از جمله درمان های روان شناختی افسردگی، روان درمانی روان پویشی است که طی آن درمانگر با استفاده از روش های مختلف به کودک افسرده کمک می کند تا افکار، احساسات و تخیلات خود را ابراز کند و رابطه بین احساسات و هیجان های ناخودآگاه و عملکردهایش را دریابد. یکی از این روش ها گوش کردن به قصه یک کودک است.
ترغیب کودک افسرده به شرح دادن قصه خودش به هر طریق که می تواند، بسیار درمان کننده است و می تواند در تسکین بخشیدن به نشانه های افسردگی موثر واقع شود( فاسلر و دومس، ترجمه پارسا، 1384). این فن در متون پژوهشی قصه درمانی نامیده می شود.
در واقع قصه درمانی در سال های اخیر به صورت یکی از روش های بازی درمانی کودکان مطرح شده است(آراد، 2004). البته استفاده از قصه درمانی به مثابه یک فن درمانی ابعاد گسترده ای دارد و تنها به درمان مشکلات روان شناختی کودکان ختم نمی شود. در قصه درمانی فرض بر این است که تغییر در زبان و ادبیات قصه های زندگی خود به تغییر در معانی زندگی فرد منجر می شود و تغییر در قصه زندگی فرصت های جدیدی برای رفتار و روابط با دیگران ایجاد می کند( دسایشو، 2005).
قصه درمانی با مفروضه های پست مدرنیسم یا فرانوگرایی همخوانی دارد. پست مدرنیسم از این عقیده حمایت می کند که هیچ حقیقت مطلقی وجود ندارد، بلکه به نظر و دیدگاه ما بستگی دارد( دون، 1998). در دنیای پست مدرن قصه و داستان فضای آزادی برای عمل کردن به حساب می آیند؛ به همان سادگی که داستان فرصتی برای ابتکار عمل دوباره فراهم می آورد، قصه گو نکاتی را در می یابد که در تجربه های شخصی او، در پیوند داستانش با داستان های دیگران و نیز در پیوند داستانش با داستان های بزرگتری از فرهنگ و انسانیت ریشه دارد، درک این که همه ما شخصیت هایی در داستان یکدیگر هستیم و این داستان ها ما را در عمل پیش می برند(پری، 1991).
به همین دلیل است که رویکردهای داستانی به روان درمانی بر این نکته تاکید دارند که قصه ها در چگونگی رفتار و واقعیت های ما نقش موثری ایفا می کنند( استرند، 1997). قصه ها به ما راه حل هایی ارایه می کنند که غیر منتظره و شگفت انگیزند و در عین حال شدنی و مثبت هستند. قصه ها به ما امکان می دهند تا از قفس تعارض هایمان رهایی پیدا کنیم( پزشکیان، 1996).
براین اساس رویکردهای داستانی به روان درمانی با این ایده همگرایی دارد که درمان اساسا نوع ویژه ای از گفت و گوی خلاق توانمندی مراجع را آشکار می سازد و به جرأت و شهامت تغییر کردن می دهد( فارلانگر، 1999).
قصه درمانگران به جای نظریه های شخصیت و آسیب شناسی روانی ما را ترغیب می کنند که به قصه ها متکی باشیم. قصه درمانگران مانند منتقدان ادبی می توانند به ما کمک کنند در باره این که کی هستیم، کی بوده ایم و چه می توانیم باشیم، معانی جدیدتر و تعبیرهای جدید ابداع کنیم( پوچاسکا و نورکراس، ترجمه سید محمدی، 1381). از این نظر آسیب شناسی روانی نمونه ای از قصه های زندگی است که از مسیر اصلی خارج شده است و روان درمانی تمرینی برای ترمیم و بازسازی قصه زندگی تلقی می شود( هاو ارود، 1991). این نکته نیز قابل توجه است که ظرفیت ها و قابلیت های افراد در معنادهی و بازدهی قصه زندگی در فرایند درمانی متفاوت است( استرند، 1997).
شواهد پژوهشی نشان می دهند که قصه درمانی هم در موقعیت های فردی و هم در موقعیت های گروهی قابل اجراست( برای نمونه شیجماتسو، 2000؛ زیمرمن و دیکرسن، 1994). از نظر گروه سنی مناسب برای قصه درمانی، پژوهش نشان می دهد که هم بزرگسالان و هم کودکان می توانند از روش های قصه درمانی بهره مند شوند( برای نمونه اشنایدر و داب، 2005؛ دراکر، 1998). با این وجود، شاید بتوان گفت که به دلیل شرایط خاص دوره کودکی، از نظر توانایی های شناختی، کودکان می توانند از روش قصه درمانی استفاده بیشتری می کنند.
