گفتاردرمانی  و روان شناسی بالینی علی کشمیری

گفتاردرمانی و روان شناسی بالینی علی کشمیری

کاشمر - امام 5 ؛ تلفن : 320 47 552 - 42 666 552
گفتاردرمانی  و روان شناسی بالینی علی کشمیری

گفتاردرمانی و روان شناسی بالینی علی کشمیری

کاشمر - امام 5 ؛ تلفن : 320 47 552 - 42 666 552

وسواس

وسواس عبارت است از افکار، تصاویر ذهنی و یا تکانه های ناخودآگاه، مزاحم و تکرار شونده ای که بدون خواست و اراده خود فرد به ذهن وی وارد شده و درجاتی از اضطراب را در وی برمی انگیزد. و اجبار عبارت است از رفتارها یا اصطلاحا آیین مندی هایی که شخص دچار وسواس با اختیارخود و آگاهانه جهت رها شدن از اضطراب ناشی از وسواس انجام می دهد. شدت وسواس به این بستگی دارد که این اختلال تا چه حد در زندگی فردی، خانوادگی و یا اجتماعی فرد تداخل ایجاد کرده باشد.


تشخیص اختلال وسواس در صورتی گذاشته می شود که حالت های یاد شده حد اقل به مدت 6 ماه دوام داشته باشد و با زندگی فردی و اجتماعی فرد تداخل پیدا کرده باشد یعنی باعث افت عملکرد فردی و یا اجتماعی وی شده باشد.

افکار وسواسی موضوعاتی از قبیل آلودگی، نظم و ترتیب، امور جنسی، آسیب به خود یا دیگران، امور مذهبی، مرگ و یا رفتار غیر قابل قبول از لحاظ اجتماعی را در بر می گیرد. مثلا این فکر به ذهن فرد وارد می شود که: «نکند با چاقویی که جهت خورد کردن سبزی در اختیار دارم به فرزندم آسیب برسانم» یا « نکند موقعی که در فلان کوچه که با ماشینم به سمت چپ چرخیدم کسی را زیر گرفته باشم» یا « نکند چنانچه وسایل خانه به شکل خاصی چیده نشود اتفاق ناگواری برای خودم یا سایر بستگانم بیفتد».

چنانچه ملاحظه می فرمایید نگرانی که ویژگی عمده وسواس است در همه این افکار به چشم می خورد. همانطور که بیان شد وارد شدن این افکاربه ذهن فرد وی را آشفته ساخته و نشانه هایی از قبیل طپش قلب، سرگیجه، اختلال در تمرکز و حافظه، تعریق، احساس خفگی،بی خوابی، سردرد، حالت تهوع و سایر نشانه های اضطراب به وی دست می دهد و از آنجایی که تجربه نمودن این حالت ها برای فرد ناخوشایند و آزاردهنده است، به هر ترتیب شده می خواهد از این نگرانی ها رها شود؛ از این رو فرد ممکن است به شکل نا آشکار« در ذهن خود» و یا به صورت آشکار«با انجام دادن رفتارهای خاصی» جهت از بین بردن این دلشورگی اقداماتی انجام دهد « یعنی اجبار»؛ مثلا فردی که فکر تصادف و کشته شدن فرزندش که در حال مسافرت است به ذهنش وارد می شود و از این فکر دچار اضطراب می شود ممکن است جهت خنثی سازی فکر یاد شده و کاستن و یا از بین بردن اضطراب ایجاد شده به صحنه ای فکر کند که فرزندش زنده است و در حال تفریح می باشد و یا فردی که افکار مربوط به آسیب رساندن به نوزاد خود دارد ممکن است به صورت آشکار تمام وسایلی را که ممکن است با آن ها به فرزندش آسیب برساند را جایی قرار دهد که به آن ها دسترسی نداشته باشد و یا از همسرش بخواهد که زمان استفاده از چاقو حواسش به وی باشد که آسیبی به کسی نرساند.

