گفتاردرمانی  و روان شناسی بالینی علی کشمیری

گفتاردرمانی و روان شناسی بالینی علی کشمیری

کاشمر - امام 5 ؛ تلفن : 320 47 552 - 42 666 552
گفتاردرمانی  و روان شناسی بالینی علی کشمیری

گفتاردرمانی و روان شناسی بالینی علی کشمیری

کاشمر - امام 5 ؛ تلفن : 320 47 552 - 42 666 552

تاثیر قصه درمانی در درمان افسردگی کودکان

از جمله درمان های روان شناختی افسردگی، روان درمانی روان پویشی است که طی آن درمانگر با استفاده از روش های مختلف به کودک افسرده کمک می کند تا افکار، احساسات و تخیلات خود را ابراز کند و رابطه بین احساسات و هیجان های ناخودآگاه و عملکردهایش را دریابد. یکی از این روش ها گوش کردن به قصه یک کودک است.


ترغیب کودک افسرده به شرح دادن قصه خودش به هر طریق که می تواند، بسیار درمان کننده است و می تواند در تسکین بخشیدن به نشانه های افسردگی موثر واقع شود( فاسلر و دومس، ترجمه پارسا، 1384). این فن در متون پژوهشی قصه درمانی نامیده می شود.


در واقع قصه درمانی در سال های اخیر به صورت یکی از روش های بازی درمانی کودکان مطرح شده است(آراد، 2004). البته استفاده از قصه درمانی به مثابه یک فن درمانی ابعاد گسترده ای دارد و تنها به درمان مشکلات روان  شناختی کودکان ختم نمی شود. در قصه درمانی فرض بر این است که تغییر در زبان و ادبیات قصه های زندگی خود به تغییر در معانی زندگی فرد منجر می شود و تغییر در قصه زندگی فرصت های جدیدی برای رفتار و روابط با دیگران ایجاد می کند( دسایشو، 2005).


قصه درمانی با مفروضه های پست مدرنیسم یا فرانوگرایی همخوانی دارد. پست مدرنیسم از این عقیده حمایت می کند که هیچ حقیقت مطلقی وجود ندارد، بلکه به نظر و دیدگاه ما بستگی دارد( دون، 1998). در دنیای پست مدرن قصه و داستان فضای آزادی برای عمل کردن به حساب می آیند؛ به همان سادگی که داستان فرصتی برای ابتکار عمل دوباره فراهم می آورد، قصه گو نکاتی را در می یابد که در تجربه های شخصی او، در پیوند داستانش با داستان های دیگران و نیز در پیوند داستانش با داستان های بزرگتری از فرهنگ و انسانیت ریشه دارد، درک این که همه ما شخصیت هایی در داستان یکدیگر هستیم و این داستان ها ما را در عمل پیش می برند(پری، 1991). 


به همین دلیل است که رویکردهای داستانی به روان درمانی بر این نکته تاکید دارند که قصه ها در چگونگی رفتار و واقعیت های ما نقش موثری ایفا می کنند( استرند، 1997). قصه ها به ما راه حل هایی ارایه می کنند که غیر منتظره و شگفت انگیزند و در عین حال شدنی و مثبت هستند. قصه ها به ما امکان می دهند تا از قفس تعارض هایمان رهایی پیدا کنیم( پزشکیان، 1996).


براین اساس رویکردهای داستانی به روان درمانی با این ایده همگرایی دارد که درمان اساسا نوع ویژه ای از گفت و گوی خلاق توانمندی مراجع را آشکار می سازد و به جرأت و شهامت تغییر کردن می دهد( فارلانگر، 1999).


