گفتاردرمانی  و روان شناسی بالینی علی کشمیری

گفتاردرمانی و روان شناسی بالینی علی کشمیری

کاشمر - امام 5 ؛ تلفن : 320 47 552 - 42 666 552
گفتاردرمانی  و روان شناسی بالینی علی کشمیری

گفتاردرمانی و روان شناسی بالینی علی کشمیری

کاشمر - امام 5 ؛ تلفن : 320 47 552 - 42 666 552

شخصیت خودشیفته

در متون روان شناسی به دو نوع خودشیفتگی اشاره شده است که یک نوع آن اصطلاحا انطباقی و سازگارانه و نوع دوم غیر انطباقی یا ناسازگارانه نام دارد (نویسنده). خودشیفتگی انطباقی یعنی ویژگی های رهبری و شایستگی شخصی، به طور مثبت با اعتماد به خود و قاطعیت ارتباط دارد، که به لحاظ اجتماعی مطلوب هستند. در حالی که خودشیفتگی غیر انطباقی یعنی ویژگی های محق بودن، بهره کشی و خودنمایی با عدم سازگاری اجتماعی و رفتاری در ارتباط است (2). خودشیفتگی سازگارانه با بهزیستی روان شناختی و عزت نفس بالا رابطه بسیار قوی دارد (3).


اغلب انسان ها نسبت به خود احساس خوشایندی دارند؛ که این چیز خوبی است. تحقیقات گویای این است که همه انسان ها به طور کاملا خصوصی نزد خودشان تصور می کنند که بهتر از سایرین و قابل اطمینان تر، باهوش تر، مهربان تر و سخت کوش تر هستند (1).


در متون روان شناسی به دو نوع خودشیفتگی اشاره شده است که یک نوع آن اصطلاحا انطباقی و سازگارانه و نوع دوم غیر انطباقی یا ناسازگارانه نام دارد (نویسنده). خودشیفتگی انطباقی یعنی ویژگی های رهبری و شایستگی شخصی، به طور مثبت با اعتماد به خود و قاطعیت ارتباط دارد، که به لحاظ اجتماعی مطلوب هستند. در حالی که خودشیفتگی غیر انطباقی یعنی ویژگی های محق بودن، بهره کشی و خودنمایی با عدم سازگاری اجتماعی و رفتاری در ارتباط است (2). خودشیفتگی سازگارانه با بهزیستی روان شناختی و عزت نفس بالا رابطه بسیار قوی دارد (3).


افرادی که خودشیفتگی آن ها در حد بالینی نیست افراد بسیار خوشحالی هستند، کمتر از سایرین دچار افسردگی ، ناراحتی و اضطراب می شوند، در کل زندگی خوب و خوشی را دنبال می کنند، به ندرت واکنش های عصبی از خود نشان می دهند و اگر هم چنین حسی در آن ها ایجاد شود، به سرعت از بین خواهد رفت. همچنین به نظر می رسد خودشیفتگی خفیف، در بهبودی از تصادف، و سوانح دردزای دیگر به افراد کمک می کند، احساس به خصوصی در این قبیل افراد وجود دارد که نوعی حالت آسیب ناپذیری به آن ها دست می دهد و تصور می کنند توانایی هایشان آن قدر بالاست که قدرت کنترل و مهار هر اتفاقی را دارند ( 1).


نوع ناسازگارانه خودشیفتگی، که جزء اختلالات شخصیت دسته بندی می شود، حالتی است که روابط بین فردی شخص خودشیفته با دیگر افراد را «به دلیل رفتارهایی که این افراد با دیگران دارند» به درجات مختلف، مختل می نماید (نویسنده)


شیوع
طبق آمارچهارمین نسخه انجمن روانپزشکی آمریکا DSM-IV ؛ (مرجع جهانی تشخیص اختلالات روانپزشکی) حدود 1٪ از جمعیت دنیا را افراد با اختلال شخصیت نارسیستیک « خودشیفته» تشکیل می دهند. این اختلال در مردان به ویژه مردان جوان شایعتر است و از اوایل بزرگسالی شروع می شود (4).