بدین ترتیب وسواس ها دو دسته هستند ؛ وسواس های بدون رفتارهای اجباری آشکار که اصطلاحا به آن ها اندیشناکی های وسواسی می گویند و وسواس های دارای رفتارهای اجباری آشکار که به آن ها آیین مندی های وسواسی گفته می شودکه البته درمان هر گروه با یکدیگر تفاوت دارد.

به طور کلی افراد وسواسی به سه طریق سعی می کنند خود را از شر افکار آزاردهنده خود رها نمایند:

یکی دوری از موقعیت ها یی که برانگیزنده افکار وسواسی محسوب می شوند که اصطلاحا به آن اجتناب می گویند؛ مثلا فرد سعی می کند از دست دادن با افرادی که فکر می کند آلودگی دارند خودداری می کند؛

در روش دوم که اصطلاحا پاک گردانی نامیده می شود در صورتی اتفاق می افتد که اجتناب ممکن نیست مثلا فرد تحت شرایطی مجبور می شود با فردی که احتمال آلوده بودن می دهد دست می هد وی ممکن است چندین بار و با روش های خاصی دست هایش را بشوید.

روش سومی که وسواسی ها جهت غلبه بر افکار وسواسی خود به آن دست می زنند وارسی است؛ در این روش فرد جهت اطمینان یافتن از این که خطری «از جمله آلودگی یا خطر به سرقت رفتن وسایل منزل» وی یا دیگران را تهدید نمی کند مرتب محیط پیرامون را چک می کند مثلا قبل از خروج از منزل چندین مرتبه قفل درب را بررسی می کند. بیماری وسواس علاوه برتاثیرات نامطلوبی که بر شخص مبتلا از جمله ضعف قوای روانی می گذارد باعث ایجاد محدودیت هایی در روابط خانوادگی و اجتماعی وی می شود.

در بحث درمان اختلالات روانپزشکی، روش های گوناگون وجود دارد که از جمله میتوان به دارودرمانی ، روانکاوی کلاسیک فروید، روان درمانی فردی آدلر، روان درمانی مراجع – محوری راجرز، رفتاردرمانی، شناخت درمانی، رفتاردرمانی شناختی و ... اشاره کرد.

در درمان وسواس، هم دارودرمانی و هم روان درمانی کاربرد دارد؛ درمان دارویی منحصرا توسط روانپزشکان و روان درمانی که از طریق گفتگو می باشد بطور عمده توسط روان شناسان بالینی انجام می شود .

پژوهش ها بیانگر این واقعیت است که در درمان وسواس رفتاردرمانی شناختی از سایر روش های روان درمانی موثرتر بوده و در واقع در بسیاری از متون آموزشی بعنوان درمان انتخابی معرفی شده است.

همچنین در پاره ای از پژوهش ها، اثرات بهبودی آن، به مراتب ماندگارتر از دارو درمانی تشخیص داده شده است. قابل توجه این که، چنانچه روش درمانی شناختی – رفتاری با درمان دارویی همراه شود، تاثیرات به مراتب بهتر از هریک از درمان های یاد شده به تنهایی خواهد داشت.

رفتاردرمانی شناختی نوعی درمان است که در آن برتکالیف خانگی و نقش بیمار در فرایند روان درمانی تاکید فراوان داشته و شخص بیمار در تمام مراحل ارزیابی و درمان، به صورت فعال با روان شناس بالینی همکاری دارد.

در این نوع روان درمانی پس از انجام مصاحبه تشخیصی توسط درمانگر« به منظور تشخیص قطعی وسواس و بررسی اختلالات احتمالی همراه به ویژه وجود یا عدم وجود افسردگی» و ارزیابی تناسب درمان،«به منظور تشخیص اینکه آیا بیمار مورد نظر کاندیدای مناسبی برای این نوع درمان هست یا نه»، یک ارزیابی جامع و کامل از مسایل بیمار و جزییات افکار وسواسی و موقعیت های برانگیزان این افکار و اقداماتی که بیمار جهت رفع اضطراب ناشی از افکار وسواسی انجام می دهد صورت می گیرد. سپس درمانگر بیمار را با منطق و فرایند درمان به طور کامل آشنا می کند.