قصه درمانگران به جای نظریه های شخصیت و آسیب شناسی روانی ما را ترغیب می کنند که به قصه ها متکی باشیم. قصه درمانگران مانند منتقدان ادبی می توانند به ما کمک کنند در باره این که کی هستیم، کی بوده ایم و چه می توانیم باشیم، معانی جدیدتر و تعبیرهای جدید ابداع کنیم( پوچاسکا و نورکراس، ترجمه سید محمدی، 1381). از این نظر آسیب شناسی روانی نمونه ای از قصه های زندگی است که از مسیر اصلی خارج شده است و روان درمانی تمرینی برای ترمیم و بازسازی قصه زندگی تلقی می شود( هاو ارود، 1991). این نکته نیز قابل توجه است که ظرفیت ها و قابلیت های افراد در معنادهی و بازدهی قصه زندگی در فرایند درمانی متفاوت است( استرند، 1997).


شواهد پژوهشی نشان می دهند که قصه درمانی هم در موقعیت های فردی و هم در موقعیت های گروهی قابل اجراست( برای نمونه شیجماتسو، 2000؛ زیمرمن و دیکرسن، 1994). از نظر گروه سنی مناسب برای قصه درمانی، پژوهش نشان می دهد که هم بزرگسالان و هم کودکان می توانند از روش های قصه درمانی بهره مند شوند( برای نمونه اشنایدر و داب، 2005؛ دراکر، 1998). با این وجود، شاید بتوان گفت که به دلیل شرایط خاص دوره کودکی، از نظر توانایی های شناختی، کودکان می توانند از روش قصه درمانی استفاده بیشتری می کنند. 


در واقع مجاورت و نزدیکی کودکان به رویدادهای مهم بین فردی در زندگی روزمره و غوطه ور بودن آن ها در جنبه های حسی و عینی تجربه ها موجب می شود که این رویدادها نفوذ قوی تری در قصه های زندگی آن ها داشته باشند( ترد، 1992).


استفاده از قصه درمانی در روان درمانی کودکان با کار ریچارد گاردنر در 1971 شروع شد. وی از فن قصه گویی متقابل استفاده کرد. در این فن از کودک خواسته می شود قصه ای دارای آغاز، میانه و پایان بگوید. سپس درمانگر موضوعات روان تحلیل گرانه مرتبط با مسایل کودک را انتخاب می کند و در قصه ای مشابه قصه کودک به کار می برد و آن را برای کودک بیان می کند. در این قصه، درمانگر راه حل های سالم تر و کاملتری را برای رویارویی با مشکلات ارایه می کند( گاردنر، 1993؛ به نقل از آراد، 2004).


پژوهشگران مختلف بر اثربخشی قصه درمانی برای بیماران دارای اختلال های روانی و افزایش خودآگاهی تاکید داشته اند( شاپیرو و راس، 2002؛ کستنباوم، 2003). از جمله این پژوهش ها می توان به استفاده از رویکردهای قصه درمانی در درمان الکلیسم( کامینسکی، زابینو، تیز و کاسما، 1996)، خانواده درمانی( می، 2005)، درمان لکنت( دیلالو و همکاران، 2002)، درمان زنانی که مورد آزار جنسی قرار گرفته اند( دراکر، 1998)، کمک به هویت یابی نوجوان(مورفی، شیجماتسو، 2000) و حتی استفاده از قصه درمانی در برنامه های شغلی و سازمانی( بارت و همکاران، 1999، دنینگ، 2004) اشاره کرد.


کارکرد قصه درمانی به ویژه برای کودکان بسیار برجسته تر می شود زیرا آن ها نمی توانند به سادگی افکار و احساساتشان را شناسایی  و ابراز کنند. به همین دلیل قصه درمانی به صورت یکی از روش های عالی مشاوره و روان درمانی کودکان مطرح شده است( تامپسون و رودولف، ترجمه طهوریان، 1384).

 زمانی که کودکان به قصه گوش فرا می دهند یا قصه نیمه تمام را تکمیل می کنند خود را در نقش قهرمان قصه قرار می دهند و در واقع به سمت تعارض های خودشان می روند. آن ها ممکن است مهارت ها و راه حل هایی را که شخصیت های قصه به کار می برند، به طور ناهشیار برای رویارویی با مشکلات خود امانت گیرند. این امر موجب می شود آن ها بتوانند بر گذشته و ناکامی های پیشین خود فایق آیند و آینده خود را پرمعناتر بیابند( کداسن و شفر، ترجمه صابری و وکیلی، 1382، کیزرلینک ترجمه ناصری، 1381).