ویژگی ها
نارسیسیزم یا خود دوستداری ناسالم، یک ساختار شخصیتی با مولفه هایی همچون حسادت، تکبر، بهره کشی، احساس محق بودن، ناتوانی در همدلی با دیگران و ... است (5). خودشیفتگی غالبا به عنوان صفت شخصیتی مهم و پیچیده ای شناخته می شود که شامل حس خودبزرگ بینی و در عین حال خود ترد و شکننده، محق بودن، اشتغال ذهنی به موفقیت و تمایل شدید به دریافت احترام از سوی دیگران است (2 ). افراد خودشیفته کسانی هستند که رویاهایی راجع به مهم بودن خود، موفقیت بی نهایت، قدرت، زیرکی، زیبایی و احساس بزرگ منشی دارند. به نظر می رسد جزء بزرگ منشی خودشیفتگی در نوجوانان به پرخاشگری منجر می شود (3). احساس خود بزرگ بینی و مهم بودن، خیالپردازی در زمینه قدرت، موفقیت، استعداد، زیبایی و عشق، پندار استثنایی بودن و این که فقط افراد خاصی می توانند او را بفهمند و با او ارتباط برقرار کنند، نیاز به تحسین افراطی، احساس محق بودن، انتظار این که دیگران باید با تمام نیازها و توقعات وی موافقت کنند، بهره کشی از دیگران، استفاده از دیگران برای مقاصد خود و گروه خود، فقدان همدلی نسبت به درک و ملاحظه احساسات دیگران، حسادت نسبت به دیگران و یا اعتقاد به این که دیگران به وی حسد می ورزند، نمایش نگرش ها یا اعمال خودخواهانه و پرنخوت جزو خصوصیات عمده افراد خودشیفته است ( 5). برای خودشیفته ناسازگار تنها خود او و چیزهای منسوب به او اهمیت دارد، حال آن که بقیه جهان کم و بیش بی اهمیت و بی رنگ است و به علت این معیار دوگانه ، شخص خودشیفته نارسایی های جدی در قضاوت نشان داده و فاقد توانایی برای قضاوت عینی است (3).


علل
نظریه پردازان علم روان شناسی از دیگاه های مختلف علت های مختلفی را برای ایجاد خودشیفتگی بیان می کنند که مجال بحث درباره آن ها در این مقاله وجود ندارد؛ ولی آنچه که در پژوهش ها به اثبات رسیده این است که: از بین 3 سبک فرزندپروری یعنی سبک مستبدانه ، سبک سهلگیرانه و سبک مقتدرانه ، دو سبک فرزندپروری سهلگیرانه و مستبدانه در پرورش فرزندان خودشیفته تاثیر گذار است.


رفتار خودشیفته ها با دیگران
توصیف های بالینی از اشخاص با شخصیت خودشیفته، به طور منظم به سبک های بین شخصی کنترل کننده و بهره کشی بسیار بالای آن ها تاکید می کنند. این سبک ها به منظور ترمیم حس شکننده ای که آن ها از خود دارند استفاده می شود. رفتارهای اهانت آمیز و انتقاد گرایانه ای که خودشیفته ها استفاده می کنند نیز بین آن ها و افراد دیگر فاصله می اندازد. افراد خودشیفته، همچنین تمایل دارند تا حرمت خود را از طریق تسلط بر دیگران، عدم اعتماد به افراد دیگر، بد نام کردن دیگران و ارزش کاهی افرادی که حس برتری طلبی وی را تهدید می کنند، افزایش دهند؛ با توجه به این عوامل، خودشیفتگی می تواند تاثیری منفی بر کیفیت روابط بین شخصی فرد با دیگران داشته باشد.