جلسات درمانی ابتدا در کلینیک شروع شده و پس از ملاحظه پیشرفت هایی فرایند درمان به موقعیت های خارج از کلینیک تعمیم داده می شود.

در درمان شناختی – رفتاری عقیده بر این است که اجتناب از رویارویی با موقعیت های برانگیزنده افکار وسواسی، یا پایان دادن به آن، باعث تداوم این اختلال می شود« در مثال فوق عمل شستشو باعث می شود فرد از رویارویی با افکار مربوط به آلودگی اجتناب کند، از این رو جنبه اضطراب انگیز بودن آن ها همواره حفظ شده و این خود، باعث تداوم اختلال می شود»؛ لذا درمان بیماری وسواس عبارت است از اینکه فرد در نهایت بتواند بدون این که از موقییت های برانگیزنده ی افکار وسواسی دوری کند با این موقیعیت ها روبه رو شده و اضطراب ایجاد شده را تحمل نماید.

لازم به ذکر است بدون مقدمه بیمار با موقعیت های یاد شده روبرو نمی شود؛ بلکه ابتدا سلسله مراتبی از موقعیت ها از نظر شدت آشفته کنندگی افکار با همکاری درمانگر و بیمار تهیه شده و رویارویی با افکاری شروع می شود که اضطرابی در حد متوسط و قابل تحمل فرد برمی انگیزند. البته به تدریج که بیمار آمادگی بیشتری پیدا کرد، درمانگر وی را با موقعیت های دشوارتر مواجه می نماید.

تجارب بالینی و پژوهش های گوناگون بیانگر این است که در جلسات اولیه درمان، معمولا بعد از گذشت حدود 60-40 دقیقه از رویارویی، به تدریج اضطراب ایجاد شده خود به خود کاهش یافته و از بین خواهد رفت و در جلسات بعدی این زمان کم و کم تر شده و در نهایت، شخص خواهد توانست بدون این که دچارهیچگونه اضطرابی شود با افکاری که قبل از درمان آشفته کننده بودند روبرو شود.

درشروع درمان درمانگر نسبت به بیمار نقش بیشتری در فرایند درمان داشته ولی به تدریج که بیمار به طور عملی با فرایند درمان آشنا می شود، درمانگر در طراحی و اجرای اهداف درمان به ویژه در موقعیت های خارج از کلینیک، مسولیت های بیشتری به وی واگذار می کند.

چنانچه اختلال روانی یا جسمی دیگری در کار نباشد و بیمار همکاری خوبی با درمانگر خود داشته باشد درمان به طور متوسط بین 20 – 16 جلسه طول خواهد کشید.

منبع : رفتاردرمانی شناختی؛ تالیف: سالکووسکیس؛ ترجمه : دکتر قاسم زاده

 

اضطراب اجتماعی

افراد مبتلا به اختلال اضطراب اجتماعی می ترسند که در موقعیت های اجتماعی، مانند بودن در جمع، سخنرانی در حضور دیگران و دیدار با افراد جدید، دچار شرمساری و خجالت زدگی شوند. آن ها ممکن است ترس های ویژه ای در زمینه فعالیت هایی مانند نوشتن، غذاخوردن، و سخن گفتن در حضور دیگران داشته باشند، یا ممکن است گونه ای ترس مبهم و غیر اختصاصی در زمینه شرمسارشدن داشته باشند.( سادوک و سادوک، 2007).    