در خصوص کارآیی و اثربخشی قصه درمانی در مشکلات روان شناختی کودکان پژوهش های متعددی انجام شده است که از آن جمله می توان به استفاده از قصه درمانی برای کاهش اضطراب و افزایش احساس مسلط بودن و شایستگی و امیدواری در کودکان( هنی و کوزلوفسکا، 2002)، برای کمک به کودکان دارای والدین مبتلا به اختلال عاطفی (فوچ و بردسلی، 1996)، در درمان اختلال سلوک( آراد، 2004) و در کار با کودکان ناشنوا یا نیمه شنوا( فارلانگر، 1999) اشاره کرد.


نتایج پژوهش یوسفی لویه و همکاران(1385) نشان داد که استفاده از فنون مختلف قصه درمانی می تواند به درمان افسردگی کودکان منجر شود. برخی از این فنون عبارتند از : کمک به کودکان افسرده برای افزایش خودآگاهی هیجانی از طریق شناسایی احساسات و هیجان های قهرمان قصه ها و ساختن قصه هایی با کلمات احساسی و ابراز احساساتشان در خلال قصه ها، گوش فرا دادن کودکان افسرده به قصه ها و با مضامین قدرت، نیرومندی، انرژی و تحرک، گفتگو با کودکان افسرده در باره پیام های درمانی، قصه هایی که می گویند و یا می شنوند و نیز گوش فرا دادن کودکان افسرده به قصه هایی که بیانگی مشکلات مشابه مشکلات آنان است و در عین حال به راه حل های موثر و نتایج مثبت و خوشایند خاتمه می یابند. 


در پژوهش یاد شده به کارگیری فنون مذکور نه تنها موجب درمان افسرده خویی کودکان مورد مطالعه شد بلکه به درمان اختلال های همبود از جمله اختلال های اظطرابی( شامل اضطراب فراگیر، اضطراب جدایی و هراس اجتماعی) و لجبازی و نافرمانی منجر شده است.


اهمیت و جذابیت قصه گویی برای کودکان در متون مختلف و از منظر صاحبنظران گوشزد شده است( والی، 1386). صاحبنظران بر این عقیده اند که قصه گویی باعث خلق موقعیت های یادگیری می شود. قصه گویی این امکان را فراهم می کند که فرد به بیش از تجارب شخصی خود بیندیشد و برای حل مسایل خود راه حل های خلاقانه ای ایجاد کند( باتچر، 2006). قصه گویی تصورات و عواطف کودکان را جلب می کند و کمک می کند که یادگیری معنادارتر شود. به همین دلیل حتی برای تدریس مفاهیم دشوار ریاضی نیز از قصه گویی استفاده شده است( گورال و گنادنجر، 2006).


در خصوص تاثیر روان شناختی قصه گویی، پژوهش ها نشان می دهند که قصه گویی روش موثری در کاهش نشانه های اختلال اضطرابی بوده است( یوسفی لویه و همکاران، 1387؛ والی، 1386). یافته های پژوهش نیک منش و کاظمی، 1388 نشان می دهد که آموزش خوش بینی به روش قصه گویی بر کاهش علایم افسردگی کودکان موثر بوده و با گذشت زمان نیز این اثر به طور نسبی ماندگار است.


منابع :

1)      مجله پژوهش در حیطه کودکان استثنایی/ سال 6/ شماره 4/ 1385/ ص 899- 891.

2)      مجله روان شناسی معاصر، شماره 5( پیاپی 1)، 1389، ص 20 - 12

تاثیر افسردگی و اضطراب حاملگی بر رشد و تکامل جنین

دوران بارداری با تغییرات جسمانی و روان شناختی در زنان باردار همراه است. این پدیده در زنان نخست زا با شدت بیشتری همراه است زیرا آن ها برای بار اول با این تغییرات مواجه می شوند.