افزایش حس محق بودن فرد خودشیفته، پیامدهایی مخرب در روابط بین شخصی آن ها دارد. خودشیفتگی با کاهش ظرفیت همدلی، بر کیفیت روابط بین شخصی اثر می گذارد و افراد خودشیفته را با خطاهای بین شخصی بسیاری در زندگی روزمره مواجه می سازد. همچنین خودشیفته ها قادر نیستند به شخص دیگری« به دلیل عدم اعتماد گسترده آن ها به دیگران و ارزش کاهی دیگران»، وابستگی پیدا کنند. این عوامل باعث کاهش ظرفیت همدلی می شود و بر کیفیت روابط بین شخصی اثر می گذارد ( 2). چون افراد خودشیفته، خودبزرگ بین بوده و نگرشی بسیار مثبت به خود داشته، در مقابل انتقاد و سرزنش بسیار حساس هستند و دوست دارند مرکز توجه بوده و از طرف دیگران تایید شوند، به همین دلیل وقتی این ویژگی ها را دیگران نقض کنند، پرخاشگری در این افراد برانگیخته می شود (3). خودشیفته ها همچنین تشنه تعریف و تمجید هستند. زمانی که احساس کنند که همه نگاه ها متوجه آن هاست سعی می کنند کار خود را به بهترین نحو ممکن انجام دهند، چون می خواهند ستاره مجلس شوند و بدرخشند. از این که دیگران به آن ها التماس کنند لذت می برند، اگر از جانب فردی احساس تهدید کنند کاملا جانور خوی و آماده حمله می شوند. هر عاملی که خاص بودن آن ها را زیر سوال ببرد شدیدا عصبانی شده و حتی ممکن است حالت خصمانه به خود بگیرند (1).


خودشیفته ها گول زننده و در عین حال بی وفا هستند
از آنجایی که این افراد به ظاهر خود اهمیت زیادی می دهند تیپی آراسته ، به روز و زیبا دارند. آن ها نام معروف ترین مارک های دنیا را می دانند و به بهترین شکل در مجالس عمومی خود را نشان می دهند. در ابتدای روابط عاشقانه بسیار جذاب و پرشور نمایان شده ولی بیشتر بازیگر هستند تا اینکه به عشق خود پای بند باشند. آن ها معمولا به دنبال شرکای عشقی با کلاس اجتماعی بالا هستند، در ابتدا به همسر خود می گویند که همان خصوصیاتی را دارد که آن ها می پسندند اما پس از مدتی با افرادی دیگر نیز رابطه برقرار کرده و اغلب نمی توانند روابط طولانی مدتی داشته باشند. همان طور که بیان شد روابط آن ها در ابتدا بسیار رضایت بخش و در انتها فاجعه بار است و لذا نمی توانند همسران مناسبی باشند (1). ناگفته نماند با توجه به این که دیگران به ویژه اعضای خانواده خودشیفته ها، نمی توانند تا زمان طولانی خواسته ها و انتظارات انحصارطلبانه آن ها را پاسخگو باشند، روابط خودشیفته ها با دیگران« به ویژه همسر» همواره سرشاراز تنش می باشد و طبق گفته یکی از روانپزشکان با تجربه کشورمان، در ایران دو اختلال شخصیت بیشتر از سایرعوامل کانون خانواده ها را متشنج می کند؛ یکی اختلال شخصیت پارانوئید« بدبین – شکاک» و دیگری اختلال شخصیت نارسیستیک « خودشیفته»(نویسنده).


درمان
 هر اندازه آدم از پختگی و سلامت بیشتری برخوردار باشد، کمتر دچار حالت های خودشیفتگی می شود، اما بسیار به ندرت پیش می آید که خودشیفتگی کاملا از وجود انسان ها رخت بربندد (5). مانند سایر اختلالات شخصیت ، درمان اصلی خودشیفتگی روان درمانی است. البته در شرایط خاصی دارودرمانی هم ضرورت پیدا می کند.


نکات پایانی
افرادی که دچار اختلالات شخصیت به ویژه خودشیفتگی هستند خود را از هرگونه عیب و نقصی مبرا دانسته و تصور می کنند که دیگران مسبب مسایل آن ها هستند؛ از این رو، روان درمانی این افراد بسیار دشوار خواهد بود و کم پیش می آید که فرد خودشیفته و یا فرد دچارهر اختلال شخصیت دیگر، خود برای روان درمانی به روان شناس بالینی یا روانپزشک مراجعه کند؛ مگر آن که از طرف مراجع قانونی و یا خانواده به ویژه همسرش تحت فشار قرار گرفته باشد.