فرد مبتلا به اضطراب اجتماعی می کوشد از موقعیت هایی که در آنها ممکن است مورد ارزیابی دیگران قرار گیرد و نشانه های اضطراب در او ظاهر شود و یا به روشی رفتار کند که خجالت زده شود، پرهیز کند( دیویسون، نیل، و کرینگ، 2004). ترس های مربوط به عرق کردن شدید و سرخ شدن چهره نیز از جمله علایمی هستند که در این افراد زیاد دیده می شود. به بیان دیگر هر کاری که در حضور دیگران انجام دهند، می تواند اضطراب شدید و یا حتی یک حمله کامل وحشت زدگی در آنان پدید آورد( دیویسون و همکاران، 2004).

سازه ترس از ارزیابی منفی شامل احساس های ترس مربوط به ارزیابی دیگران، پریشانی خاطر ناشی از این ارزیابی های منفی و انتظار این که دیگران او را منفی ارزیابی خواهند کرد، می شود( واتسون و فرند، 1996).

ترس از ارزیابی منفی توسط دیگران یکی از مولفه های اصلی اختلال اضطراب اجتماعی است و گفته می شود که اختلال اضطراب اجتماعی تا اندازه ای گونه ای پاسخ به ارزیابی منفی توسط دیگران است که فرد مبتلا آن را درک می کند( رپی و هیمبرگ، 1997). ترس از ارزیابی منفی ، دربرگیرنده بخش هایی از جمله افکار، چشم داشت ها، داوری های اجتماعی منفی و رفتارهای شرم آور است و بنابراین کاهش آن در روند درمان می تواند یکی از نشانگرهای خوب برای میزان بهبود فرد مبتلا به اختلال اضطراب اجتماعی باشد( کلینز، وسترا، دوزویس و استوارت، 2005؛ ویکس و همکاران، 2005).

اختلال اضطراب اجتماعی بسیار شایع است ( کسلر و همکاران، 1994؛ کسلر، مک گونا گل ژ آ و، 2005) و اغلب در سال های نخست دوران جوانی آغاز می شود، به طور چشمگیری در شکل گیری طبیعی مهارت های سازگاری تاثیر می نماید و کاهش اختلال در سازو کارهای مقابله ای را در پی دارد ( بالنگر، دیویدسون و لکروبیر، 1998). اگر مداخله های درمانی انجام نشود، این اختلال ، دوره طولانی ناتوانی را در پی دارد و فرد مبتلا با مشکلات زیادی در حوزه کارکرد شخصی و اجتماعی رو به رو می شود( ریچ و هافمن، 2004؛ مونتگمری، 1999).

در درمان اختلال اضطراب اجتماعی، هم از درمان های دارویی و هم از درمان های روانشناختی بهره گرفته می شود. درمان های شناختی – رفتاری برای اختلال اضطراب اجتماعی مبتنی بر الگوهای گوناگون شناختی در سبب شناسی این اختلال هستند و دو روش مواجهه و بازسازی شناختی بیش از سایر روش ها از سوی کارشناسان مورد تاکید قرار گرفته اند( لیهی و هالند، 2000؛ تورک و همکاران، 2001؛ کروزییر و آلدن، 2005؛ رووا و آنتونی، 2005).

این دو روش درمانی یعنی مواجهه و بازسازی شناختی هر کدام به تنهایی نیز در درمان اختلال اضطراب اجتماعی به کار می روند، اما از آنجا که ترس از ارزیابی منفی و سوگیری تعبیر از اجزای شناختی مهم در این اختلال به شمار می روند، از سوی دیگر چون بازسازی شناختی یکی از اثرات مهم درمان شناختی – رفتاری است( تیلور، 1996؛ تورک و همکاران، 2001)، پیش بینی می شود که درمان شناختی – رفتاری در مقایسه با مواجهه درمانی، کاهش بیشتر این دو بخش شناختی را در این اختلال در پی داشته باشد.