مادران باردار به دلیل رویارویی با نگرانی در باره وضعیت جنین، ترس از زایمان، کاهش فعالیت های روزمره، مواظبت افراطی و تغییرات ظاهری دچار اضطراب و ترس می شوند.

در حقیقت تجارب درون رحمی می تواند بر جنین اثر زیادی بگذارد؛ حتی این تاثیر می تواند بر تحول بعد از زایمان تا بزرگسالی ادامه داشته باشد.

با توجه به گزارش سازمان جهانی بهداشت، اختلالات روانی از علل عمده بیماری در زنان 15 تا 44 ساله است. این شرایط در زنان باردار ممکن است بر نوزادان تاثیرگذار باشد. بیش از 54 درصد از زنان باردار برخی از علایم اضطراب و بیش از 37 درصد آن ها علایم افسردگی را در دوره بارداری داشته اند.

اضطراب بارداری و زایمان ، در ابتلای کودک به اسکیزوفرنی و اختلالات عاطفی در آینده ، ابتلا به اوتیسم و تنگی نفس در دوره نوزادی نیز نقش دارد. رابطه مستقیمی بین اضطراب مادر و ناهنجاری های تکامل مغز جنین و دیسترس جنین وجود دارد و با کاهش تکامل ذهنی تا 2 سالگی همراه است. همچنین اضطراب قبل از زایمان مادر ، در بدخوابی نوزاد و مشکلات رفتاری دوران اولیه کودکی اثرگذار است. در خصوص اهمیت بهداشت روان دوره بارداری قابل ذکر است که ریشه دلبستگی ضعیف والد – کودک به هنگام افسردگی پس از زایمان، در دوره بارداری نهفته است.

میزان افسردگی در حین بارداری بر اساس معیارهای تشخیصی به کار رفته و جمعیت مورد مطالعه از 10 تا 30 درصد تغییر می کند. در یک مطالعه شیوع افسردگی حین بارداری ، 45 درصد و در مطالعه دیگری در ایران این میزان 6/30 درصد گزارش شده است. لازم به ذکر است که هیچ یک از زنان مورد مطالعه برای رفع این اختلال تحت درمان و مراقبت قرار نداشتند. همچنین با توجه به شیوع 64 درصد اختلالات اضطرابی در بارداری در ایران، مشکلات روانی همچنان موضوع مهمی در بهداشت زنان به شمار می آید.

افسردگی در دوره بارداری می تواند منجر به عدم توجه به خود و در نتیجه تغذیه ناکافی ، مصرف سیگار، مصرف دارو و عدم مراقبت کافی دوره بارداری شود و خطر ابتلا به افسردگی پس از زایمان را افزایش دهد و در موارد نادر، خودکشی را به دنبال دارد.
 

محققان جهت درمان اختلالات دوره بارداری ترکیب متفاوتی از مداخلات روان شناختی را به کار برده اند. یکی از این مطالعات اثربخشی مداخله التقاطی بر کاهش افسردگی دوره بارداری است که تاثیر آن به گونه ای به اثبات رسیده است. نتایج پژوهشGuido و همکاران( 2011) نشان داد که مدیریت استرس شناختی – رفتاری پیش از تولد، بر سطح کورتیزول بزاقی ( به عنوان علامتی از میزان استرس) مادران و نوزادان آن ها اثرگذار است و در نتیجه مشکلات مربوط به بهداشت روان مادران و نوزادان را در آینده کاهش می دهد.
 

فاتحی زاده و همکاران ، در پژوهش خود نشان دادند که ارائه مشاوره به شیوه زوج درمانی رفتاری، افسردگی دوره بارداری را به میزان قابل توجهی کاهش می دهد. نتایج پژوهشAustin و همکاران(2008)، نیز نشان داد که گروه درمانی شناختی – رفتاری در دوره بارداری بر پیشگیری از اضطراب و افسردگی پس از زایمان موثر است. همچنین نتایج پژوهش حسینی نسب و همکاران، نشان داد که آموزش مطالب تئوری و تکنیک های عملی به مادران موجب افزایش اعتماد به نفس و کاهش ترس و اضطراب آنان می شود و محیط آرام و حمایت کننده ای را درکل دوره بارداری و زایمان ایجاد می کند.