منابع :
1) مجله شاهد جوان، شماره 71، ص 25-24
2) فصلنامه روان شناسی کاربردی، سال 5، شماره 1«17» بهار 1390
3) مجله مطالعات روان شناختی، دوره 7، شماره 1، بهار 1390
4) خلاصه روانپزشکی ، جلد 2، کاپلان و سادوک ؛ ترجمه: دکتر نصرت ا... پورافکاری
5) مجله روان شناسی و دین، سال دوم، تابستان 88، ص 70-41

بیماری های پوستی با منشاء روان شناختی

نقش بیماری های روانی در ایجاد بیماری های پوست و یا سهم روان شناسی بیماران در میزان شکایت آن ها از بیماری خود ، بسیار مهم و قابل توجه است (1). اخیرا تخمین زده شده است که در حداقل یک سوم بیماران پوستی ، عوامل عاطفی در ایجاد بیماری دخیل هستند. بنابراین استرس، آشفتگی های عاطفی و اختلالات روانپزشکی بر شروع و پیشرفت بیماری های پوستی تاثیرگذارند (2).


با این وجود ، مدت زمانی که در دوران دستیاری ، برای مطالعه و چگونگی رویکرد به این بیماری ها اختصاص داده می شود بسیار اندک و بنابراین دانسته های بیشتر متخصصین پوست از آنچه امروز به نام بیماری های روان – تنی پوست شناخته می شود ناچیز است.


هر متخصص پوست در سال با ده ها مورد از خارش های روانی، موکنی روانی، درماتیت های خودساخته، ناخن خوری، سوزش ها، دردها و تحریکات پوستی ناسازگار با فیزیوپاتولوژی درد، سوزش و قوانین لامسه و یا با شکایات اغراق آمیز از آسیب شناسی های اندک مواجه می شود که همه ریشه در روان شناسی بیمار و اختلالات روانی وی دارد (1).


مشکل بیماران دارای موکنی روانی با تجویز داروهای موضعی و یا چند قرص آهن دار و یا آرامش بخش حل نمی شود. این بیماران به رویکردی در جهت درمان تعارضات روانی خود نیاز دارند.


برای درمان تعارضات درونی باید اول نوع بیماری شناسایی و سپس در جهت درمان این بیماری ها با روانپزشک و روان شناس گام برداشت.


بیماران پوستی با منشاء روانی ممکن است از اختلالات خلقی مانند افسردگی یا اضطراب، اختلالات شخصیتی و یا اختلال در تفکر یا سایکوز رنج ببرند.
کسانی که از بیماری درماتیت خودساخته رنج می برند ممکن است دارای یک اختلال روانی واحد نباشند. عده ای ممکن است از اختلال شخصیت رنج ببرند، عده دیگری ممکن است دارای اضطراب یا افسردگی باشند و در عده ای نیز سایکوز عامل ریشه ای باشد.


بدیهی است درمان های انتخابی برای این سه دسته از بیماری ها ی روانی یعنی اختلال شخصیتی، اختلالات خلقی و اختلال در تفکر یا ساکوز بسیار متفاوت است. نمی توان درمان یکسانی را برای همه این بیماران با درماتیت خودساخته تجویز کرد و درمان هرکس باید به تناسب نوع آسیب شناسی روانی وی انتخاب گردد.


بنابراین در آغاز باید نوع اختلال روانی بیماران روان تنی پوستی با کمک روانپزشک و روان شناس شناسایی و سپس راه درمان مناسب اعمال گردد .
 

منابع :
1. فصلنامه بیماری های پوست، سال پنجم، ، شماره 3، بهار 81، ص 3 – 2
2. مجله علمی – پژوهشی دانشگاه علوم پزشکی اراک، سال 12، شماره2« پیاپی 47»، تابستان 1388.

ارتباط بین استرس ادراک شده با اختلالات خوردن

عوامل روان شناختی می توانند نقش مهمی در بروز مشکلات روان شناختی همچون اختلالات خوردن داشته باشند. یکی از این عوامل، استرس ادراک شده ( Perceived Stress) است که می تواند در ابتلا به بسیاری از بیماری ها و اختلالات نقش داشته باشد و یا شرایط ابتلا به بیماری ها و اختلالات را هموار سازد. استرس عبارت است از تجربه کردن وقایعی که برای آسایش جسمی یا روان فرد مخاطره آمیز تلقی می شوند. استرس ادراک شده یکی از مولفه های تبیین کننده احتمال اتخاذ سبک های مقابله توسط افراد در موقعیت های استرس زا محسوب می شود. شدت استرس ادراک شده اشاره به باور فرد در زمینه جدی بودن استرس دارد.


