیازها و توقعات وی موافقت کنند، بهره کشی از دیگران، استفاده از دیگران برای مقاصد خود و گروه خود، فقدان همدلی نسبت به درک و ملاحظه احساسات دیگران، حسادت نسبت به دیگران و یا اعتقاد به این که دیگران به وی حسد می ورزند، نمایش نگرش ها یا اعمال خودخواهانه و پرنخوت جزو خصوصیات عمده افراد خودشیفته است ( 5). برای خودشیفته ناسازگار تنها خود او و چیزهای منسوب به او اهمیت دارد، حال آن که بقیه جهان کم و بیش بی اهمیت و بی رنگ است و به علت این معیار دوگانه ، شخص خودشیفته نارسایی های جدی در قضاوت نشان داده و فاقد توانایی برای قضاوت عینی است (3).


علل
نظریه پردازان علم روان شناسی از دیگاه های مختلف علت های مختلفی را برای ایجاد خودشیفتگی بیان می کنند که مجال بحث درباره آن ها در این مقاله وجود ندارد؛ ولی آنچه که در پژوهش ها به اثبات رسیده این است که: از بین 3 سبک فرزندپروری یعنی سبک مستبدانه ، سبک سهلگیرانه و سبک مقتدرانه ، دو سبک فرزندپروری سهلگیرانه و مستبدانه در پرورش فرزندان خودشیفته تاثیر گذار است.


رفتار خودشیفته ها با دیگران
توصیف های بالینی از اشخاص با شخصیت خودشیفته، به طور منظم به سبک های بین شخصی کنترل کننده و بهره کشی بسیار بالای آن ها تاکید می کنند. این سبک ها به منظور ترمیم حس شکننده ای که آن ها از خود دارند استفاده می شود. رفتارهای اهانت آمیز و انتقاد گرایانه ای که خودشیفته ها استفاده می کنند نیز بین آن ها و افراد دیگر فاصله می اندازد. افراد خودشیفته، همچنین تمایل دارند تا حرمت خود را از طریق تسلط بر دیگران، عدم اعتماد به افراد دیگر، بد نام کردن دیگران و ارزش کاهی افرادی که حس برتری طلبی وی را تهدید می کنند، افزایش دهند؛ با توجه به این عوامل، خودشیفتگی می تواند تاثیری منفی بر کیفیت روابط بین شخصی فرد با دیگران داشته باشد.


افزایش حس محق بودن فرد خودشیفته، پیامدهایی مخرب در روابط بین شخصی آن ها دارد. خودشیفتگی با کاهش ظرفیت همدلی، بر کیفیت روابط بین شخصی اثر می گذارد و افراد خودشیفته را با خطاهای بین شخصی بسیاری در زندگی روزمره مواجه می سازد. همچنین خودشیفته ها قادر نیستند به شخص دیگری« به دلیل عدم اعتماد گسترده آن ها به دیگران و ارزش کاهی دیگران»، وابستگی پیدا کنند. این عوامل باعث کاهش ظرفیت همدلی می شود و بر کیفیت روابط بین شخصی اثر می گذارد ( 2). چون افراد خودشیفته، خودبزرگ بین بوده و نگرشی بسیار مثبت به خود داشته، در مقابل انتقاد و سرزنش بسیار حساس هستند و دوست دارند مرکز توجه بوده و از طرف دیگران تایید شوند، به همین دلیل وقتی این ویژگی ها را دیگران نقض کنند، پرخاشگری در این افراد برانگیخته می شود (3). خودشیفته ها همچنین تشنه تعریف و تمجید هستند. زمانی که احساس کنند که همه نگاه ها متوجه آن هاست سعی می کنند کار خود را به بهترین نحو ممکن انجام دهند، چون می خواهند ستاره مجلس شوند و بدرخشند. از این که دیگران به آن ها التماس کنند لذت می برند، اگر از جانب فردی احساس تهدید کنند کاملا جانور خوی و آماده حمله می شوند. هر عاملی که خاص بودن آن ها را زیر سوال ببرد شدیدا عصبانی شده و حتی ممکن است حالت خصمانه به خود بگیرند (1).


خودشیفته ها گول زننده و در عین حال بی وفا هستند
از آنجایی که این افراد به ظاهر خود اهمیت زیادی می دهند تیپی آراسته ، به روز و زیبا دارند. آن ها نام معروف ترین مارک های دنیا را می دانند و به بهترین شکل در مجالس عمومی خود را نشان می دهند. در ابتدای روابط عاشقانه بسیار جذاب و پرشور نمایان شده ولی بیشتر بازیگر هستند تا اینکه به عشق خود پای بند باشند. آن ها معمولا به دنبال شرکای عشقی با کلاس اجتماعی بالا هستند، در ابتدا به همسر خود می گویند که همان خصوصیاتی را دارد که آن ها می پسندند اما پس از مدتی با افرادی دیگر نیز رابطه برقرار کرده و اغلب نمی توانند روابط طولانی مدتی داشته باشند. همان طور که بیان شد روابط آن ها در ابتدا بسیار رضایت بخش و در انتها فاجعه بار است و لذا نمی توانند همسران مناسبی باشند (1). ناگفته نماند با توجه به این که دیگران به ویژه اعضای خانواده خودشیفته ها، نمی توانند تا زمان طولانی خواسته ها و انتظارات انحصارطلبانه آن ها را پاسخگو باشند، روابط خودشیفته ها با دیگران« به ویژه همسر» همواره سرشاراز تنش می باشد و طبق گفته یکی از روانپزشکان با تجربه کشورمان، در ایران دو اختلال شخصیت بیشتر از سایرعوامل کانون خانواده ها را متشنج می کند؛ یکی اختلال شخصیت پارانوئید« بدبین – شکاک» و دیگری اختلال شخصیت نارسیستیک « خودشیفته»(نویسنده).


درمان
 هر اندازه آدم از پختگی و سلامت بیشتری برخوردار باشد، کمتر دچار حالت های خودشیفتگی می شود، اما بسیار به ندرت پیش می آید که خودشیفتگی کاملا از وجود انسان ها رخت بربندد (5). مانند سایر اختلالات شخصیت ، درمان اصلی خودشیفتگی روان درمانی است. البته در شرایط خاصی دارودرمانی هم ضرورت پیدا می کند.


نکات پایانی
افرادی که دچار اختلالات شخصیت به ویژه خودشیفتگی هستند خود را از هرگونه عیب و نقصی مبرا دانسته و تصور می کنند که دیگران مسبب مسایل آن ها هستند؛ از این رو، روان درمانی این افراد بسیار دشوار خواهد بود و کم پیش می آید که فرد خودشیفته و یا فرد دچارهر اختلال شخصیت دیگر، خود برای روان درمانی به روان شناس بالینی یا روانپزشک مراجعه کند؛ مگر آن که از طرف مراجع قانونی و یا خانواده به ویژه همسرش تحت فشار قرار گرفته باشد.


منابع :
1) مجله شاهد جوان، شماره 71، ص 25-24
2) فصلنامه روان شناسی کاربردی، سال 5، شماره 1«17» بهار 1390
3) مجله مطالعات روان شناختی، دوره 7، شماره 1، بهار 1390
4) خلاصه روانپزشکی ، جلد 2، کاپلان و سادوک ؛ ترجمه: دکتر نصرت ا... پورافکاری
5) مجله روان شناسی و دین، سال دوم، تابستان 88، ص 70-41