از آنجا که مطابق تحقیقات انجام شده اضطراب مهم ترین عامل در میزان درد و سازگاری مادران با درد است، بنابراین کاهش اضطراب ، موجب افزایش همکاری و سازگاری آن ها می شود و موجب درد کمتر و دوره زایمان کوتاه تر در افراد آموزش دیده می گردد.

نتایج تحقیقات انجام شده حاکی از آن است که تنش ها و فشارهای روانی مادران باردار تاثیر عمیقی بر نوزادان آن ها خواهد داشت و مسیر رشد و تحول آن ها را به کلی منحرف می سازد. بنابراین بارداری و زایمان به عنوان یک بحران در زندگی زنان محسوب می شود و توجه به این پدیده فیزیولوژیک از اهمیت خاصی برخوردار است.

امروزه در مراکز بهداشتی – درمانی کشور، مراقبت های دوران بارداری تنها به مراقبت های جسمی محدود است و بهداشت روان مادران به دست فراموشی سپرده شده است؛ در حالی که سلامت جسم در گرو سلامت روان و سلامتی روان مادر، ضامن سلامت خانواده و فرزندی است که به زودی متولد خواهد شد.

نتایج پژوهش کارآموزیان و عسکری زاده (1392) و سایر پژوهش های انجام شده در این زمینه نشان دادند که درمان های روان شناختی در بهبود اضطراب و افسردگی بارداری نقش بسزایی دارند. آموزش مدیریت استرس علاوه بر تعدیل سطح احساسات و عواطف درونی سبب جلب حمایت اجتماعی و کاهش مشکلات روانی می گردد. بر این اساس همکاری متخصصان زنان و مامایی با متخصصان حوزه روانپزشکی و روان شناسی در درمان این دو اختلال ( اضطراب و افسردگی) می تواند به شرایط مطلوب زنان در دوره بارداری کمک کند.

 

منبع : مجله دانشگاه علوم پزشکی کرمان، دوره بیستم، شماره 6، 1392، ص 621 -606

 

افسردگی اساسی

افسردگی، دومین اختلال شایع روان شناختی است که سالیانه در سراسر جهان حدود 100 میلیون نفر به آن مبتلا می شوند. تحقیقات انجام شده در ایران نیز نشانگر شیوع نسبتا بالای افسردگی در جامعه ایرانی است. بعضی از مولفین بر این باورند که افسردگی در طول 50 سال گذشته به طور مرتب افزایش یافته و در عین حال، سن شروع آن نیز کاهش یافته است. پیش بینی می شود این اختلال از لحاظ فراوانی ( بعد از اختلالات قلبی – عروقی) در سال 2020 در مرتبه دوم بیماری های وخیم قرار گیرد . 

امروزه حدود 450 میلیون نفر از مردم دنیا از یک بیماری روانی یا رفتاری رنج می برند و بیش از 150 میلیون نفر از مردم دنیا در هر برهه از زمان از افسردگی رنج می برند. آمار شیوع افسردگی در بین مردان 15 – 10 درصد و در بین زنان 25 – 15 درصد گزارش شده است. هم چنین افسردگی در بین همه بیماری های جسمی و روانی در بین زنان 45 – 15 سال شایعترین بیماری شناخته شده است و در بین بیماری های عصبی و روانی، شایع ترین بیماری شناخته شده است« حدود 20 درصد».

 مطالعات انجام شده بر روی گروه های دانشجویی نیز نشان می دهد که 78 درصد از دانشجویان دانشگاه ها از بعضی از نشانه های افسردگی رنج می برند و 46 درصد آن ها تا اندازه ای دچار افسردگی شدید هستند که نیاز به خدمات تخصصی دارند.