تحقیقات انجام شده نشان می دهد که بین استرس و اختلالات خوردن به خصوص در دوران نوجوانی رابطه معنی داری وجود دارد. به طوری که افرادی که از استرس بیشتری رنج می برند، به احتمال بیشتری مستعد ابتلا به اختلالات خوردن هستند. وجود میزانی از استرس در افراد طبیعی است و باعث عملکرد مناسب در برابر موقعیت ها می شود. ولی در صورتی که استرس به حدی باشد که فرد توانایی مدیریت و کنترل آن را نداشته باشد، سعی می کند که به شیوه های مختلف با آن مقابله کند. بعضی از این روش های مقابله ممکن است که لزوما کاآمد نباشند و زمینه ساز برای بروز برخی اختلالات روان شناختی همچون اختلالات خوردن باشند.


یافته های پژوهش قاسمی جوبنه و همکاران (1393) نیز بیانگر آن است که بین استرس منفی ادراک شده با اختلالات خوردن یعنی بی اشتهایی روانی و پر اشتهایی روانی ارتباط مثبت و معنی دار وجود دارد. همچنین بین استرس مثبت ادراک شده با بی اشتهایی روانی و پراشتهایی روانی همبستگی منفی و معنی دار آماری وجود دارد. این نتیجه با یافته های تحقیقات سایر محققان همچون Sulkowski و همکاران، Tierney و Wall، Wichianson و همکاران، ولیزاده و آریاپوران، عسکری و همکاران، همخوان است، که همگی در تحقیقات خود بین استرس ادراک شده و اختلالات خوردن رابطه معنی دار به دست آوردند. در واقع، زمانی که افراد در زندگی روزمره استرس را به شیوه مثبت ادراک می کنند، احتمال ابتلای آن ها به اختلالات خوردن کم تر است. بر عکس زمانی که استرس را به شیوه منفی ادراک می کنند، احتمال ابتلا به اختلالات خوردن افزایش پیدا می کند.


اختلالات خوردن ( Eating Disorders) در 4 درصد از نوجوانان و جوانان محصل گزارش شده است. بی اشتهایی عصبی و پر خوری عصبی دو اختلال خوردن  بسیار جدی می باشند.


نتایج پژوهشی که توسط Goni  و Rodrigues انجام شد، نشان داد افرادی که در سنین 15 تا 18 سال قرار دارند، احتمال اینکه در معرض خطر ابتلا به اختلالات خوردن قرار گیرند بیشتر است. نکته قابل توجه در یافته های این تحقیق اشاره به سنین 18 – 15 سالگی یعنی همان مقطع دبیرستان به عنوان سنینی که بیشتر از بقیه سال های طول عمر فرد، احتمال ابتلا به اختلالات خوردن وجود دارد. تحقیقات متعدد که به بررسی شیوع اختلالات خوردن در دوره دبیرستان پرداخته اند، نشان داده اند که وجود اختلالات خوردن در این دوره سنی جدی.


بی اشتهایی عصبی معمولا در دوران نوجوانی شروع می شود، ولی سن شروع پراشتهایی عصبی دیرتر است. بی اشتهایی عصبی اختلال خوردن فاجعه آمیزی است که به موجب آن فرد به خاطر ترس وسواسی از چاق شدن به خود گرسنگی می دهد. افراد مبتلا به بی اشتهایی عصبی تصویر بدنی بسیار تحریف شده ای از خود دارند و حتی بعد از اینکه شدیدا کم وزن شده باشند باز هم خود را خیلی سنگین تصور می کنند. آنها اغلب آن چنان رژیم غذایی خود خواسته ای می گیرند که در پاسخ به گرسنگی از خوردن اجتناب می کنند. آن ها همچنین برای کاستن از وزن خود شدیدا ورزش می کنند.