در واقع مجاورت و نزدیکی کودکان به رویدادهای مهم بین فردی در زندگی روزمره و غوطه ور بودن آن ها در جنبه های حسی و عینی تجربه ها موجب می شود که این رویدادها نفوذ قوی تری در قصه های زندگی آن ها داشته باشند( ترد، 1992).
استفاده از قصه درمانی در روان درمانی کودکان با کار ریچارد گاردنر در 1971 شروع شد. وی از فن قصه گویی متقابل استفاده کرد. در این فن از کودک خواسته می شود قصه ای دارای آغاز، میانه و پایان بگوید. سپس درمانگر موضوعات روان تحلیل گرانه مرتبط با مسایل کودک را انتخاب می کند و در قصه ای مشابه قصه کودک به کار می برد و آن را برای کودک بیان می کند. در این قصه، درمانگر راه حل های سالم تر و کاملتری را برای رویارویی با مشکلات ارایه می کند( گاردنر، 1993؛ به نقل از آراد، 2004).
پژوهشگران مختلف بر اثربخشی قصه درمانی برای بیماران دارای اختلال های روانی و افزایش خودآگاهی تاکید داشته اند( شاپیرو و راس، 2002؛ کستنباوم، 2003). از جمله این پژوهش ها می توان به استفاده از رویکردهای قصه درمانی در درمان الکلیسم( کامینسکی، زابینو، تیز و کاسما، 1996)، خانواده درمانی( می، 2005)، درمان لکنت( دیلالو و همکاران، 2002)، درمان زنانی که مورد آزار جنسی قرار گرفته اند( دراکر، 1998)، کمک به هویت یابی نوجوان(مورفی، شیجماتسو، 2000) و حتی استفاده از قصه درمانی در برنامه های شغلی و سازمانی( بارت و همکاران، 1999، دنینگ، 2004) اشاره کرد.
کارکرد قصه درمانی به ویژه برای کودکان بسیار برجسته تر می شود زیرا آن ها نمی توانند به سادگی افکار و احساساتشان را شناسایی و ابراز کنند. به همین دلیل قصه درمانی به صورت یکی از روش های عالی مشاوره و روان درمانی کودکان مطرح شده است( تامپسون و رودولف، ترجمه طهوریان، 1384).
زمانی که کودکان به قصه گوش فرا می دهند یا قصه نیمه تمام را تکمیل می کنند خود را در نقش قهرمان قصه قرار می دهند و در واقع به سمت تعارض های خودشان می روند. آن ها ممکن است مهارت ها و راه حل هایی را که شخصیت های قصه به کار می برند، به طور ناهشیار برای رویارویی با مشکلات خود امانت گیرند. این امر موجب می شود آن ها بتوانند بر گذشته و ناکامی های پیشین خود فایق آیند و آینده خود را پرمعناتر بیابند( کداسن و شفر، ترجمه صابری و وکیلی، 1382، کیزرلینک ترجمه ناصری، 1381).
در خصوص کارآیی و اثربخشی قصه درمانی در مشکلات روان شناختی کودکان پژوهش های متعددی انجام شده است که از آن جمله می توان به استفاده از قصه درمانی برای کاهش اضطراب و افزایش احساس مسلط بودن و شایستگی و امیدواری در کودکان( هنی و کوزلوفسکا، 2002)، برای کمک به کودکان دارای والدین مبتلا به اختلال عاطفی (فوچ و بردسلی، 1996)، در درمان اختلال سلوک( آراد، 2004) و در کار با کودکان ناشنوا یا نیمه شنوا( فارلانگر، 1999) اشاره کرد.
نتایج پژوهش یوسفی لویه و همکاران(1385) نشان داد که استفاده از فنون مختلف قصه درمانی می تواند به درمان افسردگی کودکان منجر شود. برخی از این فنون عبارتند از : کمک به کودکان افسرده برای افزایش خودآگاهی هیجانی از طریق شناسایی احساسات و هیجان های قهرمان قصه ها و ساختن قصه هایی با کلمات احساسی و ابراز احساساتشان در خلال قصه ها، گوش فرا دادن کودکان افسرده به قصه ها و با مضامین قدرت، نیرومندی، انرژی و تحرک، گفتگو با کودکان افسرده در باره پیام های درمانی، قصه هایی که می گویند و یا می شنوند و نیز گوش فرا دادن کودکان افسرده به قصه هایی که بیانگی مشکلات مشابه مشکلات آنان است و در عین حال به راه حل های موثر و نتایج مثبت و خوشایند خاتمه می یابند.