ممکن است دلایل مختلفی برای افزایش شیوع و کاهش سن شروع وجود داشته باشد. شاید یکی از دلایل عمده، وجود چالش های فراوان فراروی افراد جوان و فقدان ساخت های حمایتی قدیمی و سنتی در دنیای مدرن امروزی است.

همچنین نتایج پژوهش ها حکایت از آن دارد که افسردگی در زنان دو برابر مردان دیده می شود و شیوع آن به ویژه در افراد 45 – 15 ساله در حال افزایش است. چندین عامل اجتماعی با بالاتر بودن شیوع افسردگی در زنان ارتباط داده شده اند که شامل رویدادهای منفی زندگی، فقدان حمایت اجتماعی، روابط منفی بین فردی، حوادث رشدی مثل سختی ها و ناملایمات دوره کودکی مثل از دست دادن والدین به دلیل مرگ یا طلاق، مورد سوء استفاده جنسی یا فیزیکی قرار گرفتن و سبک های ضعیف والدینی مثل طرد کردن، عدم محبت، حمایت یا انتقاد بیش از اندازه که موجب مشکلات بین فردی در دوره کودکی می شوند.

شواهدی وجود دارد که فقدان حمایت اجتماعی و عدم صمیمیت با افراد مهم زندگی، نقش مهمی در شکل گیری افسردگی ایفا می کند. پژوهش های متعددی ارتباط ثابتی را بین افسردگی و ناهماهنگی زناشویی نشان داده اند. زوج هایی که یکی از آنان افسرده است، غالبا ارتباط آشفته ای را تجربه می کنند. به علاوه ازدواج های ناهماهنگ عامل خطری برای افسردگی است، در مقابل رضایت زناشویی با کاهش خطر ابتلا به افسردگی همراه است. همسرانی که اختلاف دارند، افسرده تر هستند، رفتاری خصمانه تر و خلقی مضطرب تر دارند.

نتایج پژوهش شمسائی و همکاران(1387) نشان داد که هر سه روش دارودرمانی، شناخت درمانی و شناخت درمانی توام با دارودرمانی، در درمان افسردگی موثر هستند؛ اما در مقایسه با یکدیگر، روش شناخت درمانی توام با دارودرمانی، از دو روش دیگر موثرتر می باشد.

بررسی های دیگری نشان داده اند که شناخت درمانی بک از درمان های تایید شده برای افسردگی است و سودمندی آن در چند بررسی گزارش شده است. در این بررسی ها اثر درمانی آن را با داروهای ضد افسردگی برابر و یا برتر از آن گزارش نموده اند . این روش در پیشگیری از عود اختلال نیز کارایی دارد. تحقیقات نشان می دهد که درمان شناختی موثرتر از روان درمانی حمایتی و روان درمانی تحلیلی است..

شناخت درمانی که آئرون بک پدیدآورنده آن است بر دگرگونی های شناختی که فرض می شود در شکل گیری اختلال افسردگی نقش داشته باشد، متمرکز است.

هدف شناخت درمانی رفع دوره های افسردگی و پیشگیری از عود آن ها از طریق شناسایی شناخت های منفی، ایجاد روش های اندیشیدن متفاوت و انعطاف پذیر و مثبت و تمرین پاسخ های شناختی و رفتاری است.

اکثر مطالعات نشان داده اند شناخت درمانی از نظر تاثیر با دارودرمانی برابر است و با اثرات جانبی کمتری نسبت به دارودرمانی همراه است و ضمنا پیگیری آن نیز بهتر انجام می گیرد. همچنین در پژوهشی این نتیجه به دست آمد که پاسخ دهندگان به دارودرمانی نسبت به پاسخ دهندگان به شناخت درمانی ، پس از تکمیل دوره درمانی به احتمال دو برابر در معرض عود مجدد قرار دارند.

همچنین در مورد اثربخشی مداخلات درمانی برای افسردگی نتایج پژوهش های انجام شده توسط ماینورس و همکاران و شوبرگ و دیگران نشان داده است که درصد فروکش کردن بیماری پس از 8 – 3 ماه با داروهای ضد افسردگی سه حلقوی 52 – 48 درصد و روان درمانی ( شناختی یا بین فردی) 60 – 48 درصد بوده است.