بیماران مبتلا به پراشتهایی عصبی، اغلب در فواصل نامنظم غذا می خورند و زمان های طولانی روزه داری سبب ایجاد احساس وسوسه شدید به غذا و تبع آن دوره های پرخوری و پاکسازی می شود. در این اختلال، رفتارهای جبرانی پس از پرخوری رخ می دهد که ممکن است شامل استفراغ، استفاده از داروها، روزه داری و یا ورزش شدید باشد. بیماران مبتلا به پراشتهایی عصبی ممکن است مانند افراد مبتلا به بی اشتهایی عصبی، دچار تصویر ذهنی مختل از بدنشان و ترس زیاد نسبت به افزایش وزن باشند. پر اشتهایی عصبی از بسیاری جهات نمایانگر شکست تلاش های بیمار در دستیابی به وضعیت بی اشتهایی عصبی است. هدف بیماران از هر دو اختلال لاغری مفرط است.


منبع : مجله سلامت جامعه، دوره هشتم، شماره2، 1393، ص 29 و 33.

 

استرس، منشاء 50 تا 80 درصد بیماری ها

استرس، عبارت است از یک واکنش جسمی که به دنبال یک تحریک درونی ( شناختی) یا بیرونی (محیطی) به وجود می آید.
استرس امری ناگزیر است و همه انسان ها خواسته یا ناخواسته در زندگی روزمره به نحوی با آن روبه رو می شوند. استرس در حد و اندازه کم نه تنها مضر نیست بلکه برای داشتن یک زندگی پویا لازم و ضروری می باشد.

در شرایط استرس آمیز چنانچه فرد بتواند به درستی منبع و منشاء آن را درک نموده و بدون این که کنترل خود را از دست بدهد برخوردی منطقی و عاقلانه با آن داشته باشد این خود باعث رشد و تعالی فرد خواهد شد ولی چنانچه نتواند به شکل صحیح با آن روبه رو شود مسایل و مشکلات گوناگونی را بر فرد تحمیل خواهد کرد.

استرس ها در شرایط و موقعیت های گوناگون پدید می آیند. تحولات سریع در بسیاری از زمینه ها، رشد روز افزون جمعیت، تغییر در آداب و رسوم اجتماعی، مسائل مربوط به خانواده ، خویشاوندان، شکست و ناکامی، ازدواج، طلاق، مسکن، مهاجرت، اختلافات زناشویی، ناسازگاری های محیط کار صدمات جسمی شدید، اعمال جراحی، بیماری های صعب العلاج، زندانی شدن و مرگ عزیزان همگی می توانند منشاء بروز مشکلات و ناراحتی های متعددی شوند که بعضی از آن ها بیشتر جنبه جسمانی و برخی جنبه روانی دارند.

صاحب نظران استرس را منشاء 50 تا 80 درصد بیماری ها می دانند. استرس بر عملکرد تحصیلی، اجتماعی و شغلی، رضایت شخصی و از همه مهم تر، سلامت روانی افراد نیز تاثیر نامطلوب دارد.

به طور کلی مهم ترین تاثیرات ناشی از استرس را می توان به چهار نوع تقسیم کرد: هیجانی، فیزیولوژیکی، شناختی و رفتاری. احساس اضطراب و افسردگی، خشم، دلسردی، افزایش تنش جسمانی و تنش های روان شناختی از جمله تاثیرات هیجانی استرس محسوب می شوند، اختلال در کارکرد دستگاه گوارش، افزایش ضربان قلب، اختلال در تنفس و انقباض رگ های خونی، فشار خون بالا، آسیب دیدن بافت عضله، نازایی، توقف رشد، بازداری جنسی ، بازداری دستگاه های ایمنی ، زخم معده، دیابت، آسم، اختلال های پوستی، بی خوابی، سندرم روده تحریک پذیر، ، بیماری های کرونر قلبی، میگرن، سردردهای عصبی، تبخال های عفونی و ویروسی، عفونت های ادراری، تومور، افزایش کلسترول خون، تندخویی و ریزش مو از مهم ترین تاثیرات فیزیولوژیکی استرس به شمار می روند.


از تاثیرات شناختی استرس می توان به اضطراب، هراس ، کاهش توجه و تمرکز، فراموشی و کاهش ظرفیت حافظه کوتاه مدت و افزایش پریشانی و حواس پرتی اشاره کرد. و بالاخره افزایش گریز از کار و فعالیت، اختلال در الگوی خواب، کاهش کارکردهای تحصیلی، شغلی و اجتماعی، روی آوردن به مصرف الکل، سیگار و سایر مواد از تاثیرات رفتاری استرس به حساب می آیند.