در پژوهش یاد شده به کارگیری فنون مذکور نه تنها موجب درمان افسرده خویی کودکان مورد مطالعه شد بلکه به درمان اختلال های همبود از جمله اختلال های اظطرابی( شامل اضطراب فراگیر، اضطراب جدایی و هراس اجتماعی) و لجبازی و نافرمانی منجر شده است.
اهمیت و جذابیت قصه گویی برای کودکان در متون مختلف و از منظر صاحبنظران گوشزد شده است( والی، 1386). صاحبنظران بر این عقیده اند که قصه گویی باعث خلق موقعیت های یادگیری می شود. قصه گویی این امکان را فراهم می کند که فرد به بیش از تجارب شخصی خود بیندیشد و برای حل مسایل خود راه حل های خلاقانه ای ایجاد کند( باتچر، 2006). قصه گویی تصورات و عواطف کودکان را جلب می کند و کمک می کند که یادگیری معنادارتر شود. به همین دلیل حتی برای تدریس مفاهیم دشوار ریاضی نیز از قصه گویی استفاده شده است( گورال و گنادنجر، 2006).
در خصوص تاثیر روان شناختی قصه گویی، پژوهش ها نشان می دهند که قصه گویی روش موثری در کاهش نشانه های اختلال اضطرابی بوده است( یوسفی لویه و همکاران، 1387؛ والی، 1386). یافته های پژوهش نیک منش و کاظمی، 1388 نشان می دهد که آموزش خوش بینی به روش قصه گویی بر کاهش علایم افسردگی کودکان موثر بوده و با گذشت زمان نیز این اثر به طور نسبی ماندگار است.
منابع :
1) مجله پژوهش در حیطه کودکان استثنایی/ سال 6/ شماره 4/ 1385/ ص 899- 891.
2) مجله روان شناسی معاصر، شماره 5( پیاپی 1)، 1389، ص 20 - 12
فاتحی زاده و همکاران ، در پژوهش خود نشان دادند که ارائه مشاوره به شیوه زوج درمانی رفتاری، افسردگی دوره بارداری را به میزان قابل توجهی کاهش می دهد. نتایج پژوهشAustin و همکاران(2008)، نیز نشان داد که گروه درمانی شناختی – رفتاری در دوره بارداری بر پیشگیری از اضطراب و افسردگی پس از زایمان موثر است. همچنین نتایج پژوهش حسینی نسب و همکاران، نشان داد که آموزش مطالب تئوری و تکنیک های عملی به مادران موجب افزایش اعتماد به نفس و کاهش ترس و اضطراب آنان می شود و محیط آرام و حمایت کننده ای را درکل دوره بارداری و زایمان ایجاد می کند.
منبع : مجله دانشگاه علوم پزشکی کرمان، دوره بیستم، شماره 6، 1392، ص 621 -606
افسردگی،
دومین اختلال شایع روان شناختی است که سالیانه در سراسر جهان حدود 100
میلیون نفر به آن مبتلا می شوند. تحقیقات انجام شده در ایران نیز نشانگر
شیوع نسبتا بالای افسردگی در جامعه ایرانی است. بعضی از مولفین بر این
باورند که افسردگی در طول 50 سال گذشته به طور مرتب افزایش یافته و در عین
حال، سن شروع آن نیز کاهش یافته است. پیش بینی می شود این اختلال از لحاظ
فراوانی ( بعد از اختلالات قلبی – عروقی) در سال 2020 در مرتبه دوم
بیماری های وخیم قرار گیرد . امروزه حدود 450 میلیون نفر از مردم دنیا از
یک بیماری روانی یا رفتاری رنج می برند و بیش از 150 میلیون نفر از مردم
دنیا در هر برهه از زمان از افسردگی رنج می برند. آمار شیوع افسردگی در بین
مردان 15 – 10 درصد و در بین زنان 25 – 15 درصد گزارش شده است.
هم
چنین افسردگی در بین همه بیماری های جسمی و روانی در بین زنان 45 – 15
سال شایعترین بیماری شناخته شده است و در بین بیماری های عصبی و روانی،
شایع ترین بیماری شناخته شده است« حدود 20 درصد». مطالعات انجام شده بر
روی گروه های دانشجویی نیز نشان می دهد که 78 درصد از دانشجویان دانشگاه ها
از بعضی از نشانه های افسردگی رنج می برند و 46 درصد آن ها تا اندازه ای
دچار افسردگی شدید هستند که نیاز به خدمات تخصصی دارند.