منابع :
1 ) مجله علوم رفتاری، دوره 4، شماره 1، بهار 1389، صفحات 21 – 17
2 ) مجله علمی دانشگاه علوم پزشکی و خدمات بهداشتی – درمانی همدان، دوره پانزدهم، شماره1، بهار 1387، شماره مسلسل 47، ص 21 – 16
3 ) مجله تازه های علوم شناختی، سال 8، شماره 2، 1385، ص 12– 20

 

تاثیر شناخت درمانی در درمان افسردگی

به طور کلی، افسردگی حالت هیجانی است که با غمگینی، نگرانی، احساس گناه، کناره گیری از دیگران، کاهش خواب،اشتها و میل جنسی، از دست دادن علاقه و کسب لذت از فعالیت های عادی مشخص می شود. برای این افراد، تمرکز و توجه، کار طاقت فرسایی به شمار می رود. درک و فهم آنچه می خوانند یا از دیگران می شنوند، مشکل است. بسیاری از آن ها ترجیح می دهند تنها بنشینند. وقتی با مساله ای رو به رو می شوند، راهبردهایی برای حل مساله به ذهنشان نمی رسد. به بهداشت فردی کمتر بها می دهند و شکایات متعدد هیپوکندریایی، مثل دردهای متعدد بدون منشاء جسمانی دارند و به طور کلی، دراکثر مواقع نگران و اندوهگین هستند.

افسردگی، اختلال تهدید کننده زندگی به شمار می رود که با بالا بودن خطر خودکشی، افت شدید عملکرد و افزایش مشکلات زندگی همراه است.

افسردگی، دومین اختلال شایع روان شناختی است که سالیانه در سراسر جهان حدود 100 میلیون نفر به آن مبتلا می شوند. تحقیقات انجام شده در ایران نیز نشانگر شیوع نسبتا بالای افسردگی در جامعه ایرانی است. بعضی از مولفین بر این باورند که افسردگی در طول 50 سال گذشته به طور مرتب افزایش یافته و در عین حال، سن شروع آن نیز کاهش یافته است. پیش بینی می شود این اختلال از لحاظ فراوانی ( بعد از اختلالات قلبی – عروقی) در سال 2020 در مرتبه دوم بیماری های وخیم قرار گیرد . امروزه حدود 450 میلیون نفر از مردم دنیا از یک بیماری روانی یا رفتاری رنج می برند و بیش از 150 میلیون نفر از مردم دنیا در هر برهه از زمان از افسردگی رنج می برند. آمار شیوع افسردگی در بین مردان 15 – 10 درصد و در بین زنان 25 – 15 درصد گزارش شده است.

 هم چنین افسردگی در بین همه بیماری های جسمی و روانی در بین زنان 45 – 15 سال شایعترین بیماری شناخته شده است و در بین بیماری های عصبی و روانی، شایع ترین بیماری شناخته شده است« حدود 20 درصد». مطالعات انجام شده بر روی گروه های دانشجویی نیز نشان می دهد که 78 درصد از دانشجویان دانشگاه ها از بعضی از نشانه های افسردگی رنج می برند و 46 درصد آن ها تا اندازه ای دچار افسردگی شدید هستند که نیاز به خدمات تخصصی دارند.

ممکن است دلایل مختلفی برای افزایش شیوع و کاهش سن شروع وجود داشته باشد. شاید یکی از دلایل عمده، وجود چالش های فراوان فراروی افراد جوان و فقدان ساخت های حمایتی قدیمی و سنتی در دنیای مدرن امروزی است.