نتایج پژوهش داداش زاده و همکاران ( 1391) در ایران و پژوهش های کلارک و ولز(1997)، امیر، فوآ و کولز (1998) و هیرش و کلارک ( 2004)، ویلسون و رپی (2005) و فرانکلین و همکاران (2005) در خارج از کشور نشان دادند که درمان شناختی – رفتاری از میزان سوگیری تعبیر منفی در بیماران اختلال اضطراب اجتماعی می کاهد.

نتایج پژوهش رضائی دوگاهه و همکاران ( 1390) نیز که به منظور مقایسه اثر بخشی درمان شناختی رفتاری انفرادی (ICBT) و گروه درمانی شناختی رفتاری ( CBGT) در درمان مبتلایان به اختلال اضطراب اجتماعی انجام شد نشان داد که گروه درمانی شناختی رفتاری در درمان اضطراب اجتماعی به مراتب تاثیرات بیشتری داشته و این نتیجه با نتایج پژوهش های هیمبرگ و همکاران(1990)، هوفمن و بوگلز(2006)، رودنباخ، هولاوی، و هیمبرگ (2004)، پونیا و هولون (2007)، و ملیانی و همکاران( 1388) همخوانی دارد.

نتایج پژوهش داداش زاده و همکاران( 1391) نشان داد که هر دو روش مواجهه درمانی و درمان گروهی شناختی رفتاری در درمان اختلال اضطراب اجتماعی موثر می باشند ولی از آنجائی که درمان گروهی شناختی رفتاری استاندارد( هیمبرگ) نسبت به مواجهه درمانی به مراتب تاثیر بیشتری در کاهش ترس از سوگیری منفی « به عنوان مهم ترین شاخص اختلال اضطراب اجتماعی» دارد می توان از این روش به عنوان یک پروتکل درمانی در درمان اختلال یاد شده استفاده کرد( داداش زاده و همکاران، 1391).

 منابع :

1) پژوهش های روان شناختی، دوره 14، شماره 2، 1390، ص17
2) مجله روانپزشکی و روان شناسی بالینی ایران، سال هجدهم، شماره 1، بهار 1391، ص 50 -41

 

علایم و نشانه های اختلالات اضطرابی

نشانه های فیزیکی :

1) لرزش، پیچش های عضلانی، احساس لرز

2) سردرد، کمر درد

3) تنش عضلانی

4) احساس تنگی نفس

5) خستگی پذیری

6) رفلکس از جا پریدن

7) بیش فعالی اتونومیک

8) گل انداختن یا رنگ پریدگی

9) طپش قلب، تاکیکاردی

10) تعریق

11) سردی دست ها

12) اسهال

13) خشکی دهان

14) تکرر ادرار

15) بی حسی اندام ها

16) اشکال در بلع


علائم روان شناختی :

1) احساس ترس

2) اشکال در تمرکز

3) گوش به زنگ بودن مفرط

4) بیخوابی

5) کاهش میل جنسی

6) احساس توده در گلو

7) احساس پروانه در شکم


منبع : چکیده روانپزشکی بالینی، سادوک و سادوک، 2001؛ مترجم : دکتر نصرت ا... پور افکاری، 1383، ص135

 

شخصیت مرزی

اختلال شخصیت مرزی یکی از انواع اختلالات شخصیتی است که علایم اصلی آن ناپایداری دایم و شدید در عواطف، خودانگاره، روابط بین فردی و تکانشگری است. بیماران مبتلا به اختلال شخصیت مرزی، در مرز سایکوز و نوروز قرار دارند و ممکن است با علایم سایکوز ( توهم، اختلال در تصویر ذهنی از بدن خود و هذیان انتساب) همراه شوند که این علایم در پاسخ به استرس، ناتوانی جسمی، خودکشی یا رفتارهای آسیب به خود رخ می دهد(1).


از میان 10 اختلال شخصیت تعریف شده در چهارمین ویرایش کتابچه تشخیصی و آماری اختلالات روان ( DSM-IV-TR) اختلال شخصیت مرزی مهم ترین آن هاست (3).