به طور کلی افراد مختلف در مقابل عوامل استرس آمیز به سه شکل گوناگون از خود عکس العمل نشان می دهند که به سبک های مقابله با استرس شهرت دارند و شامل : 1 - مقابله هیجان مدار 2 - مقابله اجتنابی 3 - مقابله مساله مدار می باشند.

در حالت اول افراد در برخورد با عامل استرس زا سریعا برآشفته شده، خود و یا دیگران را سرزنش کرده، گریه و بی تابی می کنند، حوار می کشند و... . در حالت دوم افراد در لاک خود فرو رفته، سعی می کنند مسایل پیش آمده را انکار کرده و نادیده بگیرند و خود را با کارهای دیگر سرگرم کنند. و بالاخره در حالت سوم افراد سعی می کنند ضمن حفظ آرامش خود به جای تمرکز بر هیجانات نامطلوب خود بر مساله استرس زای پیش آمده تمرکز کرده و ضمن شناسایی ابعاد مختلف مساله برای حل کردن آن به چاره جویی بپردازند.

تحقیقات مختلف نشان داده افرادی که در مقابل استرس هیجان مدارانه (گروه اول) و اجتنابی ( گروه دوم) عمل می کنند بیشترین آسیب ناشی از استرس را نصیب خود می نمایند. در مقابل افرادی که مساله مدارانه ( گروه سوم) برخورد می کنند به طور معناداری کمتر از دو گروه دیگر دچار آسیب های یادشده می شوند. پژوهش ها هم چنین نشان می دهند که آموزش گروهی تکنیک های مدیریت استرس که شامل ریلکسیشن « تنش زدایی» و تکنیک های شناختی – رفتاری مربوطه می باشند، توانسته اند به شکل قابل قبولی آسیب های ناشی از استرس را کاهش دهند.


منبع :

کشمیری و همکاران ( 1389)، بررسی رابطه بین ویژگی های شخصیتی با سبک های مقابله ای در دانشجویان دانشگاه آزاد اسلامی واحد کاشمر، پایان نامه جهت دریافت درجه کارشناسی ارشد در رشته روان شناسی بالینی

تاخیر در رشد گفتار و زبان

مقدمه
آرزوی هر پدر و مادری است که فرزند دلبندشان بتواند مانند سایر همسالان خود به موقع حرف بزند و از طریق کلمات با دیگران ارتباط برقرار نموده و احساسات، اندیشه ها و خواسته های خود را به راحتی با دیگران در میان بگذارد.

رشد طبیعی گفتار وزبان نقش اساسی در سایر جنبه های رشد انسان از قبیل رشد اجتماعی ، رشد روانی، رشد اخلاقی ، رشد شخصیتی، پیشرفت تحصیلی و ... داشته و بالعکس رشد ناکافی مهارت های کلامی می تواند بر موارد ذکر شده تاثیرات نامناسبی داشته باشد.


اغلب کودکان با هدف برقراری ارتباط کلامی با اطرافیان بیان اولین کلمات معنا دار خود را حدود یک سالگی شروع کرده و روز به روز بر وسعت دامنه کلمات خود افزوده طوری که مثلا یک کودک دو ساله می تواند تقریبا پنجاه کلمه را بر زبان آورده و از جملات دو واژه ای« به عنوان مثال: نی نی کو؟» جهت ارتباط با دیگران استفاده کند. با این توصیف کودکانی وجود دارند که به دلایلی که در ادامه ذکر خواهد شد دچار تاخیر در رشد گفتار وزبان می شوند.

نشانه ها
این کودکان معمولا برای بیان خواسته های خود از ایما و اشاره استفاده می کنند ،اولین کلمات خود را خیلی دیرتر از همسالانشان بر زبان جاری می کنند، تعداد کلماتی را که بیان می کنند بسیار کمتر ازتعداد واژه هایی است که همسالان آنان به کار می برند، از لحاظ درک و فهم لغات و جملات نیز نسبت به دیگر همسالان خود به طور محسوسی عقب تر هستند، در کاربرد صحیح ضمایر، حروف ربط، اضافه و افعال مشکل اساسی داشته و گفتارشان برای دیگران به ویژه غریبه ها غیر قابل فهم است.