همچنین نتایج پژوهش ها حکایت از آن دارد که افسردگی در زنان دو برابر مردان دیده می شود و شیوع آن به ویژه در افراد 45 – 15 ساله در حال افزایش است. چندین عامل اجتماعی با بالاتر بودن شیوع افسردگی در زنان ارتباط داده شده اند که شامل رویدادهای منفی زندگی، فقدان حمایت اجتماعی، روابط منفی بین فردی، حوادث رشدی مثل سختی ها و ناملایمات دوره کودکی مثل از دست دادن والدین به دلیل مرگ یا طلاق، مورد سوء استفاده جنسی یا فیزیکی قرار گرفتن و سبک های ضعیف والدینی مثل طرد کردن، عدم محبت، حمایت یا انتقاد بیش از اندازه که موجب مشکلات بین فردی در دوره کودکی می شوند.

شواهدی وجود دارد که فقدان حمایت اجتماعی و عدم صمیمیت با افراد مهم زندگی، نقش مهمی در شکل گیری افسردگی ایفا می کند. پژوهش های متعددی ارتباط ثابتی را بین افسردگی و ناهماهنگی زناشویی نشان داده اند. زوج هایی که یکی از آنان افسرده است، غالبا ارتباط آشفته ای را تجربه می کنند. به علاوه ازدواج های ناهماهنگ عامل خطری برای افسردگی است، در مقابل رضایت زناشویی با کاهش خطر ابتلا به افسردگی همراه است. همسرانی که اختلاف دارند، افسرده تر هستند، رفتاری خصمانه تر و خلقی مضطرب تر دارند.

نتایج پژوهش شمسائی و همکاران(1387) نشان داد که هر سه روش دارودرمانی، شناخت درمانی و شناخت درمانی توام با دارودرمانی، در درمان افسردگی موثر هستند؛ اما در مقایسه با یکدیگر، روش شناخت درمانی توام با دارودرمانی، از دو روش دیگر موثرتر می باشد. بررسی های دیگری نشان داده اند که شناخت درمانی بک از درمان های تایید شده برای افسردگی است و سودمندی آن در چند بررسی گزارش شده است. در این بررسی ها اثر درمانی آن را با داروهای ضد افسردگی برابر و یا برتر از آن گزارش نموده اند . این روش در پیشگیری از عود اختلال نیز کارایی دارد. تحقیقات نشان می دهد که درمان شناختی موثرتر از روان درمانی حمایتی و روان درمانی تحلیلی است..

شناخت درمانی که آئرون بک پدیدآورنده آن است بر دگرگونی های شناختی که فرض می شود در شکل گیری اختلال افسردگی نقش داشته باشد، متمرکز است. هدف شناخت درمانی رفع دوره های افسردگی و پیشگیری از عود آن ها از طریق شناسایی شناخت های منفی، ایجاد روش های اندیشیدن متفاوت و انعطاف پذیر و مثبت و تمرین پاسخ های شناختی و رفتاری است.

اکثر مطالعات نشان داده اند شناخت درمانی از نظر تاثیر با دارودرمانی برابر است و با اثرات جانبی کمتری نسبت به دارودرمانی همراه است و ضمنا پیگیری آن نیز بهتر انجام می گیرد. همچنین در پژوهشی این نتیجه به دست آمد که پاسخ دهندگان به دارودرمانی نسبت به پاسخ دهندگان به شناخت درمانی ، پس از تکمیل دوره درمانی به احتمال دو برابر در معرض عود مجدد قرار دارند. همچنین در مورد اثربخشی مداخلات درمانی برای افسردگی نتایج پژوهش های انجام شده توسط ماینورس و همکاران و شوبرگ و دیگران نشان داده است که درصد فروکش کردن بیماری پس از 8 – 3 ماه با داروهای ضد افسردگی سه حلقوی 52 – 48 درصد و روان درمانی ( شناختی یا بین فردی) 60 – 48 درصد بوده است.


منابع :

1 ) مجله علوم رفتاری، دوره 4، شماره 1، بهار 1389، صفحات 21 – 17
2 ) مجله علمی دانشگاه علوم پزشکی و خدمات بهداشتی – درمانی همدان، دوره پانزدهم، شماره1، بهار 1387، شماره مسلسل 47، ص 21 – 16
3 ) مجله تازه های علوم شناختی، سال 8، شماره 2، 1385، ص 12– 20