شیوع

اختلال شخصیت مرزی 2-1 درصد جامعه را گرفتار می سازد و در نوجوانان شیوع بالاتری نسبت به بزرگسالان دارد(2).

اختلال شخصیت مرزی شایع ترین اختلال شخصیت در زمینه بالینی است و به طور کلی 15 درصد از بیماران روانپزشکی تشخیص اختلال شخصیت مرزی دریافت می کنند.


شیوع این اختلال با سطوح تحصیلی پایین تر ، بیکاری و مجرد بودن همبستگی دارد. زندگی کردن با این اختلال هم برای بیمار و هم برای نزدیکانش بسیار دردناک است.


با این حال علی رغم شیوع بالای آن ، این اختلال ناشناخته ترین و دیرتشخیص ترین بیماری روانی است. برخی اختلال شخصیت مرزی را یکی از مختل کننده ترین بیماری هایی می دانند که تاکنون در حرفه توانبخشی شناخته شده است (3).


ملاک های تشخیص

1) خودزنی

یکی از معیارهای تشخیصی اختلال شخصیت مرزی، خودزنی ( self – mutilation) است که به صورت تکرار شونده با استفاده از اجسام برنده مثل تیغ، در نواحی قابل دسترس بیمار مانند ساعد و بازو رخ می دهد.


اطلاعات اخیر نشان می دهد 80% بیماران بستری با تشخیص اختلال شخصیت مرزی سابقه خودزنی دارند.


مشخص شده است بیمارانی که رفتارهای آسیب به خود بیشتری نشان می دهند در زمینه اجتماعی و روابط بین فردی مشکلات بیشتری دارند و وقتی سوء ظن، گوش به زنگی( startle response) و عصبانی بودن در بیماران با اختلال شخصیت مرزی همراه باشد، رفتارهای آسیب به خود بیشتر است.


این افراد جوانترند، پرعلامت تر هستند و افکار و اقدام به خودکشی در آن ها جدی تر و تهدید به خودکشی بیشتر است و دوره های دپرسونالیزاسیون و هذیان و دوره های افسردگی بیشتری را تجربه می کنند.


در افراد مبتلا به اختلال شخصیت مرزی همراه با رفتار خودزنی، پرخوری یا بی اشتهایی عصبی و اختلال افسردگی عمده بیشتر دیده می شود(1).


2) بی ثباتی عاطفی

 اصلی ترین معیار تشخیصی اختلال شخصیت مرزی بی ثباتی عاطفی است که منجر به خشم نامناسب، احساسات مزمن پوچی و سرعت بالای نوسانات خلقی  می شود.


مطالعات موجود نشان می دهند که بیماران مبتلا به اختلال شخصیت مرزی تغییرپذیری عاطفی بالا و شدت عاطفه بالاتری نسبت به مبتلایان به سایر اختلالات شخصیت دارند.


برخی نظریه ها نیز بر حساسیت افراطی بیماران شخصیت مرزی نسبت به محرکهای هیجانی تاکید دارند. لوین و همکاران دریافتند که بیماران مبتلا به شخصیت مرزی از نظر ظرفیت های پردازش هیجان با افراد گروه کنترل تفاوت دارند، به این صورت که آن ها در مقایسه با گروه های کنترل دشواری های بیشتری در بازشناسی، تمایز و یکپارچه ساختن هیجان ها دارند و با شدت بالاتری نسبت به محرکهای هیجانی پاسخ می دهند.


شواهد زیادی نشان می دهند که تنظیم و پردازش مناسب هیجان با موفقیت یا عدم موفقیت در حوزه های مختلف زندگی مرتبط است(2).


3) رفتارهای خطرناک

افراد مبتلا اغلب درگیر رفتارهای خطرناک، از جمله خودجرحی عمدی و ژست های خودکشی، سوء مصرف الکل و مواد مخدر، رفتارهای جنسی ناایمن، سوء مصرف داروهای تجویز شده می شوند (3).