ممکن است
دلایل مختلفی برای افزایش شیوع و کاهش سن شروع وجود داشته باشد. شاید یکی
از دلایل عمده، وجود چالش های فراوان فراروی افراد جوان و فقدان ساخت های
حمایتی قدیمی و سنتی در دنیای مدرن امروزی است.
همچنین نتایج پژوهش
ها حکایت از آن دارد که افسردگی در زنان دو برابر مردان دیده می شود و شیوع
آن به ویژه در افراد 45 – 15 ساله در حال افزایش است. چندین عامل اجتماعی
با بالاتر بودن شیوع افسردگی در زنان ارتباط داده شده اند که شامل
رویدادهای منفی زندگی، فقدان حمایت اجتماعی، روابط منفی بین فردی، حوادث
رشدی مثل سختی ها و ناملایمات دوره کودکی مثل از دست دادن والدین به دلیل
مرگ یا طلاق، مورد سوء استفاده جنسی یا فیزیکی قرار گرفتن و سبک های ضعیف
والدینی مثل طرد کردن، عدم محبت، حمایت یا انتقاد بیش از اندازه که موجب
مشکلات بین فردی در دوره کودکی می شوند.
شواهدی وجود دارد که فقدان
حمایت اجتماعی و عدم صمیمیت با افراد مهم زندگی، نقش مهمی در شکل گیری
افسردگی ایفا می کند. پژوهش های متعددی ارتباط ثابتی را بین افسردگی و
ناهماهنگی زناشویی نشان داده اند. زوج هایی که یکی از آنان افسرده است،
غالبا ارتباط آشفته ای را تجربه می کنند. به علاوه ازدواج های ناهماهنگ
عامل خطری برای افسردگی است، در مقابل رضایت زناشویی با کاهش خطر ابتلا به
افسردگی همراه است. همسرانی که اختلاف دارند، افسرده تر هستند، رفتاری
خصمانه تر و خلقی مضطرب تر دارند.
نتایج پژوهش شمسائی و
همکاران(1387) نشان داد که هر سه روش دارودرمانی، شناخت درمانی و شناخت
درمانی توام با دارودرمانی، در درمان افسردگی موثر هستند؛ اما در مقایسه
با یکدیگر، روش شناخت درمانی توام با دارودرمانی، از دو روش دیگر موثرتر
می باشد. بررسی های دیگری نشان داده اند که شناخت درمانی بک از درمان های
تایید شده برای افسردگی است و سودمندی آن در چند بررسی گزارش شده است. در
این بررسی ها اثر درمانی آن را با داروهای ضد افسردگی برابر و یا برتر از
آن گزارش نموده اند . این روش در پیشگیری از عود اختلال نیز کارایی دارد.
تحقیقات نشان می دهد که درمان شناختی موثرتر از روان درمانی حمایتی و روان
درمانی تحلیلی است..
شناخت درمانی که آئرون بک پدیدآورنده آن است
بر دگرگونی های شناختی که فرض می شود در شکل گیری اختلال افسردگی نقش
داشته باشد، متمرکز است. هدف شناخت درمانی رفع دوره های افسردگی و پیشگیری
از عود آن ها از طریق شناسایی شناخت های منفی، ایجاد روش های اندیشیدن
متفاوت و انعطاف پذیر و مثبت و تمرین پاسخ های شناختی و رفتاری است.
اکثر
مطالعات نشان داده اند شناخت درمانی از نظر تاثیر با دارودرمانی برابر است
و با اثرات جانبی کمتری نسبت به دارودرمانی همراه است و ضمنا پیگیری آن
نیز بهتر انجام می گیرد. همچنین در پژوهشی این نتیجه به دست آمد که پاسخ
دهندگان به دارودرمانی نسبت به پاسخ دهندگان به شناخت درمانی ، پس از
تکمیل دوره درمانی به احتمال دو برابر در معرض عود مجدد قرار دارند. همچنین
در مورد اثربخشی مداخلات درمانی برای افسردگی نتایج پژوهش های انجام شده
توسط ماینورس و همکاران و شوبرگ و دیگران نشان داده است که درصد فروکش کردن
بیماری پس از 8 – 3 ماه با داروهای ضد افسردگی سه حلقوی 52 – 48 درصد و
روان درمانی ( شناختی یا بین فردی) 60 – 48 درصد بوده است.
منابع :
1 ) مجله علوم رفتاری، دوره 4، شماره 1، بهار 1389، صفحات 21 – 17
2 ) مجله علمی دانشگاه علوم پزشکی و خدمات بهداشتی – درمانی همدان، دوره پانزدهم، شماره1، بهار 1387، شماره مسلسل 47، ص 21 – 16
3 ) مجله تازه های علوم شناختی، سال 8، شماره 2، 1385، ص 12– 20