سایر نشانه ها بستگی به دلیل تاخیر در گفتار وزبان دارد. مثلا کودکانی که به دلیل عقب ماندگی ذهنی دچار این عارضه شده اند بستگی به شدت اختلال ذهنی شان به درجات مختلفی از کمبود توجه و تمرکز نیز در رنج بوده همچنین درسایر آیتم های رشدی (( مثل گردن گرفتن، نشستن، راه افتادن و...))تاخیر دارند؛ ولی اگر مثلا علت تاخیر در رشد گفتار وزبان کم شنوایی باشد، کودک در توجه و تمرکز مشکلی نداشته و در برقراری ارتباط از طریق تماس چشمی بسیار خوب عمل می کند.

علل
به غیر از عقب ماندگی ذهنی و کم شنوایی که ذکر شد سایر مواردی که می تواند منجر به تاخیر در رشد گفتار و زبان شود عبارتند از: شکاف کام – اختلال بیش فعالی – آسیب های جزیی مغز- شکاف کام– زبان پریشی- اوتیسم – فلج مغزی.

ناگفته نماند چنانچه کودک از هر جهت سالم بوده ولی محیط غنی به لحاظ تحریکات مناسب گفتاری(( به دلایلی از قبیل عدم حضور یا عدم سلامت روانی مادر)) وجود نداشته باشد نیز فرد ممکن است دچار اختلال یاد شده شود.

عکس العمل والدین
در مواجهه با کودک دچار این اختلال و هر بحران دیگر والدین معمولا 4 مرحله را پشت سر می گذارند در اولین مرحله آن ها دست به انکار مشکل زده و در این جهت گام برمی دارند که می خواهند به هر طریق ممکن ثابت کنند که فرزندشان هیچ مشکلی ندارد از این رو وی را نزد متخصصین مختلف برده تا مگر یک نفر سلامت وی را تایید کند. در مرحله دوم والدین دست به اعتراض زده و شروع به شکوه از این و آن کرده و ناخودآگاه سعی دارند مشکل را به گردن دیگری انداخته و خود را بی تقصیر جلوه دهند.در مرحله سوم والدین به درجاتی دچار افسردگی شده در غم و اندوه فرو رفته و ارتباطات خود با دیگران را بسیار محدود می نمایند و سایر نشانه های افسردگی را تجربه می کنند و بالاخره در نهایت وارد مرحله چهارم یعنی پذیرش شده و قبول می کنند که فرزند شان با سایر کودکان هم سن و سال خود تفاوت دارد.

نکته درمانی در ارتباط با درمان این گروه از کودکان بایستی به والدین آن ها کمک کرد که هرچه زودتر به مرحله پذیرش(( این که قبول کنند که کودکشان دچار مشکل است)) دست یابند؛ چرا که در این صورت است که ضمن پذیرش درمان در جهت تحقق اهداف درمانی با درمانگر نیز همکاری ثمربخشی ((که جزء جدایی ناپذیر یک درمان موفق است)) خواهند داشت.

نکته مهم
تجارب کلینیکی مختلف و تحقیقات معتبر جهانی نشان داده است که بهترین و مفیدترین سن کمک به رشد مهارت های گفتاری و زبانی کودکان دچار تاخیر در رشد گفتار و زبان سنین بین 2 تا 5 سالگی است که به سنین طلایی شهرت دارد و آن هم به این دلیل است که مناطق مغزی مربوط به گفتار در این سنین بیشترین آمادگی جهت اکتساب مهارت های یاد شده را دارد.

حرف آخر
نقش برجسته پزشکان به ویژه متخصصین اطفال،کارکنان مراکز بهداشتی - درمانی و خانه های بهداشت روستایی، و همچنین نقش مدیران و مربیان مهد کودک ها در جهت راهنمایی والدین و ارجاع به موقع این گروه از کودکان به کلینیک های گفتاردرمانی بسیار مهم است.

به امید آینده ای روشن و سرشار از موفقیت برای کودکان ایران زمین