4) تکانشگری

تکانشگری به عنوان هسته اصلی و بعد زیربنایی این اختلال و نیز جنبه اساسی در فهم آسیب شناسی آن در نظر گرفته می شود.


ولخرجی های زیاد، برقراری روابط جنسی ناایمن، سوء مصرف مواد و دارو، نمونه ای از رفتارهای تکانه ای آنان است. 22٪ آنان دچار الکلیسم هستند.

از میان افرادی که به دلیل سوء مصرف مواد بستری شده اند، 58٪ تا 60٪ آن ها اختلال شخصیت مرزی دارند.


23٪ زندانیان مرد و 20٪ زندانیان زن نیز به اختلال شخصیت مرزی دچارند. خودکشی و رفتارهای خود آسیب رسان در میان این بیماران امری رایج و معمول است.


80٪ آن ها در طی زندگی خود تاریخچه ای از اقدام به خودکشی دارند و 30٪ افرادی که به دلیل خودکشی می میرند، جزء بیماران مرزی هستند (4).


علل

تلاش های اولیه در راستای توضیح علل پیدایش اختلال شخصیت مرزی، توسط نظریه های روان کاوانه کرنبرگ، مسترسون ، رینسلی، آدلر و بویی ( به نقل از هلگلاند و تورگرسن) انجام پذیرفته است.


این افراد خشم مفرط، چه مادرزادی و چه ایجاد شده در اثر محرومیت، ممانعت والدین از تلاش های کودک برای استقلال و جدایی و کمبود همدلی والدین را به عنوان عوامل اساسی سهیم در ایجاد اختلال شخصیت مرزی مطرح نموده اند.


طیف گسترده ای از مطالعات تجربی انجام پذیرفته تصویر مشابهی از عوامل زمینه ساز پیدایش اختلال شخصیت مرزی از جمله تجارب تروماتیک مانند سوء استفاده جنسی و جسمی و سابقه جدایی های طولانی مدت در سنین کم یا فقدان والدین در اثر بیماری و طلاق را ارایه نموده اند(4).


نکته تربیتی

شواهد پژوهشی نشان می دهد که 75٪ از این بیماران زن بوده اند و به طور معمول نشانه های این اختلال در دوران جوانی شروع می شود.


با توجه به این که این سن، سن ازدواج و مادر شدن است، مادرانی که از اختلال شخصیت مرزی رنج می برند، در تربیت فرزندان خود با مشکلات جدی روبه رو هستند.


مهارت های والدینی افرادی که بی ثباتی خلقی، تحریک پذیری و تکانشگری دارند، به گونه ای جدی صدمه می خورد. بنابراین، کودکان این افراد در خطر ابتلا به اشکال مختلف اختلالات روانی قرار دارند (4).


درمان

اقدامات درمانی متعددی با توجه به سبب شناسی این اختلال مورد استفاده قرار گرفته و از بین این درمان ها، رفتاردرمانی دیالکتیکی است که توسط مارشا لینهان در سال 1993 مطرح شده است و جزو درمان های شناختی – رفتاری بوده و بی ثباتی عاطفی و تکانشگری را هدف قرار داده و بهبودی زیادی را باعث شده است(5).


منابع

1) مجله علمی پزشکی قانونی/ دوره 12، شماره 1، بهار 1385، ص 26 و 25
2) مجله دانشگاه علوم پزشکی بابل، دوره شانزدهم، شماره 7، تیر 1393، ص 55
3) مجله پزشکی ارومیه، دوره بیست و پنجم، شماره چهارم، تیر 1393، ص 339 – 338
4) مجله علوم رفتاری/ دوره 11/ شماره 3/ 1392/ ص 158 – 157
5) فصلنامه روان شناسی بالینی، شماره یازدهم، سال سوم، تابستان 1392،ص 124